English Version
This Site Is Available In English

علم کنگره هر روز بروزتر می‌شود

علم کنگره هر روز بروزتر می‌شود

چهارمین جلسه از دوره چهل و دوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران دانیال اهواز به استادی همسفر زهرا، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر فرخنده با دستور جلسه «هفته بنیان» در روز دوشنبه ۳ دی ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان زهرا هستم همسفر. تشکر می‌کنم از نگهبان و دبیر جلسه، ایجنت شعبه همسفر اعظم و مرزبانان. هفته‌ی بنیان را در ابتدا تبریک می‌گویم به خانواده محترم جناب مهندس، دیده‌بان‌ها و همه‌ی خدمتگزاران و اعضای خوب شعبه‌ی دانیال اهواز. سپاسگزارم از جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان، که وقتی در تاریخ ۱۳۷۶/۹/۱۵ از دام اعتیاد ر‌ها شدند، ماندند و خدمت کردند به بشریت که امروز همگی ما در کنار هم هستیم. خانم آنی بزرگ که آقای مهندس روز چهارشنبه خیلی درموردشان صحبت کردند، خانم کماندار عزیز، استاد‌امین جانشین بنیان و خانم‌شانی عزیز که همه اعضای این خانواده‌ی عزیز از خودگذشتگی کردند و در کنار آقای مهندس ماندند، که ما الان اینجا بنشینیم و آزادی مسافرانمان را جشن بگیریم و در خانواده‌های ما آرامشی برقرار شود، از آن‌ها واقعا سپاسگزارم و از خداوند عمر با عزت و سلامتی برایشان طلب می‌کنم و‌امیدوارم آرزویی که در روز چهارشنبه کردند به حقیقت بپیوندد؛ زیرا برگ جدیدی است در دانش بشریت و این اتفاق قطعاً خواهد افتاد و آرزوی من این است که در زمان حیات‌ایشان این اتفاق افتاده و شاهد این قضیه باشند.

من یک خلاصه‌ای درمورد جشن بنیان می‌گویم شاید عزیزانی در بین ما باشند، که ندانند چرا اصلا ما دستور جلسه‌ای به نام بنیان داریم. آقای مهندس در تاریخ ۱۳۷۶/۹/۱۵ اگر کتاب را خوانده باشید به ر‌هایی رسیدند و حالا طبق آن آموزش‌هایی که داشتند می‌دیدند، از طریق اساتیدشان در کنگره ماندند و اولین جلسه را در شهریور ۱۳۷۸ برگزار کردند. حالا اگر عزیزان دستور جلسه روز چهارشنبه را نگاه کرده و گوش کرده باشند، دفتر دبیری هم موجود بود و آقای خدامی خواندند، که چند خطی بیشتر نبود و تعداد خیلی کم بود. همانطور که آقای مهندس گفتند: شاید اگر واقعاً عمل، عمل سالمی نبود و عمل به ظاهر نیکی بود و بذر، بذر قوی‌ای نبود، منظورم این هست که ممکن بود در عالم هستی این ماموریت به هر کسی داده شود؛ ولی بذر آقای مهندس بذر تمام و کمالی بود که الان فراوانی کنگره را می‌بینیم.

روز چهارشنبه آقای مهندس گفتند: یک چک کشیدند به مبلغ ۲۸ میلیارد تومان تا یک شعبه خریداری شود. سال ۷۸ شاید اگر من و شما بودیم اصلا این‌ امید را نداشتیم که یک روز این اتفاق رخ دهد و الان بالای فکر کنم ۸ هزار نفر داخل کنگره به ر‌هایی برسند. آقای مهندس گفتند: ر‌هایی را برای روز‌های دوشنبه، چهارشنبه و حتی در پارک گذاشتند و گفتند: آنقدر تعداد رهایی‌ها زیاد است که کل هفته را باید بگذاریم و فقط ر‌هایی بدهیم. این یک بخش از کنگره است؛ شاید کوچکترین بخش کنگره و ابتدایی‌ترین بخش آن ر‌هایی از اعتیاد باشد، کنگره برگ‌های زیادی را تا الان رو کرده است. مقاله‌هایی که ثبت شده، در دانش هستی خیلی اتفاقات مهمی را رقم خواهد زد. شاید سال ۱۳۷۸ کسی اصلاً چنین دیدگاهی را نسبت به کنگره نداشت. آقای مهندس گفتند: بیشتر راجع به شعبه‌ی خودتان صحبت کنید، روزی که من وارد کنگره شدم، چهره‌های قدیمی‌تری مثل، ایجنت شعبه همسفر اعظم، همسفر جمیله و خیلی از عزیزان دیگر حضور داشتند.

روزی که من وارد کنگره شدم در کیانپارس، همسفر مهوش را که الان همه‌ شما می‌شناسید و پهلوان شعبه هستند؛ ‌ایشان مکانی را برای کنگره در نظر گرفتند، یعنی به خاطر مسافرانشان رفتند و آنجا را پیدا کردند که آقای بیات به اهواز آمده و کنگره را افتتاح کنند. من که الان فکر می‌کنم این روز‌ها را نمی‌دیدم، فکر می‌کردم که همه چیز خراب می‌شود، یا در پارک بودیم یا در یک اتاق کوچک که همه در هم لولیده بودند، خیلی جای کوچکی بود. جلسات نظم خاصی نداشت، فقط مسافر‌ها و همسفر‌ها نشسته بودند و آقای بیات می‌آمدند و از روی نوشتار‌ها می‌خواندند و ما گوش می‌دادیم همین! همسفر فرزانه و آقای عباس که خداوند رحمت کند ایشان را؛ وقتی آنجا سی‌دی می‌آوردند برای فروش اصلا کسی نمی‌خرید؛ یعنی این دیدگاه اصلا وجود نداشت.

