تقریبا۸ ماهه سفرمیکنم، زمانی که شروعکردم همه چیزعالی بودوچونموتورم داغ بودیه ۳۰-۴۰ روزی خوب سفرکردم، اماازاونجایی که ضعیف بودم وخواسته قوی نداشتم بایک چالش کوچیک خطاکردم و..... توی این مدت که فرازونشیب داشتم اصلانتونستم باراهنمای خودم ارتباط برقرارکنم ودلایل اونم کاملااشکاربود، چون درست وبه موقع نمیومدم، مشارکت نداشتم،غیبت درکیلینیک و.... وزمانی هم که میومدم چراغ گردون قرمزکاملامی جرخیدوچهره گویابود، نه تنهااقامحسن بلکه همه میدیدن وکاملاتابلوبودم چون نمیتونستم حرف بزنم.خلاصه اینکه هرکاری میکردم این پیوندمحبت بین من و استادم برقرارنمیشدکه نمیشدوهمین موضوع باعث شدکه ۲ ماهی سوت بشم واصلافراموش کردم کنگره کجاست! بعدازاینکه اومدم این ارتباط برقرارشدچون خواسته قوی داشتم، کاملاواقعی وازته ته وجودم، الان قشنک متوجه میشم که این پیوندمحبت بین من وراهنمایخوبم برقرارشده چون این رابطه کاملا دوطرفه هست واولین قدم این رابطه خواسته قلبی من رهجوهست تادیده بشم وراهنماقشنگ متوجهمیشه وتغییرات جزیی رو درمن مشاهده میکنه وهمه جوره حمایت میکنه.این مطالب روگفتم که به این نتیجه برسم تازمانی که خواسته من رهجوقوی نباشه ودرجهت اینخواستهحرکتینشه،اینپیوند محبت بینرهجووراهنمابرقرار نخواهدشدوراه رهجو نمایان نمیشه.
دراخرازراهنمای عزیزم بی نهایت ممنونم وواقعاهمین حال خوش جزیی واندک رومدیون اقامحسن هستم وازاقای مهندس(بنیان کنگره)همه جوره سپاسگزارم که این بسترروفراهم کردتابتونم بیام ومحبت کردن رواموزش بگیرم وبه یک نقطه تعادلی هرچندجزیی و نسبی برسم.
دل نوشته مسافرمهدی ازلژیون۱۹
ویرایش و ویراستاری :مسافر اسماعیل از لژیون سوم
مرزبان خبری :احمد ناصری
- تعداد بازدید از این مطلب :
80