یکی از آرزوهای آقای مهندس جهانی شدن کنگره بوده و هست، دوست دارند در کشورهای دیگر هم شعبه داشته باشند. مناسبتها در کنگره دلیل بر بودن نیست و در پشت هر کدام یک دلیل خاص وجود دارد و انسان همیشه به یادآوری نیاز دارد، شاید جشنها زیاد نباشند؛ ولی اهمیت و اثر آنها خیلی زیاد است، فراموشی یکی از ابزارهای مثلث تاریکی است یادآورشدن و قدردانی باعث میشود انسان از پنهانکاری و کفر خارج شود به هر حال وجود انسانها در هستی دلایلی دارد که یکی از این دلایل نقش انسانها در هستی است، انسان باید آن نقش را پیدا کند و در نقش خود دیده شود؛ اگر انسان نقش خود را خوب بازی کند قطعاً دیده میشود و اگر نقش خود را خوب بازی نکند دیده نمیشود. عصیان، نسیان و وسوسه سه ضلع مثلث تاریکی هستند، این مناسبتها باعث میشود انسان دچار نسیان نشود هر انسانی به یک دلیلی در این جهان هستی زندگی میکند؛ پس ما وقتی هستیم برای یک نقشی وجود داریم باید آن را پیدا کرده، ایفا کنیم و آن نقش باید رویت شود.
یکی از ابزارهای نیروهای بازدارنده این است که انسانها دیده نشوند به طوری با هم برخورد کنند که انگار نامرئی هستند. دیده شدن و رویت شدن یکی از بخشهای مهم زندگی است. زمانی انسان به درجه آگاهی میرسد یکی از خصلتهایی که بهوجود میآید این است که همه را خوب میبیند. تفاوت یک استاد خوب و یک استاد بد این است که استاد خوب پتانسیلها، ویژگیها و توانمندیهای شاگردش را خوب میبیند و شاگرد او متوجه میشود که برای چه کاری مناسب است، چه نقاط ضعف و قوتی دارد و چه ویژگیهای منفی و مثبتی دارد این باعث میشود که استاد بتواند به او کمک کند و باعث پیشرفت او میشود و یک معلم بد میتواند کاری بکند که شاگرد تواناییها و استعدادهای خودش را باور کند یا از دست بدهد و اعتمادبهنفس شاگرد را از او بگیرد. یک استاد خوب شاگردانش را خوب میبیند؛ حتی پتانسیلها و انرژیهای آنها را خوب میشناسد و از این طریق کمک میکند. وقتی اینها آزاد شد هر کدام یک عطری دارد که فضای کنگره مملوء از این عطر میشود، آقای مهندس کاری میکنند که بالاترین استعداد و پتانسیلی که در درون مسافران هست کشف شده و آزاد شود. ما هر کاری که میکنیم آخرش به آموزش و آموختن برمیگردد شرط اصلی، دیدن یکدیگر و آزاد کردن آن ویژگیهاست اینکه یکدیگر را دوست داشته باشیم و اگر یکدیگر را دوست داشته باشیم خوبی را پر رنگتر میبینیم؛ اگر شخصی بیاید معکوس این را انجام دهد یعنی خوبیها و پتانسیلها را نبیند فقط نکات منفی را ببیند در انسانها ناامیدی القاء میکند، اعتمادبهنفس و انرژی را از انسانها میگیرد، احساس خوبی عایدش نمیشود، فضا مسموم میشود و این واقعیت است که انسانها مجموعهای از اضداد هستند.
رفتار انسانها با ما تابع رفتار ما با آنهاست و این دوست داشتن ابتدا دیدن خوبی است؛ ولی در ادامه تمام توان فرد برای زندگی است و انرژی و انگیزه انسان برای زندگی کردن بستگی به این دارد که تمام انرژیهایی که دریافت کرده را چگونه استفاده کند، در راه درست استفاده میکند یا انرژی را تلف میکند. معلم خوب کسی است که به شاگردش سختگیری کند؛ یعنی شهر وجودی که کج بالا رفته آن را خراب کند و دوباره از نوع ساخته شود ممکن است شاگرد بدترین درد را تحمل کند؛ ولی وقتی درست شد آن وقت آدرس شخص را به خودش دادیم، آن پتانسیل و توانایی فرد بیدار میشود و فرد از قوه به فعل تبدیل میشود. یکی از هنرهای آقای مهندس این است که آدرس هر کس را به خودش میدهد و خود شخص را به خودش میرساند. انسان از دو مرحله عبور میکند؛ مرحله اول مدام در رنجش و سختی است و تلاش میکند از آن عبور کند، مرحله دوم سلامتی اعتبار و احترامی است که کسب میکند.
بنیان؛ یعنی بذر کنگره مانند چیزی است که از داخلش درخت شکل گرفته و بیرون آمده یعنی ریشه و اصل. آقای مهندس چون در آن اتفاق و در آن مرحلهای که ما به عنوان فرضیه ایکس و متدDST میشناسیم خودشان را از نو ساختند و روی خودشان آنها را آزمایش کردند دقیقاً کسانی که وارد کنگره میشوند هم باید این مراحل را طی کنند. ریشه؛ مواد غذایی و املاح را از اطراف میگیرد و از طریق شاخهها به تمامی قسمتهای درخت منتقل میکند، این ریشه است که غذا و املاح را در اختیار کل درخت قرار میدهد. در کنگره هر کس به اندازه تلاشی که میکند به حال خوش میرسد، هر چقدر فعالیت کند و در جهت درست حرکت کند به حال خوش میرسد. آقای مهندس مانند ریشه است؛ یعنی تمام مطالبی که به همسفران و مسافران آموزش میدهند با برنامهریزی تنظیم شده است چرا که تمام نمایندگیها همه با هم در یک راستا آموزش میگیرند.
در خصوص گذشت و بخشش، خانواده یک ساختاری دارد؛ اگر بخواهیم این ساختار خانواده را حفظ کنیم باید از خودگذشتگی و بخشش کنیم این بخشش و گذشت نشان میدهد تا چه اندازه آموزشها را فرا گرفتهایم. بخشش؛ یعنی وقتی یک نفر مقابل شما قرار میگیرد رفتار، کردار، اعمال و کارهایش هیچکدام با معیارهای شما منطبق نیست و شما اصلاً او را درک نمیکنید؛ ولی وقتی شما از کار او و حرکتی که او انجام داده چیزی را به دل نمیگیرید و از اعماق وجودتان او را میبخشید این بخشش میشود. بخشش زمانی اتفاق میافتد که منیت، غرور و تکبر نداشته باشید؛ اگر بتوانید مسائل خانواده را با اعضاء خانواده حل کنید و پیوند محبتی را که آسیبدیده بتوانید آن را بازسازی و احیاء کنید اینجاست که به درجه درستی دست یافتهاید که احیاء کردن پیوند محبت در خانواده ممکن است.
نگارش: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر حمیده (لژیون تغذیه سالم)
گردآوری: رابط خبری همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر حمیده (لژیون تغذیه سالم)
ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شکوفه (لژیون اول)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
37