English Version
This Site Is Available In English

بنیانی شدی برای احیای نفوس

بنیانی شدی برای احیای نفوس

سلام بر شما بزرگ مردی که نفس‌هایتان زندگی‌ام را طراوت بخشید و ساحل نگاهتان دلم را آرام کرد، با وادی عشقتان زندگی کردم و چون جواهری بر صندوقچه ذهنم حک کردم، با کتاب۶۰ درجه زیر صفر راه برایم نمایان شد که همچون یاری‌گری در راه‌‌های دشوار زندگیم است که چگونه استقامت و عظمت را بیاموزم؟ آموختم بال پرواز باشم؛ چه زیباست بال پرواز شدن برای دیگری مدام در ذهنم تداعی می‌شود، روزی من و مسافرم از همه‌جا رانده شده بودیم که پا در این مکان مقدس نهادیم تا از بند ضدارزش و پوچی‌ها نجات یابیم، شما با صفای روحتان، صبوریتان و خنده بر لبانتان کوله‌بار غم را از دوشم برداشتید، شما پنجره رو به دریای من شدید که مرا با ساحل در سکوت مانده، آشنا ساختید، دردی داشتم بسیار مشقت‌بار بی‌اختیار اشک می ریختم، هم‌اکنون اشک شوق می‌ریزم از این‌که شما بنیان کنگره به تمامی افراد توجه دارید و با ابداع و خلق متد DST و روش درمان اعتیاد گویی از لابه‌لای علم و کلام نافذتان صدای انبیاء به گوش می‌رسد، با هر سخن شما چشم‌ها از خواب ندانستن برمی‌خیزند و قدم‌های خشکیده توانی تازه می‌گیرند.

در این راه صراط مستقیم همواره با تأسیس دانشگاه همه را در می‌یابید از هر قوم و اقلیت تا شمع راهشان شوید و خود را از نادانی و جهل دور سازند و شعرهای شیرین شهر شادی را در گوش مرزهای محبت زمزمه کردید. با سی‌دی‌های نابتان سرود سرسبزی را آوا کردید تا همه بتوانند رنگ‌ تیرگی و سیاهی را از دفتر قلبشان پاک نمایند و جوهری به رنگ سپید به آن زنند. ای بنیان‌ پاک سرشت شما پیامی که به‌عنوان دانش نوین لمس کردید را می‌خواهید به گوش جهانیان برسانید؛ چراکه زکات علم خود را پرداخت کردید و با تمام تواناییتان تارهای وجود همگان را به صدا درآوردید و غزل با خدا بودن را آموختید، کلامتان کلام قدرت مطلق است می‌توانم به حق بگویم شما فرستاده خالقم هستید برای انسان‌هایی که راه را گم کرده‌اند. در این روز عظیم دستانتان را می‌بوسم و فرشی از گل‌هایی به هفت رنگی رنگین‌کمان به زیر پاهایتان می‌اندازم و قدومتان را روی سرم جا می‌دهم. هفته بنیان مبارک

نویسنده؛ راهنما همسفر زهرا (لژیون نهم)

الله را ستایش می‌کنم و درود می‌فرستم بر تمامی فرستادگان او
با رسیدنت به خط پایان، آبستن به آغازهایی بی‌شمار، گویی نقاطی روشن از دل تاریکی‌ها زاییده می‌شد، چه زیبا از طبیعت الهام گرفتی که بنیانش عشق بود و خود، بنیانی شدی برای احیای نفوس برای وصل برای به هم پیوستن و یکی شدن برای آغاز حرکت بسیاری از انسان‌ها از قطره به اقیانوس از نقطه سیاه تا رنگین کمان از هیچ به دریای بیکران.
گفتی ریشه‌ها در پاییز محکم می‌شوند، ریشه کردی تنومند شدی به بار نشستی و نشاندی در دل‌ها، در زمین‌های لم یزرعی که در عین ناباوری بارور می‌شدند. دریا را در قطره نشاندن کاری نیست که از هر افسانه‌پردازی هم برآید شعبده‌ای است که تنها از پیوستگان به عالم غیب تواند برخاست.
پندارت آغشته با محبت در قالب کلمات مانند رقص پروانه‌های سوار بر امواج از فرسنگ‌ها فاصله چگونه نشست در وجود پینه بسته‌ام؟! کلماتت در عین عریانی پوشیده‌اند و می‌تواند درونم اثر هنری‌ای خلق کند همچون افق که حاصل پیوند زمین و آسمان است. تو گویی با صوت خود می‌خواهی تمام آفرینش را به من بشناسانی و چه سرخط خوبی شد برای من، منی که چشمه‌های شکایتم همیشه در حال جوشش بود غافل از اینکه کوچک‌ترین اتفاقات در این عالم می‌توانست مرا به بزرگترین نتیجه‌ها برساند اما چه تاملی؟ چه تفکری؟ چه تعقلی؟ با این‌ها بیگانه بودم. در کارِ پرداختن به داستانی بودم که از پسِ درازای آن آغازینه‌هایش را از یاد برده بودم بی‌خبر از اینکه فکر و سخنم بر این باشد؛ ز کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود؟کار تو اما چشمه معرفت در دل‌ها جاری کردن است هر سخنت برایم حاوی این است که؛ هی بیدار شو! خویش را بشکاف و بر عالم بتاب!
آسان نیست ولی، هنر می‌خواهد این فرماندهی را پس گرفتن. می‌دانم گنجی است که مار رنج را به نگاهبانی اصالت آن گمارده‌اند. یادم هست که می‌گویی جانم راه چاره این است؛ در صدد استحکام خویش قدم‌هایت را محکم بردار بندها را از پای جان باز کن به ذره ذره جهان مهر بورز تا نشانی شوی در بی‌نشانی.

نویسنده؛ راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)

عکس؛ همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون یکم)
ارسال؛ همسفر ریحانه (نگهبان سایت)
نمایندگی همسفران سلمان فارسی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .