من از باب خویش مینویسم، من یک انسان ساکن زمین هستم؛ مثل دیگر انسانها اگر بخواهم سن خود را تخمین بزنم، انسان دو سن دارد سن ظاهری در زمین و سن صورپنهان و زنده شدن به خود و خدا، من حال چهار سال هستم، آری من با شجاعت میگویم: در حال حاضر چهار سال دارم و تازه در حال یادگیری و در مسیر آگاهی و دانایی و در کنگره دانیال مشغول به یادگیری و رشد هستم؛ در حال از دست دادن منیتها، در حال از دست دادن صفتهای ناقص و تبدیل آن به صفتهای خداوند و تجلی آن در خود هستم.
من یک همسفر هستم شما چطور؟ حال در چه سنی هستید؟ سن ظاهری شما چند سال دارد؟ سن صورپنهان شما چند است؟ آیا تا به حال به آن اندیشیدهاید؟ چقدر به رشد آن پرداختهاید؟ انسان تا چه سنی به ناآگاهی خود و ترس از دست دادن منیت به سر میبرد تا به کی باید زندگی واقعی را انکار کرد و در دنیای خیالی که برای خود ساختهایم، زندگی کنیم و گوهر وجود خویش را مهار کنیم؛ پس رسالت انسان کجای زندگیست؟
من هر لحظه با خویش در جنگم، گاه از صفر به هزار میرسم و گاه باز باید شکست را تجربه کنم و به صفر بازگردم، این چرخه بیوقفه درحال تکرار و سیقل دادن است تا انسان سنگ سیاه درون خویش را به الماسی درخشان تبدیل کند و در منشورش نور خداوند پدیدار گردد، آینهی دل بزدائیم تا خداوند در آن جای بگیرد؛ زمانی که خداوند انسان را خلق کرد به صورت کلام در او ظهور یافت و زمانی که در کلام نگنجید به صورت اعداد و رنگ پدیدار شد، در هر جنبنده و هر کلام و هر شئ و هر رنگ و هر شخص نشانهای از خدا هست، باید چشم دل باشد و گوش شنوا تا حضور یابد.
در آن مکان الله، کن فیکون مراحلی دارد، که باید از آن گذر کرد و آغاز آن از خودشناسیست به خدا شناسی و صفر آغاز هیچ است و انسان از یک، خلق شد و از ۱ به ۱۰ و از ۱۰ به ۱۰۰ و از ۱۰۰ به ۱۰۰۰ میرسد و دوباره به صفر میرسد تا دوباره خلق کند آغاز همه چیز تفکر است؛ توجه به نشانهها عمل به آنها، تمرکز و خلق دوباره از آنها و رشد و نمو پیدا کردن تا به مرحله تسلیم و پذیرش و رهایی رسیدن، هیچ چیز بدون تلاش و زحمت به دست نمیآید، باید از دست داد تا به دست آورد، تا از دست ندهی به دست نمی آوری.
خداوند رنگ دارد، چه رنگی بهتر از ایمان، رنگ خداوند بخشش و گذشته، رنگ خوشبینی به دیگران، عبادت و عبودیت، رنگ قناعت، رنگ خدمتگزاری، رنگ علم و اراده و حق الیقین است و نفس مطمئنه سخت است؛ اما ناممکن نیست. آیهای که از قلب جاری و القا شد و در پی جستجوی معنی آن رفتم و پیدایش کردم این بود؛ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» پس هرگاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خود در او دميدم، پس سجدهكنان پيش او بيافتيد.
مراد از دميده شدن روح خداوند در انسان جان داشتن و نفس كشيدن نيست؛ زيرا كه حيوانات نيز نفس مىكشند؛ بلكه مراد اعطاى صفاتى چون خلاقيت، اراده و علم از سوى خدا به انسان است و نسبت دادن روح به خداوند براى شرافت روح است، نظير بيتالله و شهرالله. استاد دژاکام نمادی از یک انسان خلاق با اراده و در جستجوی علم و عمل ایستاده و صبوری نموده برای رهایی خلق، عزمی راسخ داشته.سجده فرشتگان بر آدم يك سجده تشريفاتى نبود؛ بلكه به معناى خضوع آنان در برابر آدم و نسل او بود، يعنى فرشتگان نيز در خدمت بشر و مسخر اويند.
انسان اشرف مخلوقات و با ارادهای فولادین و سوار بر مرکبی نشسته، که روی دو بال فرشته سوار است و اراده و عمل درست آن را تا به عرش هدایت میکند، سپاس از استاد دژاکام من برای درمان آمدم؛ ولی خداوند مرا به بهشت کوچک استاد دژاکام هدایت نمود تا مسیری برای رسیدن به خودشناسی و خداشناسی و مبارزه با نفس و گامی نوین را در این مسیر طی کنیم. برای آیندگان سال روز رهاییتان مبارک، امیدوارم عمری طولانی داشته باشید تا بیشتر از حضورتان استفاده نماییم.
نویسنده: همسفر فرشته رهجو راهنما همسفر سمیرا (لژیون چهاردهم)
ویرایش: همسفر کلثوم دبیر سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
96