English Version
This Site Is Available In English

در گذشته بین من و همسفرم پیوند محبتی بود مانند آب زلال، ولی مواد مخدر این آب را گل آلود کرد

در گذشته بین من و همسفرم پیوند محبتی بود مانند آب زلال، ولی مواد مخدر این آب را گل آلود کرد

پنجمین جلسه از دوره شصت و هفتم کارگاههای آموزشی،خصوصی کنگره 60،به نمایندگی ابن سینا به استادی همسفر سجاد،نگهبانی مسافرعلی ودبیری مسافراحمد با دستور جلسه(هفته همسفر) در روز چهارشنبه 12 دی 1403 در ساعت 17:00 آغاز بکار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

 


سلام دوستان سجاد هستم همسفر،برای شروع تشکر میکنم از خدای خودم قدرت مطلق که این لطف وبخشش را داشت وباعث شد تا در این جایگاه حضورداشته باشم، از گروه مرزبانی وایجنت محترم تشکر می کنم که اجازه دادند در این جایگاه آموزش بگیرم وخدمت کنم، یکی از خواسته های قلبی من این بود که در هفته همسفر این جایگاه را تجربه کنم، هفته همسفر را خدمت جناب آقای مهندس وخانواده محترمشان و همچنین خانم آنی عزیز که اولین همسفر کنگره هستند تبریک ویژه عرض می کنم.
در موردهمسفر، بیرون از کنگره تمام انسان ها زمانی که به دنیا می آیند یک سفر را شروع می کنند. این سفر ،از تنها به دنیا آمدن، شروع می شود و تا زمان مرگ ادامه دارد و مرگ هم در تنهایی اتفاق می افتد.
و در طول زندگی همسفرانی همراه ما می شوند و بین آن ها پیوند محبتی بر قرار می شود و در طول این زندگی پدر، مادر، خواهر و برادر همسفرانی هستند که با ما همراه می شوند.
در کنگره هم این سفر وجود دارد و کسی که سفر می کند از ظلمت به روشنایی از نفرت به عشق حرکت می کنند. یک سری همسفردارند مانند فرزند ، پدر، خواهر، خوب این سفر را انجام می دهد و دوست دارد همسفرش به کنگره بیاید، در شروع به این شکل است.
محبت بین انسان ها بر قرار است، مثل یک رودخانه محبت در جریان و بر قرار است. در خانواده ما هم، این محبت بر قرار بود و اما این بین، اعتیاد این آب را گل آلود کرد و این محبت و حس دیگر ارتباط خودش را از دست داد.
الان هم در خانواده ها این پیوند حسی از بین رفته و این تلفن های همراه  باعث می شود این پیوند محبت شکل نگیرد و این ارتباط ها درست نباشد.
من وقتی متوجه شدم پدرم که مسافر من است مصرف کننده شده است اوایل فکر می کردم مرا دوست ندارد و یک تفاوت هایی بین من و پدرم و بقیه پدر و پسر ها وجود دارد.
این تفاوت ها را بین هم سن و سال های خودم حس می کردم.
چون آگاهی نبود و نمی دانستم مواد مخدر چه چیزی است؟ و چه چیزی باعث شده که این این احساس را داشته باشم که پدرم مرا دوست ندارد.
تا این که به کنگره آمدم و این آگاهی به من داده شد. من در یک بند گرفتار شده بودم و فکر می کردم که پدرم یک انسان خود خواه است و هیچ محبت و علاقه ای به ما ندارد.
در آن دوران یادم می آید یکی از دوستان پدرم به مغازه پدرم می آمد و ماشین خود را مقابل مغازه پارک می کرد و من به ماشین دوست پدرم آسیب می زدم و میگفتم که چرا پدر من را مصرف کننده و معتاد کرده است؟
وقتی فردی مصرف کننده می شود برای خانواده خود دیگر مثل قبل تابندگی ندارد و تابش محبت او از خورشید به مهتاب کم نور تبدیل می گردد و خانواده او یک سری ویتامین ها را از دست می دهند.
مثال دیگر این است که همسفران این خلاء را احساس می کنند.
در کل، همسفر به کنگره می آید که برای خود من این طور بوده که یک سری تغییرات را در مسافرم دیدم.
یک خاطره تعریف کنم: زمانی که به کنگره آمدم سرباز نبودم و بعد به سربازی رفتم و مسافرم خودش سفرش را ادامه داد.
زمانی که از سربازی برگشتم با حس این که دارم به مسافرم کمک میکنم به کنگره آمدم و میخواستم به او ثابت کنم که کنارش هستم و با این تفکرات آمدم. در آن زمان آقا موسی مرزبان بود و به من اجازه نداد با لباس سربازی وارد کنگره شوم و این باعث شد متوجه شوم که کنگره قانون و حرمت هایی دارد و با مکان های دیگر تفاوت دارد چون به مترو و جاهای دیگر می رفتم ازاین لباس استفاده می کردم و بدون بلیط وارد مترو می شدم و اما کنگره به من این اجازه را نداد و متوجه شدم کنگره با جاهای دیگر فرق دارد.
وارد کنگره که شدم متوجه شدم یک سری ایرادات خودم دارم و باید آموزش ببینم و این ها را باید بدانم که چه بلایی به سر خانواده ی من
آمده است و توانستم درک کنم و درست رفتار کنم و نه برای این که مسافرم درمان شود. این بود که خودم را به عنوان همسفر در کنگره نمی دانستم بلکه به عنوان مسافر خود را در کنگره حاضر می دیدم.
احساس می کنم که به این لباس سفید نیاز دارم و به این که مرتب و منظم به کنگره بیایم نیاز دارم.
خیلی ممنونم که به صحبت های من گوش دادید.

نگارنده و تایپ: مسافر مهزیار لژیون بیست و یکم
عکس: مسافر محمد لژیون بیست و یکم
تنظیم و ارسال: مسافر محمد لژیون بیست و یکم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .