اول از خداوند شاکر هستم که این مکان مقدس را سر راه ما قرار داد. من این حال خوب و آرامش را مدیون آقای مهندس و کسانی هستم که در کنگره۶۰، خدمت میکنند.
شب یلدای پارسال بود که مسافرم به رهایی رسیدند و من به کنگره۶۰، ایمان آوردم. باورم نمیشد، درست موقعی که کاملا ناامید و خسته شده بود، خداوند دستم را گرفت. صبح روز رهایی، مسافرانی را میدیدم که با همسفران خود با گل از اتاق آقای مهندس بیرون میآیند، خیلی برایشان خوشحال بودم. من در حق مسافرم کوتاهی کرده بودم که سفر اول همراه ایشان نبودم، دلم برای او میسوخت و از طرفی ذوق و شوق مسافرم مرا بیشتر شرمنده میکرد. احساس عجیبی داشتم، حسی که قابل توصیف نیست. روزها و شبها برای این روز تصویر سازی میکردم؛ ولی روز رهایی از همه تصویرها و رویاهایم قشنگتر بود. خوشحالی راهنمایم، شادی رهایی را چندین برابر میکرد، گویی در آسمان قدم میزنم. از همین جا دستان ایشان را میبوسم. امیدوارم بتوانم با خدمت کردن در کنگره۶۰، قدردان همه باشم، همه کسانی که از وقت و زندگی خود، برای آسایش من گذشتند.
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر شیوا (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مهری رهجوی راهنما همسفر پروین (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی قیدار
- تعداد بازدید از این مطلب :
171