ما مدیون همسفر مهوش هستیم که آمدند و آنجا را گرفتند، از آقای رامین ناصر، که‌ ایشان هم الان دیگر در بین ما نیستند، خیلی کمک کردند به اینکه کنگره در اهواز راه افتد. آقای بیات علم کنگره را وارد خوزستان کردند و در ادامه آقای تفرشی آمدند و در کنارشان قرار گرفتند. بسیاری از افراد که در اهواز خدمت می‌کنند، رهجو‌های آقای تفرشی هستند. بعد از آن‌جا وقتی که تعداد افراد به حدی زیاد شد، مسافر‌ها با مجوز آقای مهندس و دیده‌بان‌هایی که می‌آمدند و می‌رفتند، شعبه‌ی دانیال را اجاره کردند و اینجا به این شکلی که الان شما می‌بینید، نبود و خیلی بهم ریخته و مخروبه بود. یادم است که اولین مرزبان‌ها همسفر گلشن و همسفر مهین بودند که خدا او را هم رحمت کند و‌ ایشان هم دیگر در بین ما نیستند؛ بعد از آن‌ها دوره‌ مرزبانی به همسفر فریبای نازنین رسید، ‌ایشان خیلی زحمت کشیدند چون هم راهنما بودند، ایجنت بودند و مرزبان، سفرشان سبز باشد و هر جا که هستند در حال خدمت باشند.

همسفر گلشن اولین لژیون  و من دومین لژیون و همسفر فریبا سومین لژیون را داشتند و اصلاً به این صورت نبود، خیلی‌ها آمدند و تلاش کردند. ما این تلاش را برای خودمان کردیم که حال خودمان خوب شود و همه در کنار هم قرار گرفتند؛ تا امروز در  اینجا افراد بیایند و به ر‌هایی برسند. من یادم است که همسفر فرزانه با همسرشان آقا عباس می‌آمدند شعبه‌ کیانپارس و کلی سی‌دی را دست می‌گرفتند که خیلی هم سنگین بود و مدام می‌گفتند: بیایید سی‌دی بخرید! اما گوش ما اصلاً شنوای این مسئله نبود و سی‌دی نمی‌خریدیم. اوایل که یک جایی می‌رویم خیلی بد است؛ چون که همه چیز نظم ندارد و متوجه‌ آن قضیه نبودیم که چقدر سی‌دی خریدن خوب است و چقدر این روال کنگره گذشت، تا الان وقتی که فردی وارد کنگره می‌شود به او می‌گویند که باید سی‌دی بنویسی، من می‌گویم کاش آن روز‌های اول اینطوری بود؛ وقتی که ما وارد کنگره شدیم می‌گفتند که سی‌دی هم باید بنویسید.

چقدر علم کنگره هر روز بروز‌تر می‌شود و همه‌ این‌ها در کنار هم قرار گرفتند؛ تا نسل‌های بعدی آمدند از همان نسل اولیه و این نسل اولیه‌ای که در اهواز شکل گرفت، همه‌ این‌ها پشت به پشت برمی‌گردند، تا می‌رسند به آن ریشه‌ای که آقای مهندس هستند. چقدر این ریشه می‌تواند قوی باشد، که الان شاهد این باشیم هیچ چیزی نمی‌تواند این درخت را از پا در بیاورد، آقای مهندس در روز چهارشنبه گفتند که: اگر من نباشم اتفاق خاصی در کنگره نمی‌افتند چون جانشین بنیان مشخص شده است؛ چون فردی را پرورش داده‌اند که، باز هم کنگره به همان کیفیت پیش می‌رود. قرار است اتفاقی در کنگره افتد که علم و دانش هستی را بالا ببرد؛ شاید ما داریم یک کاوری را روی آن می‌بینیم به عنوان علم اعتیاد، ولی وقتی وارد عمق قضیه می‌شویم می‌بینیم که چه اتفاقات مهمی در کنگره‌۶۰ درحال رخ دادن است.

اتفاقات مهمی در درون خود من می‌افتد. اگر ما برگردیم و به زندگی خود نگاه کنیم، چه اتفاقاتی در درون ما رخ داده است؛ وقتی که من خود به عنوان زهرا وارد کنگره شدم، خدمت کردم، آمدم و رفتم و من کلا زندگی‌ام در کنگره شکل گرفت؛ قطعا شما هم اگر فکر کنید به این مسئله می‌رسید که چقدر زندگی‌ها در کنگره شکل گرفت است و اگر همان آدم‌های سابق بودیم اصلا نمی‌توانستیم دور هم زندگی کنیم، نه تنها بخاطر اعتیاد؛ بلکه به خاطر اینکه دانش زندگی کردن را بلد نبودیم. من تنها خواسته‌‌ام این است که افتتاح دانشگاه در زمان حیات آقای مهندس اتفاق افتد و ما ببینیم سرنوشت نسل‌های بعد از ما هم حداقل تأمین است. آن دانش می‌آید و عالم هستی را از این اتفاقات ناگواری نجات می‌دهد؛ مثلا می‌بینیم که یکی از عزیزان‌مان در جلوی چشمان ما بر اثر یک بیماری یا اعتیاد دارد از دست می‌رود، این اتفاق می‌افتد و این برگ ناتوانی بشر در داخل این عالم بسته خواهد شد.

مرزبان کشیک: همسفر زهرا، مسافر حسین
عکاس: همسفر لیلا رهجو راهنما همسفر زهره (لژیون دهم)
تهیه و تایپ: همسفر صفا رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت

همسفران نمایندگی دانیال اهواز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .