به مناسبت هفته همسفر ضمن تبریک هفته همسفر به همهٔ همسفران عزیز به این مناسبت شعبهٔ دکتر مسعود در خدمت راهنما همسفر شیدا هستیم. توجه شما را به این مصاحبه جلب می کنیم.
همسفر شیدا با ۱۰سال تخریب وارد کنگره شدند. آخرین آنتی ایکس مصرفی شیشه، به روش DST، داروی درمان تریاک خوراکی، به مدت ۱۰ ماه سفر کردند به راهنمایی آقای مجید احمدی و سرکار خانم نرگس، ۱۳ سال و ۷ ماه است آزاد و رها هستند. همسفر شیدا در جایگاه دبیر، نگهبان، تدریس جهانبینی همسفران سفر دومی، ۱ دوره راهنمای همسفر در شعبهٔ فرهنگسرای البرز و ۱ دوره راهنمای همسفر در شعبهٔ دکترمسعود البرز خدمت کردند.
نحوه آشنایی شما با کنگره چگونه بود؟
ابتدا هفتهٔ همسفر به اولین همسفر کنگره خانم آنی بزرگ و عزیز و خانوادهٔ محترمشان تبریک می گویم همچنین به تمام همسفران با عشق در کل کشور و اللخصوص همسفران عزیز شعبهٔ دکتر مسعود تبریک و شادباش عرض می کنم. من سال ۸۷ یاد دارم که در برنامهٔ ماه عسل برنامهٔ آقای عباس امیر معافی که همراه مادرشان خانم عزت آمده بودند من آن برنامه را دیدم و اسم کنگره ۶۰ را هم آنجا چندین بار شنیدم و پیگیر شدم؛ اما آن زمان شبکه های اجتماعی مثل الان گسترده نبود همه نمی توانستند استفاده کنند موبایل و از این قبیل در دسترس نبود و من متاسفانه نتوانستم از آن طریق کنگره را پیدا کنم؛ ولی دوسال بعد از طریق سایت شعبهٔ فرهنگسرا را پیدا کردم و شروع به حرکت کردم.
انگیزه حضور مستمر شما در کنگره و خدمت کردن چه چیزی بوده است؟
من در یک خانوادهٔ فرهنگی به دنیا آمدم مادرم معلم بود، از همان کودکی معلم شدن و تدریس کردن را دوست داشتم وقتی که وارد کنگره شدم آموزش ها برای من جذاب بود و خدمت کردن برای من خوشایند بود احساس می کردم خیلی حال من را خوب می کند، انرژی من را بالا می برد، در خدمت ها خیلی چیزها یاد می گرفتم، بعدش انگار دینی بود به گردن من اون حال خوشی را که بعد از رهایی مسافرم تجربه کرده بودم دلم می خواست که بقیه انسان هایی که به کنگره می آمدند هم آن حس، لذت و آرامش را تجربه کنند در نهایت ذکات علم نشر آن است باید می ماندم،خدمت می کردم همچنین سوای همهٔ اینها در همان خدمت آموزش گرفتن آنقدر برای من خوشایند و جذاب بود که آموزش گرفتن برای من این مدلی بود که باعث می شد که من حضور مستمر در کنگره داشته باشم در طول این ۱۳ سال و همیشه هم خدمت را مدیون کنگره و آموزش ها می دانم.
به اختصار از تجربیات خود در جایگاه راهنمای همسفر بیان کنید؟
شاید یکی از بزرگترین تجربیاتی که در جایگاه راهنمای همسفر من پیدا کردم اجرایی کردن وادی ها بود، یعنی یکی از بزرگترین اتفاق ها بود؛ چون خودم باید آموزش می دادم قبلش باید خودم آن ها را اجرایی می کردم تا حرف من تاثیرگذار می بود همیشه برای رهجوها مثال زندگی خودم و کارهایی که خودم می کردم می گفتم و شروع به اجرایی کردن وادی ها کردم تا جایی که در توانم بود و توانستم این خیلی اتفاق و تجربه خوشایندی بود برای من که هرگاه قدمی بر می داشتم و حرکتی را انجام می دادم، گرهی از خودم باز می کردم راحتتر می توانستم آن درس و وادی را تدریس کنم؛ چون من وقتی راهنما شدم و در لژیون نشستم تازه متوجه شدم که ابتدای کار و ابتدای آموزش گرفتن است و هر رهجویی که می آید یکی از گره هایی که در من است را دارد، من با رهجوها توانستم گره های خودم را باز کنم و این خیلی خوشایند بود این اجرایی کردن تجربه گرانقدر و با ارزشی برای من بود.
