دوازدهمین جلسه از دوره شصت و هفتم سری کارگاههای آموزشی- خصوصی خانمهای مسافر و همسفر نمایندگی ارغوان، با استادی راهنما مسافر هاله، نگهبانی مسافر الهام و دبیری همسفر مهناز، با دستور جلسه "هفته بنیان" در تاریخ 2 دی ماه 1403 راس ساعت 14:00 آغاز به کار کرد.
سخنان استاد: سلام دوستان هاله هستم یک مسافر
خیلی خوشحالم و خدا را شاکرم که یک روز قشنگ دیگر را با دستور جلسه جشن بنیان، به همراه لژیون ۱۹ در خدمت شما هستیم. این هفته زیبا را به همگی تبریک میگویم. اگر امروز همه اینجا دور هم هستیم، دقیقا از 27 سال قبل هستهاش شکل گرفت، حتی میشود گفت پیش از آن. وقتی یک نظام، یک سیستم یا یک شکل فکری، یک منشی یا حتی یک شرکت یا خانواده قرار است شکل بگیرد، نیاز به یک هسته اولیه یا سلول اولیه دارد، نیاز به یک بنیان دارد. فکر میکنم نظام این سیستم یا طرز تفکر آن، مهمترین چیزی است که ما را اینجا گرد هم آورده، حالا چه در طول سفر باشیم یا به درمان رسیده، یا در حال خدمت باشیم، و حتی همسفرانی که اینجا حضور دارند. آنچه باعث پیوند ما و قرار گرفتن همه ما در کنار همدیگر شده، آن بنیان اولیه است.
وقتی برمیگردیم و به تاریخ ۱۵ آذر ۱۳۷۶ یا ۶ دسامبر ۱۹۹۷ نگاه میکنیم، شاید یک لحظه یا یک تاریخ باشد، یک آن باشد، ولی به نظرم باید از قبلتر نگاه کنیم، یعنی از همان جایی که ۱۷ سال قبل از آن آقای مهندس حسین دژاکام درگیر اعتیاد بودند و درد اعتیاد را همراه خودشان داشتند. در تمام آن سالها با روشهای مختلفی که اسم درمان نمیتوان روی آنها گذاشت، در تلاش برای درمان بودند و روشهای مختلفی را انجام دادند که همه ناکام و بینتیجه بودند، تا اینکه توانستند خودشان را به این مقطع زمانی برسانند.
چیزی که خیلی توجه مرا جلب کرد این بود که وقتی نگاه میکنم به خیلی از شرکتها، مؤسسات یا مکاتب، معمولا یک نفر میشود جلودار آن طرز فکر و آن سیستم، و بعد از مدتی ممکن است تعدادی شاگرد تربیت کند و آنها را به معلم یا راهنما تبدیل نماید، و بعد آنها مسئول میشدند که کسانی دیگر را تربیت کنند. ولی متاسفانه تجربه نشان داده اکثر این نظامها یک جایی قطع میشدند، یعنی یک جایی به علت فاصلهای که آن افراد از آن مرکز یا بنیان میگرفتند، جدا میشدند، و آن طرز فکر یا آن نظام و سیستم از هم میپاشید. ولی فکر میکنم نقطه قوتی که ما اینجا داریم، این است که میبینیم از ۲۷ سال پیش همه چیز شروع شده و همچنان دارد شعاع اضافه میکند و شعبه اضافه میشوند. شعب خانمهای مسافر در حال حاضر به ۹ نمایندگی رسیده، و آقایان حدوداً بین ۱۲۰ تا ۱۳۰ شعبه دارند. یعنی در این ۲۷ سال ضعیف که نشده هیچ، قویتر هم شده، افرادی آمدهاند با همان خواست و همانطور قوی و باایمان حرکت میکنند، و این شعب را اضافه کردهاند.
به نظر من این دقیقا برمیگردد به آن هسته اولیه، آن سلول اولیه، که چقدر قوی بوده و چقدر پتانسیل داشته که توانسته با گذر زمان، با تفاوت فرهنگی، تفاوت جنسیتی، و تفاوتهای سیاسی و ایدئولوژیکی، باز هم خودش را گسترش بدهد. اینها اختلافهایی است که بین اینجا با آن شرکتها و مؤسسات وجود دارد و ابتدای ورود دیده میشود. ولی میبینیم اینجا به قشنگی این قضیه حل شده و این تفاوت باعث پیشرفت و قدرت بیشتر هم شده است.
