به نام قدرت مطلق الله
دلنوشته خودم را تقدیم دوستان همدردم میکنم و قبل از هر چیز بابت زمانیکه برای خواندن آن صرف میکنید، متشکرم. به مناسبت هفته بزرگداشت کنگره۶۰ یا هفته بنیان یا همان کانون معرفت و رهایی که شاید درمان اعتیاد اولین دلیل و اصلی ترین دلیل به وجود آمدن این بنیان بینظیر بوده باشد؛ ولی الان یک مرکز سلامتی محسوب میشود، که گستره وسیعتری از شفابخشی را عهدهدار است، آنهم در حوزههای جسمی و روانی و اجتماعی و ...
احساس کردم، نیاز دارم تا یک بررسی از خودم داشته باشم و دلیل محکمی را برای اینکه چرا ما اعضا این خانواده بزرگ و نسلهای بعد ما مدیون این کشف بزرگ در حوزه سلامت همه جانبه هستیم را برای حداقل خودم روشن کنم، ما افتخار داریم که قدردان زحماتی باشیم که آقای دژاکام بزرگ و خانواده نه صرفاً نسبی ایشان که البته آنها همیشه و همه وقت صدرنشین ثابت دلهای ما هستند و آرزوی بهترینها برایشان حداقل حسی است، که می توان منتقل کرد، که خانواده بزرگی که تک تک اعضا آن در حال امروز ما اثر گذاری قدرتمند داشته اند.
به خودم یادآوری کنم که حال الان من و تواناییهای به فعل درآمده خودم تایید کننده این مطلب است، که به واسطه آگاهیها و دانش دریافت شده از این مکتب است، که امروز زندگی کردن را درک میکنم و همسو با آن توانایی مدیریت خودم و اتفاقات زندگیم را به صورت نسبی یاد گرفتهام و سعی میکنم، عمل نمایم و این بسیار ارزنده است و حس قدردان بودن از بنیان کنگره۶۰ را به من فرمان میدهد و من تمام قد خود را مدیون آن میدانم. امروز فکر میکنم من اگر با کنگره۶۰ آشنا نمیشدم.
با حالی که داشتم؛ قطعا هیچ دکتری با هیچ تخصصی این امکان را نداشت، که آن فرد به هم ریخته داغون را به تعادل مطلق که محال بود؛ حتی تعادل نسبی و قابل تحمل برای اطرافیان و خودم بنماید. دنیایی که من در آن زیستن را انتخاب کرده بودم به نظر اجباری میآمد، که قرار بود اختیارم را به بوته آزمایش بگذارم و باور این تناقض کشنده جوری عرصه را بر من تنگ کرده بود، که هیچ باوری در من جز آنی که به خود دیکته کرده بودم، اجازه عرض اندام نمییافت. محرکهای منفی حاکم بر روان من بودند؛ هر آنچه بود بوی غم میداد و ناامیدی فرمانروایی میکرد، درد را با درد درمان میکردم و خب نتیجه کاملا مشخص بود.
از دوران خوشحال بودنم در طول عمر چیز زیادی را به خاطر نمیآوردم؛ جز خاطراتی از شیطنتها وجذابیتهای کودکی و نوجوانی و شاید همین چند نمونه مثبت اجازه نداد، که خیلی تاریک مطلق شوم. یه گوشه از همان نوری شد که در آینده میبایست مرا به خودم بازشناساند در هر صورت یادآوری گاه به گاه آن حس مثبتی را در من ایجاد میکرد و خب این خوب بود؛ ولی چیزی که مهم بود این بود، که اصلا داشتههایم در خاطرم جایی نداشت و اگر بود چنان ازدحامی از ترس و ناامیدی بر آن پوشانده بودم که اجازه نمییافت؛ حتی برای ثانیهای خود را به من ثابت کند؛ الان گاهی که ذهنم گریزی به گذشته میزند با خود میگویم: خداوندا اگر مرا به سمت کنگره۶۰ هدایت نمیکردی چه میشد؟
چقدر وحشتناک بوده، جوری که حتی به خاطر آوردن آن هم در من مقاومت آگاهانهای را ایجاد میکند که به گذشته برنگردم؛ حتی به اندازه فکر کردن؛ ولی آموختهام که به یاد بیاورم و متوجه باشم که تغییر باور در هر سنی و هر زمانی لازم و ضروری است و به قول استاد بزرگ آقا دژاکام صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ بلکه جاری است و درک این موضوع ایجاد الزام میکند برای قیاس کردن خود دیروزم با خود الان و بهترین حس و حال زمانی است که من حداقل یک پله از دیروزم بالاتر رفته باشم و این یعنی صعود و هر چه مسیر صافتر و مستقیمتر باشد، حس دریافتی زیباتر و باور به خود قویتر میشود.
مهم نیست این مسیر را با چه سرعتی پیش برویم هر چند که صاف بودن آن به واسطه دیدن چشم انداز وسیع الزامی برای سرعت ایجاد نمیکند؛ چون تا چشم کار میکند روشنایی است و جای نگرانی وجود ندارد؛ ولی مهم است که سکون نداشته باشم و در حال حرکت باشم، حرکت کنم گرچه با سرعت پایین، جهت که درست باشد مقصد مشخص است و آن رسیدن به فرمان عقلی است که لازمه رسیدن به نور است. به نظرم باید از یک نفر دیگر هم تشکر ویژه بکنم که باعث شد این فرصت به من داده شود و آن مسافرم هست، که تا اعماق تاریکی را پیمود و من به واسطه بیماری ایشان پای به این دنیا ارزشها گذاشتم.
امروز من شاید در ابتدای مسیر باشم؛ ولی با تمام وجودم حس میکنم راه درست را پیدا کردهام و باز با تمام وجودم از خداوند بزرگ، قدرت مطلق، منبع نور و انرژی کائنات میخواهم که فرمانپذیر باشم و این راه را تا جایی که فرصت زندگی در این گستره هستی را دارم، ادامه دهم و آنقدر سعادت داشته باشم و فرصت خدمت به انسانهای شبیه دیروزم را تا شاید بتوانم تجربه لذت بخشش آگاهیهای دریافتی از این دانشکده مهر را بچشم. در پایان آرزومند طول عمر همراه با سلامتی و عزت بیپایان برای آقای دژاکام بزرگ و خانواده عزیز آن بزرگوار و تداوم مسیر سراسر روشنایی کنگره۶۰ را از توانمندترین وجود عالم خداوند بزرگ خواهانم.
نویسنده: همسفر آمنه رهجو راهنما همسفر الهام (لژیون شانزدهم)
ویرایش: همسفر کلثوم دبیر سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
154