نظرتان در مورد نقش همسفر در کنگره چیست؟
به قول جناب مهندس که می گویند حضور همسفران در کنگره فضا را لطیفتر می کند، حضور خانم ها، بچه ها و همسفران در کنگره باعث می شود که همه چیز یک رنگ و بوی دیگری بگیرد، من در انجیوهای دیگر نبودم؛ ولی از دیگران می شنیدم من فکر می کنم که بودن همسفر به این شکلی که ما در کنگره داریم به این نظم، با وجود قوانین و حرمت ها و رعایت آنها توسط همسفران باعث می شود که خیلی اتفاق بزرگی در کنگره بیافتد و اینکه دو نفر درکنار هم حرکت می کنند و آموزش می گیرند، باهم CD می نویسند با هم خودشان را به چالش می کشند درمورد دستورجلسات با هم شروع می کنند، یک زبان مشترک دارند اگر بخواهم بگویم شاید اصل داستان این باشد که قبل از کنگره به قول استاد امین مسافر انگلیسی حرف می زند همسفر عربی حرف می زند؛ ولی کنگره یک زبان مشترک را برای این دو نفر در نظر می گیرد و همسفر و مسافر می آیند یک زبان مشترک پیدا می کنند و می آیند با هم در یک مسیر بعد از سالها یک حرف مشترکی داشته باشند که باهم بزنند این اتفاق خیلی بزرگی است که می افتد؛ چون همیشه صحبت ها به دعوا کشیده می شود نمی توانند؛ حتی با هم دیگر دو کلمه صحبت کنند؛ ولی وجود و حضور همسفر باعث به وجودآمدن آن زبان مشترک می شود و هر دو شروع به حرکت می کنند و به رهایی می رسند.
برداشت شما از اینکه همسفر بال پرواز است چیست؟
ما این را در کنگره زیاد می شنویم در گذشته من بیشتر این جمله را می شنیدم. می گویند همسفر دو نقش می تواند داشته باشد یا بال پرواز باشد برای مسافر یا بار پرواز مسافر باشد. همانطور که ما می دانیم حرکت مسافر حرکت موشکی نیست،یعنی چی؟ یعنی موشک را روشن می کنند و مستقیم به سمت آسمان می رود حرکت مسافران در کنگره مثل هواپیما می ماند آرام حرکت می کند،سرعت و شتاب می گیرد و کم کم آرام آرام از زمین بلند می شود اوج می گیرد در یک نقطه ای در آسمان ثابت می شود و به مسیرش ادامه می دهد دقیقا؛ چون حرکت مسافرها این مدلی است همسفر بال پرواز می شود و کمک می کند که هواپیما در تعادل کامل حرکت کند یک طرف سنگین تر از طرف دیگر نباشد؛ اما اگر همسفر نقش خودش را به عنوان یک همسفر درست اجرا نکند دقیقا می شود بار که یک طرف سبکتر و طرف دیگر سنگین تر و آن هواپیما از تعادل خارج می شود. برداشت من این مدلی است که هواپیما طور حرکت کردن یک مسافر و تعادلی که همسفر با بودن بالها در کنار هواپیما ایجاد کند.