حال باید نگاه کنیم ببینیم ما چقدر قدردان اینجا هستیم؟ اگر این حرکت آقای مهندس به عنوان بنیان نبود، من الان کجا بودم؟ امروز 2 دی ماه است و دقیقا شش سال رهایی من است، ششمین تولدی که میتوانم در کنگره داشته باشم. چرا اینجا هستم؟ چه چیزی باعث شده بتوانم اینجا بمانم؟ دقیقا همین پیوند و همین کاری که آقای مهندس انجام دادند. در ادامه باید ببینم من چه کاری میتوانم انجام دهم؟ خانمهای زیادی هستند که منتظرند، خانمهای مصرفکنندهای که نزدیک کرمان، اصفهان یا شهرهای بزرگ نیستند. باید بتوانم عضوی از اعضای کنگره باشم و این دانش را ببرم به یک شهر دیگر، و آنقدر تلاش کنم و قوی شوم تا تبدیل شوم به یک راهنما، و بگویم بله، اگر جای دیگر شعبهای باز شود، من میروم آنجا راهنما میشوم و لژیون برقرار میکنم. یعنی نگاهمان باید با همان قدرت باشد که خود آقای مهندس اینجا را برای ما ایجاد کردند.
دوست دارم مطلبی برایتان بخوانم از نوشتارهای خود آقای مهندس؛ جسمها همه وسیلهاند، جسمی که همانند شماست ممکن است نسبتی داشته باشد، اما روحش هیچ نسبتی با شما نداشته باشد، در نتیجه به دنبال روح مشترک رفتن و یافتن خویش خویش است، و آن روح خویش شما را مییابد و برای هدایت شما در هر حالی به یاری میآید. در خود این را حتما احساس فرمودهاید که ما به چگونه روحی خویش میگوییم، ما همه در هر جهان که باشیم خویشانی داریم که از نظر جسم هیچ موضوعیتی با ما ندارند، و جمع این روحها را "ید واحده" میگویند، همه با هم هستند بدون اینکه نمایی از هم داشته باشند، طالب هیچ مطلبی هم نیستند، فقط راه همه به سوی الله میزان شده است.
فکر میکنم این جمعی که ما تشکیل دادیم، دور این بنیان یا این هسته، به خاطر همین پیوند و اشتراکی است که با همدیگر داریم.
و یک مطلب دیگر؛ به نظرم فرق نگاه آقای مهندس است در نامگذاری، با خیلی از افراد دیگر. یعنی به خودشان نگفتند بنیانگذار کنگره ۶۰، گفتند "بنیان". چه تفاوتی دارند؟ وقتی یک نفر میآید یک جایی را احداث میکند، میگوید من بنیانگذارم، یعنی چه؟ یعنی من تنها عامل انسانی یا تنها فردی هستم که آنجا را ایجاد کردم. ولی آقای مهندس نگفتند من بنیانگذار هستم. فکر میکنم بخشی از آن فروتنی و تواضع آقای مهندس است که استاد امین و خانم شانی هم در سیدی بنیان دقیقا به آن اشاره کردند، ولی قسمت دیگرش این است که نگاه کلنگر دارند، یعنی نگفتند من این را ایجاد کردم، میگویند من یک قسمتی از این تشکیلات و این سیستم هستم، عوامل بسیار دیگری در پشت پرده یا جلوی پرده هست که شاید قابل دیدن نباشد.
دیگر اینکه وقتی میگوییم بنیانگذار، یعنی از این مقطع یا این تاریخ ایجاد شده، ولی وقتی میگوییم بنیان، یعنی من در این مقطع این را ایجاد کردم، ممکن است ازلی باشد، ممکن است سیستم یا ساختاری باشد که از پیش بوده و من به عنوان یک فرد آن را در این مقطع زمانی روی کره زمین، در تهران، در خیابان سهروردی آوردم، یعنی نگاه خیلی وسیعتر و بزرگتری به هستی داشتند و به اتفاقاتی که اینجا در کنگره میافتد. فکر میکنم این جشن در واقع تولد و رهایی تمام اعضا را شامل میشود و همگی را به عنوان یکسری جان یا نفوس به همدیگر وصل کرده است. باز هم به همگی شما تبریک میگویم، انشاالله پر از خیر و برکت و خدمت باشد.
تایپ: مسافر السا- نمایندگی ارغوان
ویرایش و ارسال: مسافر خاطره
- تعداد بازدید از این مطلب :
217