چشمههای جوشان و رودهای خروشان به بحر و اقیانوس میرسند.
وقتی برای نوشتن این دلنوشته انتخاب شدم به فکر فرو رفتم چون با تمام قلب خود باور دارم هیچ اتفاقی در زندگی بیدلیل نبوده و نیست، با خود فکر کردم قرار است این وادی کدام قسمت از زندگی من را نمایان کند؟
در ذهن خود سالهای اعتیاد مسافرم را مرور کردم، در آن زمان مانند افراد بسیاری که عضوی از خانواده آنها درگیر مواد مخدر هستند، من هم با شدت یافتن مصرف مسافرم بیشتر در تاریکی فرو رفتم و دنیا را فقط از منظر ناامیدی، خشم، کینه، نفرت، ترس و ... مشاهده میکردم. این سادهترین نگاه ممکن به زندگی بود، چرا که تمام چیزهایی که در درون من نهفته بود را میدیدم.
نمیدانستم باید طبق خواست، تقدیر و فرمان الهی در این زندگی قرار بگیرم تا زمین وجودی خود را شخم بزنم تا بتوانم بذر علم و آگاهی را در آن بکارم و سفر خود را از تاریکیها به سمت روشناییها آغاز کنم که به واسطه عدم آگاهی و جهالت، دلیل قرار گرفتن در این موقعیت و زندگی را نمیدانستم.
آن قدر ناامیدی بر من چیره شده بود که تمام حال خوبم را منوط به خروج مسافرم از اعتیاد میدانستم و مانند آبی که در یک برکه راکد میماند و به گنداب تبدیل میشود من هم در برکه جهالت بدون تلاش برای تغییر خود و به امید بهبود مسافرم هر روز بیشتر در باتلاق ضد ارزشها فرو میرفتم و یک قدم به پرتگاه نزدیکتر میشدم تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم حرکت کنم.
کتاب خواندن و نوشتن جملات مثبت را شروع کردم، کم کم نور امید در دل من پدیدار شد اما این نور مقطعی بود چرا که میخواستم با کتابهایی که میخوانم مسافر خود را تغییر دهم و همین موضوع باعث میشد با دیدن یک رفتار نامناسب از او دوباره ناامیدی وجود من را فرا بگیرد.
خدا میداند چندین بار تصمیم به تغییر گرفتم، تلاش کردم و با کوچکترین رفتار یا حرف به هم ریختم و همه چیز را رها کردم. در این تصمیم گرفتنها و رها کردنها این موضوع را خوب فهمیدم که فکر خوب و تغذیه از منابع اطلاعاتی درست حال من را بهتر میکند چون از ناامیدی خسته شده بودم و به دنبال یک راه برای تثبیت حال خوب خود میگشتم.
وقتی وارد کنگره۶۰ شدیم حالم بهتر شد اما باز هم نقطه تحمل من پایین بود و با دیدن کوچکترین رفتاری که فکر میکردم اشتباه است به هم میریختم چون رها کردن و تمرکز بر روی خود را کامل یاد نگرفته بودم اما میدانستم بودن در کنگره بیدلیل نیست چون این جا، مکانی است که من را به حال خوب میرساند.
به مرور که آموزش گرفتم و وادیها را کار کردم این حس در من قدرتمندتر شد تا وقتی که به وادی یازدهم رسیدم و آن را نوشتم، متوجه شدم زمانی که من به آن جوشش نرسم، نمیتوانم به حال خوب و آن سطح از رفاه و آسایش که همیشه آرزو داشتم برسم .
حالا چطور میتوانستم به خواستههای خود برسم وقتی حاضر نبودم تلاش کنم و بهای رسیدن به آنها را بپردازم؟
آیا می شود بذر کینه، ترس، ناامیدی، نفرت و قضاوت را بکارم و از مسیر ضد ارزشها به حال خوب برسم؟
این کار در سیستم کائنات غیر ممکن است.
وادی یازدهم به من یاد داد چشمه جوشان از خودش انرژی دارد و برای جاری شدن نه تنها منتظر تغییر شرایط و حرکت دیگران نیست، بلکه با جوشش و جاری شدن به هر آنچه در مسیر قرار دارد، حس امید، عشق، زندگی و آرامش میبخشد و همین باعث قدرت گرفتن او میشود تا ادامه راه را با نیروی بیشتری پیش برود تا آن جا که به بحر و اقیانوس بپیوندد و قطرهای از دریای رحمت بیکران الهی شود.
آموزشهای کنگره۶۰ به من کمک کرد تا سعی کنم جاری باشم، ببخشم و عشق بورزم اما این بار بدون اینکه منتظر مساعد شدن شرایط برای تغییر باشم آن هم نه به خاطر تأیید دیگران بلکه برای رشد، آگاهی و حال خوب خود تا مانند چشمه که به بحر و اقیانوس میرسد من هم به مکانی که از آن جا انشعاب یافتهام برسم.
تهیه گزارش: همسفر زهرا رهجو راهنما همسفر شهلا (لژیون دوم)
تایپ: همسفر سمیه رهجو راهنما همسفر شهلا (لژیون دوم)
ویراستاری، تنظیم: همسفر محدثه (دبیر سایت)
ارسال: همسفر فاطمه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی امیر اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
124