از 12 سالگی به همراه برادرم شروع به تریاک کشیدن کردم، خیال میکردم که بزرگشدهام و زمانی که چیزی به من تعارف میشد نمیتوانستم نه بگویم؛ تفریحی تریاک میکشیدم تا زمانی که راهی خدمت سربازی شدم، آنجا با قرص متادون، ترامادول و انواع مخدرهای دیگر آشنا شدم. ابتدا باروزی 2 قرص شروع شد و چیزی نگذشت که روزانه 28 قرص هم جوابگو نبود؛ خلاصه هرروز دردی به دردهایم اضافه میشد و دیگر اجبار به مصرف هرروز بودم. مصرف مواد اولویت بر تمامی امور زندگیام داشت و همراه من بود؛ روزی به خود آمدم که غرق در تریاک، شیره، شیشه، حشیش، قرص والکل بودم. فهمیدم که داستان اعتیاد انتها ندارد و گویی مانند باتلاق مرا به اعماق خود میکشد. مصرف من در خانه باعث ایجاد تخریب زیادی به خانوادهام شد تا جایی که دیدم پسر کوچکم تریاک کشیدن من را تقلید میکند و من الگوی زشتی برای او بودم؛ آن روز تصمیم مهمی گرفتم، مصرف مواد را بهکلی کنار گذاشتم و فقط به قرص خوردن اکتفا کردم. همان زمان برادرم وارد کنگره 60 شد و پیام کنگره را به من رساند اما من آمادگی ورود به کنگره را نداشتم واصلا قبول نکردم. 1 سال از آن زمان گذشت و هرروز شاهد حال خوش برادرم و حال خراب خودم بودم، او درمان شده بود ولی من هنوز درگیر اعتیاد بودم. کنجکاو شدم که بدانم این کنگره چه مکانیست که در این مدت کوتاه باعث چنین تغییراتی در برادرم شده است. اذن ورود به کنگره صادر شد و انگار که دروازههای بهشت به روی من باز شد. چشمانم باز شدند و حالا میتوانم زندگی را زیباتر ببینم. سفر خود را باوجود تمامی مشکلات آغاز کردم و با اولین قدم بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد. در این سیستم عشق و محبت بیپایان جاری است و دروازههای علم کنگره برای همگان باز است. فقط کافیست حرکت کرد از تاریکی به سمت روشناییها
از برادر عزیزم مهدی بسیار متشکرم که پیام کنگره را به من رساند، از راهنمای عزیزم امیر آقا بسیار سپاس گذارم که در این سفر مرا همراهی میکند و در آخر از تمامی خدمت گذاران کنگره 60 بهویژه مهندس دژاکام تشکرمی کنم که چنین بستری را فراهم ساختند.
نگارنده: مسافر محمود
ویراست: مسافر مجید
- تعداد بازدید از این مطلب :
104