چه چیزی باعث قدرت حرکت یک همسفر می شود؟
فکر می کنم یکی از مهم ترین و اصلی ترین چیزهایی که باعث قدرتمند شدن همسفر می شود این است که بپذیرد، پذیرش یکی از مهم ترین چیزهایی است که یک همسفر باید در وجود خودش آن را پیدا کند؛ چون هست، بیرون بکشد و از آن استفاده کند؛ چون خیلی وقتها من خودم را مثال می زنم که اوایل اصلا نمی پذیرفتم که من هم نیاز است آموزش بگیرم همیشه پیش خودم می گفتم چرا چه لزومی دارد من حضور داشته باشم؟ خودش معتاد شده خودش برود درمان شود و نمی پذیرفتم. شاید اولین حرکتی که یک همسفر می کند برای شروع و استارت زدن برای دوی استقامت ۱۱ماهه و طولانی را انجام بدهد، این است که بپذیرد که من نیاز دارم اینجا حضور داشته باشم و من تخریب دارم، احتیاج به این آموزش ها دارم وقتی که پذیرفت که او هم در کنار این مصرف کننده مشکلاتی برایش به وجود آمده از تعادل خارج شده، درگیر افکار شده و در آن وضعیت به سامان نیست آن وقت می تواند آن حرکت را بزند و دوی استقامت را انجام بدهد و شروع به حرکت کند و آرام آرام در مسیر با گوش کردن و نوشتن CD، اجرایی کردن و رهجو بودن و کاوشگر بودن در وادی سوم می گوید: انسان اگر با تمام کاوشگران ماهر همنشین باشد؛اما اگر خودش جستجو نکند به موضوع واقعی نمی رسد.اینکه واقعا بخواهد و بگردد در درون خودش؛ چون راهنما همیشه که با همسفر نیست آن همسفر خودش باید در کنار آن دانشمند ماهر که راهنمای او است بگردد، بچرخد و بتواند نقاط قوت و ضعفش را پیدا کند و روی آن ها مانور بدهد و نقاط قوتش را بیشتر کند، ما در کنگره چیزی که متوجه می شویم و یاد می گیریم ما خیلی نمی آییم ضدارزش ها را کم کنیم،قانون کنگره این است که ما در مسیرارزش ها حرکت می کنیم به ارزش ها رسیدگی می کنیم ناخودآگاه ضدارزش ها کم می شود ما در کنگره زور نمی زنیم دروغ نگوییم ما راستگو می شویم و دروغگویی خودش کمتر می شود. فکر می کنم این مدلی است که بپذیرد و شروع کند به حرکت کردن و جستجوگر باشد و در مسیر خودش بخواهد که بدرخشد و قطعا در انتهای سفر برایش اتفاق خواهد افتاد. همسفر در کنگره معنای رنجی را که می کشد درک می کند و این درک کردن باعث قدرتمند شدنش می شود؛ چون متوجه می شود که این رنج کشیدن یک معنایی دارد و بیهوده نیست.
آیا از آموزش های کنگره و سخنان استادان کنگره، جمله ای است که شما دائماً به همسفران بازگو کنید و تاثیرگذار باشد؟
بله من چند تا جمله از عزیزان استادان کنگره دارم در اوایل حضور و خدمتم در کنگره از سالهای گذشته که در کنگره بودم. یک بار در پارک طالقانی برای اولین بار جناب مهندس را در پارک طالقانی دیدم آنجا حالم خوب نبود به ایشان گفتم یک جمله ای به من بگویید که این جمله آویزه گوش من شود و من را به آرامش برگرداند،جمله جناب مهندس این بود که "این نیز بگذرد" در تمام فراز و نشیب های زندگی چه خودم چه فرزندانم هر وقت به گره ای برخورد می کنم گذرگاه سختی که واردش می شود این جمله من را آرام می کند، الان هم اگر سختی هست می گذرد همانطور که شادی ماندگار نیست رنج هم ماندگار نیست. جمله ای هم از راهنمایم خانم نرگس شنیدم البته نقل از آقای مهندس می کردند که "هر جایی که ایستادی عین عدالت است" این یکی از سنگین ترین جمله هایی بود که شاید من نمی توانستم بپذیرم؛ ولی وقتی پذیرفتم خیلی از گره های من باز شد. این جملات من خیلی تکرار می کنم و به رهجوهایم می گویم.
شما چگونه عشق و محبت را به رهجوهای خود منتقل می کنید؟
فکر می کنم سوالی است که باید از رهجوها پرسیده شود؛ ولی من همهٔ تلاشم را می کنم، لطف خدا هم شامل حال ما می شود خیلی وقت ها بچه ها لطف زیادی نسبت به راهنمایشان دارند و اینکه حتما آن سه مرحله را انجام می دهم آن سه مرحله که جناب مهندس می گویند: زبانی و عملی و قلبی باشد تمام سعی خودم را می کنم و از خداوند می خواهم که به من کمک کند که هر سه را باهم انجام بدهم که هم گفتن باشد هم نشان دادن آن باشد هم از صمیم قلب باشد من همیشه به رهجو هایم می گویم شما تکه هایی از قلب من هستید که هر کدام به هر مشکل یا گره ای می خورید من قلبم درد می گیرد تمام تلاشم را می کنم کاری می توانم برای بچه ها انجام بدهم امیدوارم عشقی که از آقای مهندس، خانم آنی و راهنمایم و تمام عزیزانی که به من دادن در تمام سالها بتوانم بازپرداختش کرده باشم و این عشق در جریان باشد و این چرخه بچرخد و بچرخد و بیشتر و بیشتر بین اعضای کنگره جریان پیدا کند.
