خدایاشروع سخن نام توست
وجودم به هر لحظه آرام توست
به یاد دارم روزهایی پر از استرس و نگرانی را که مدام به این فکر میکردم مسافرم کجاست، در چه حالی است و در کدام خانه مشغول خودسازی است. شبهای تنهایی تا نزدیکی صبح بیدار میماندم و مدام زنگ میزدم: "کی میآیی؟ ساعت را ببین، کی میآیی؟" من و بچهها در دل تاریکی شب در خانه میترسیدیم، در حالی که مسافر من، تحت تأثیر زور مواد، هیچ توجهی به ساعت و زمان نداشت.
روزها، ماهها و سالها گذشت. مسافرم با حالتی خرابتر، چهرهای داغونتر و پاهایی که دیگر خم شده بودند، روزگار میگذراند. برای من، این وضعیت بسیار سخت بود. نگاهها و حرفهای دیگران زجرم میداد، اما کاری جز دعا کردن از دستم برنمیآمد.
تا اینکه خداوند دعایم را شنید و کنگره را در مسیر مسافرم قرار داد. نمیدانم چه کار خیری انجام داده بودم که خداوند این لطف بزرگ را نصیبمان کرد.
مسافرم با مصرف شربت اوتی روزهای سختی را گذراند، اما به کمک راهنمایش و تلاشهای خودش، آرامآرام حالش بهتر شد. خدا را شکر میکنم که چنین داروی طلایی ساخته شد؛ دارویی که نه آبروی آدم را میبرد، نه وقت آدم را تلف میکند. دارویی که در زمان مشخص، با اندازهگیری دقیق، کمترین هزینه و بالاترین کیفیت در دسترس است و هیچ تخریبی برای جسم ندارد. این دارو بهتدریج جسم و روان را به تعادل میرساند.
امروز مسافرم به اخلاق، روحیه و جسمی رسیده که همیشه آرزو داشتم داشته باشد. از تمام وجود، سپاسگزار آقای مهندس دژاکام و همه کسانی هستم که این مسیر را برای ما هموار کردند. خدا را شکر برای این معجزه.
نویسنده: همسفر مهناز
ویرایش و ارسال: همسفر معصومه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سنایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
68