سیزدهمین جلسه از دور چهلم سری کارگاه های آموزشی کنگره 60 نمایندگی ایمان، به استادی مسافر علی، نگهبانی مسافرعادل و دبیری مسافر علیرضا با دستور جلسه " هفته همفسر" در روز چهارشنبه 12 دی ماه 1403 ساعت 17 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر می کنم که توانستم در این جایگاه قرار بگیرم ،خدمت کنم و آموزش بگیرم.
هفته همسفر را در راس به اولین همسفر کنگره60 خانم آنی بزرگ و شما مسافران عزیز تبریک می گویم.
من می خواهم از تجربه خودم از اینکه چه عاملی باعث شد که من به کنگره بیایم، برایتان بیان کنم. من سالیان سال در تاریکی به سر می بردم و مصرف می کردم که زندگی کنم و از طرفی زندگی می کردم که مصرف کنم. همسفرم در اثر مصرفم و انتقال حس های بد من موجب شده بود تا هر دو ما حس های منفی را داشته باشیم مانند ترس که هر دو ما می ترسیدیم و در هر جمعی نمی توانستیم حاضر شویم یا انزوا که ما گوشه گیری می کردیم.
آنقدر این حس های منفی سراغمان آمده بود که نمیتوانستیم در هر جمعی حاضر شویم،خودمان را نسبت به بقیه کمتر می دیدیم و احساس حقارت می کردیم. من معتقدم هیچکدام از ما بیهوده به این مکان نیامده ایم و خداوند یک نقش را برای ما داشته است.
همسفرم سه سال قبل از اینکه من به کنگره 60 بیایم ، برای آموزش به این جا آمده بود و از آنجایی که تحت آموزش قرار گرفته بود اخلاق، کردار و اعمالش نسبت به من و قبل از اینکه به کنگره 60 بیاید زمین تا آسمان فرق کرده بود. دیگر به من کاری نداشت که چه کار می کنم و به کجا می روم. من تا عمل ناشایستی انجام می دادم به من می گفت "با تفکر ساختار ها آغاز می گردد" یا میگفت "پایان هر نقطه سر آغاز خط دیگری است" من نمی دانستم که او چه می گوید و همیشه می گفتم: اجازه بده مصرفم را انجام دهم.
در منزل مصرف می کردم و وقتی در حال مصرف بودم از سی دی های آقای مهندس برایم می گذاشت، من گوش می دادم و به این طریق پیام کنگره را به من داد و باعث شد کم کم من به کنگره60 تمایل پیدا کنم. او هیچ وقت از من درخواست نکرد که به کنگره 60 بیایم کاری کرد که من خودم تمایل پیدا کنم که به این جا بیایم.
هیچ وقت از خاطرم بیرون نمی رود، من روز سه شنبه بود که به همسفرم گفتم که می خواهم به کنگره60 بیایم. همسفرمن فرشته نجات من بود،همسفرمن پیام آزادی من بود و ایشان پیام امید برایم بود. علاوه بر اینکه من آسیبهای زیادی به او زدم ،اما همسفرم تا آخر راه با من ماند و همیشه به من امید داد و به من می گفت : تو خوب می شوی و دوباره به زندگی بر می گردی.
امیدوارم که همه همسفران کنار مسافرانشان باقی بمانند.
گرد آوری تنظیم و ارسال : مسافر ابوالفضل
- تعداد بازدید از این مطلب :
187