شعر زیبای (امید)
من بودم و لیک با اعتیاد نابود شدم
دنبال دود رفتم و خود دود شدم
دنباله رو نفس خود شدم
هیچ گشتم منو هیچ شدم
وارد یک دنیای تاریک شدم
بودم ولی بی تارو پود شدم
طعنه دیگران وکنایه خردم کرد
ذره ذره شدمو نابود شدم
بیست سال به خود مشغول شدم
تا به خود امدم ودیدم پیر شدم
به سور چرانی دنیا سر گرم بودم
زنده بودم ولی در گور شدم
دیگر نماند جسمی ورنجور شدم
نماند رمقی چون شمع شب تار اب شدم
به خماری ونعشگی مشغول بودم
دیوانه بودم و مجنون شدم
با گدایان شهر من مشهور شدم
برای اعتیادم به تزویر ودروغ گفتن مجبور شدم
اخر دعای پدر ومادر به دادم رسید
با کنگره اشنا شدم وکیفور شدم
با دروس دژاکام بیدار وخشنود شدم
کنگره مرا احیا کرد واز نو شروع شدم
با جسم وجان خودگشتم اشنا
با روانی شاد وارد جهان بینی شدم
از نادانی وزلالت برون شدم
با دانایی خرسند،وارد روشنایی شدم
دیگران از دنیا وقیدووبندش بریدم
با دوست اشتی کردم وسر سجاده مشغول شدم
ک نون که در کنگره من زنده شدم
سحر گاهان به دعا وثنا مشعوف شدم
سپاس از کنگره ودژاکام وراهنما
که من مرده بودم وبا اینها زنده شدم
دیگر از رنگ وریا وتزویر دور شدم
درشعبه بیستون بود که من مسرور شدم
لژیون چهارم مسافر امید ( تنها )
تهیه ،تنظیم وعکس واحد سایت مسافران بیستون کرمانشاه
مسافر رضا ،مسافر بهرام ومسافر امین
مرزبان خبری ،مسافر اکبر
- تعداد بازدید از این مطلب :
71