زندگی دفتری از خاطره هاست
یک نفر در دل شب
یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفر همسفر سختیها
چشم تا باز کنیم
عمرمان میگذرد ما همه رهگذریم
آنچه باقیست فقط خوبی هاست
در کنگره به کسی همسفر گفته میشود که سابقه مصرف مواد ندارد؛ ولی از خانواده مصرفکننده است و بهعنوان حامی و همراه مسافر است. همسفر در صورتی میتواند وارد کنگره شود که مسافرش به آن درجه از درک و آگاهی و ارزش رسیده باشد که نسبت به همسفر خود احساس بیشتر و قویتری بتواند انجام دهد و نیاز همسفر را در دریافت آموزش، آگاهی و دانایی درک کند.
یک همسفر باید این قدرت را داشته باشد که اگر مسافرش از تعادل خارج شد و دچار جنون شد بتواند او را آرام کند. کمککردن یک همسفر به مسافرش با حضور در جلسات و لژیونها است تا آموزش لازم را دریافت کند و توانایی و مهارت لازم را کسب کند. دانش و آگاهی، در کل جهانبینی مثبت به همسفر کمک میکند تا از تنشها و انحرافات مسیر سفر درمان مسافر جلوگیری کند.
همسفر نقش مکمل دارد و میتواند آنقدر بد نقش را بازی کند تا او را به ته دره پرت کند و یا آنقدر خوب باشد که او را با خواسته خودش از ته دره بالا ببرد. یک همسفر وقتی در کنگره به آرامش و حس خوب رسید میتواند به مسافر خودش کمک کند و ما همسفران باید خودمان را بهعنوان یک همسفر باور کنیم. خانمهایی که در کنگره همسفر میشوند قبل از آن بهای سنگینی پرداخت کردهاند. مسیر رفتن، مفهوم و بصیرتی که امروز پیدا کرده قبلاً باید بهای آن را پرداخت کرده باشد تا بتواند در جایگاه همسفر قرار بگیرد.
وقتی یک همسفر خوب داشته باشی دیگر دنبال رسیدن به مقصد نیستی؛ بلکه به دنبال طولانیترین جادههای دنیا میگردی. جادههایی که پایانی نداشته باشند و برای طیکردن این جادههای طولانی و قرارگرفتن در مسیر دانش، دانایی، کشف خود و هستی جمله زیبای آقای مهندس را باید توشه راه خود قرار دهیم که: «بزرگترین گناه ترس از آینده است اگر انسان از آینده بترسد، هیچچیز ثابت و پابرجا نیست و آب خوش از گلو پائین نمیرود کسی میتواند از آینده نترسد که به خداوند توکل کند».
توکل چه نام و کلمه زیبایی؛ کلمهای که با بیان و باورش به من امید و توان حرکت به سمت جلو و ادامه سفر را میدهد. کلمهای که آن را در کنگره ۶۰ آموختم و یاد گرفتم که توکل باید واقعی، از جنس ناب و باور باشد. در سال ۹۶ بهعنوان همسفر وارد کنگره شدم و به قول خانم شانی عزیز قبل از آن خیلی تاوان پس داده بودم. ۱۵ سال از زندگی و عمرم درگیر افیون و تاریکی اعتیاد گذشت. همیشه این فکر آزارم میداد: چرا من؟ چرا باید بهترین روزهای عمرم و جوانیم در کنار یک مصرفکننده با آه و اندوه سپری شود؟ و خیلی چراهای دیگر.
ولی امروز در هر نفس خداوند را شاکرم که من را دوست دارد و من را لایق دانست تا در مسیر سبز کنگره بهعنوان همسفر قرار بگیرم و از آموزشهای گرانبها و باارزش آقای مهندس، استاد امین عزیز و خانواده محترمشان قرار بگیرم. من در کنگره خودم را شناختم و عشق واقعی به خداوند را آموختم. آموختم فقط خودم نیستم، هستی و دیگرانی هستند که باید در خدمت و خدمتگزار آنها باشم. آموزشهای کنگره به من آموخت تا در کنار مسافرم باشم و در مسیر سفر همراه و کمکحال او باشم به او امید بدهم، انگیزه برای رفتن و رسیدن به آرامش بهسلامتی .
من همسفر فاطمه، امید، انگیزه و هدف را در کنگره یاد گرفتم و فهمیدم که زندگی میتواند با رشد فکری و اخلاقی با سلامت جسم، رنگ و بوی دیگری هم داشته باشد. امروز با بهترین چیزهایی که خداوند در مسیر کنگره به من عنایت و لطف کرده، ترس از آینده برای من معنی و مفهومی ندارد چون میدانم با انسان بودن و انسانی زیستن و خدمتگزار خلق بودن با داشتن عشق واقعی میتوانم زندگی سالمی برای خود بسازم و بهعنوان همسفر بهترین آموزشی که همهجا همراه و یاور من هست این است که در حال زندگی کنم.
از خداوند مهربان ممنون و سپاسگزارم که راه زندگیام را در مسیر کنگره ۶۰ قرارداد تا عنوان همسفر را به دست بیاورم.
سپاسگزارم از محبت بیکران آقای مهندس و خانواده محترمشان که به من آموختند، میشود روشن زندگی کرد و به سمت روشنایی حرکت کرد.
نویسنده: راهنمای لژیون پنجم همسفر فاطمه
ویراستاری و ارسال: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی خیام نیشابور
- تعداد بازدید از این مطلب :
257