آیا تا به حال در جایگاه راهنمایی همسفری باعث شده شما را به چالش بکشد و شما متوجه شوید گره ای حل نشده دارید؟
بله همیشه و همیشه و همیشه خیلی سوال خوبی بود. من همیشه معتقدم که راهنما و رهجو در ناخودآگاه به هم وصل هستند و یک پیوندی بین این دو نفر است اینکه راهنمایی نشسته و رهجویی می آید انتخابش می کند اصلا تصادفی نیست، ما می گوییم حسی راهنمایت را انتخاب کن دقیقا آن حس می گیرد آن حس در ابتدای امر همان گره ها است من که این را واقعا تجربه کردم هر رهجویی که میاد گره ای که دارد دقیقا آن گره در خود من است من به واسطهٔ بودن رهجوها خیلی از گره ها، مشکلات و تاریکی های خودم را توانستم پیدا کنم و حل کنم و همیشه بابت این ممنون خداوند، کنگره و رهجوهایی بودم که خداوند در مسیر زندگیم قرار داده و همیشه ممنون رهجوهایم بودم که من را انتخاب کردند که من به واسطهٔ حضور این عزیزان آن قسمت ها و سایه های خودم را پیدا کنم، ببینم و شروع کنم تا آنجا که در توانم است به رفع کردن بپردازم حالا نه ۱۰۰ درصد نمی خواهم بگویم؛ ولی تا جایی که توانستم شروع کردم به درمان، شفا دادن و زمانی که توانستم برای خودم انجام بدهم آن رهجو هم حرفم را پذیرفته و توانسته آن گره را باز کند یکی از الطاف بزرگ خداوند برای من بودن رهجوها با گره هایی هم ریشه با گره های خودم بوده می توانم این مدلی بگویم گره رهجو همیشه با من راهنما هم ریشه بوده است.
چه توصیه یا صحبتی برای همسفران دارید؟
قطعا توصیه ای ندارم؛ ولی یادآوری می کنم برای خودم اینکه زندگی کنیم درست است که شاید زندگی آن جشنی نباشد که همهٔ ما منتظرش بودیم؛ ولی واقعا ارزش جنگیدن دارد من همیشه بعد از اتفاقی که برای خودم و خانوادم افتاد می گویم خداوند وقتی تو را وارد چالش سخت می کند قطعا پرواز کردن را به تو یاد داده باید بگردی آن کوله پشتی که خداوند به تو داده روی کولت است قطعا که خداوند ما را تنها در گذرگاه ها رها نمی کند و تمام آنچه که لازم داریم از آن زمان به بعد در آن کوله پشتی است فقط کافی است که من بخواهم کوله پشتی را جلو بیاورم، بشینم و بازش کنم که خدا برای این قسمت و مسیر زندگی من چه چیزی را گذاشته بردارم و از آن استفاده کنم قطعا یک ورژن جدید قرار است از من ظهور کند بعد از رسیدن به یک سختی و چالش که اگر بخواهم می توانم بهترین خودم باشم اینکه من چه مدلی حرکت می کنم بعد از اتفاقات سخت به خودم بستگی دارد، آن توان و آن وسیله قطعا است که من به این چالش رسیدم اگر نبود قطعا من وارد این گذرگاه و مشکل نمی شدم پس کافی نگاهی به خودم بیاندازم سخت نگیرم هر چند خیلی وقت ها خیلی سخت است عبور کنم، زندگی کنم و بگذارم بقیه هم زندگی کنند.
مسئول مصاحبه: همسفر افسانه، راهنما همسفر الهه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر رها (نگهبان سایت)
همسفران نمایندگی دکتر مسعود
- تعداد بازدید از این مطلب :
261