بنام قدرت مطلق الله
تمام روابط ما با تمام مراحل زندگی یک مثلثی را تشکیل می دهند، مثلا یک ضلع مثلث منم یک ضلع مثلث تویی و ضلع دیگر روابط بین ماست. حال یک فضایی داخل این مثلث هست که ماهیت آن به عملکرد ما بستگی دارد و این ما هستیم که این فضا را می سازیم. مسموم بودن یا عطرآگین بودن این فضا به رفتار و تفکرات ما بستگی دارد، آفت هایی مثل غیبت کردن، تجسس کردن، گمان بد بردن، گله و شکایت کردن از یکدیگر، انتقاد کردن، بازخواست و باز جویی کردن دیگران از مواردی هستن که باعث آلوده شدن فضای مثلث می شوند. اگر می خواهیم این فضای مثلث مناسب باشد باید روی نقاط مشترک کار کنیم نه اینکه روی نقاط متضاد حرکت کنیم.
مثلا من از زردآلو خوشم می آید و او هم از زردآلو خوشش می آید و می توان راجب آن بحث و گفتگو کرد و چون این بحث مورد خوشایند دو طرف هست باعث جذابیت فضای مثلث می شود. ولی اگر روی موضوعی که برای یکی از این دو طرف نا خوشایند هست بحث و گفتگو شود باعث تنش و مسموم شدن فضای مثلث می شود. سخن چینی، لجبازی کردن و قهر کردن از مواردی هست که فضا را مسموم می کند. حال اگر می خواهید آرامش داشته باشید باید از چهار اصل پیروی کنید. اصل اول بی ثباتی است، یعنی در سیستم هیچ چیزی ثابت نیست و همه چیز متغیر است و تو توان ثابت نگه داشتن همه چیز را نداری و اگر در این راستا تلاش اضافی کنی دچار رنج و پریشانی می شوی. جوانی و زیبایی در زندگی ثابت نیست، زنده بودن عزیزان برای ما ثابت نیست، دوره راهنمایی محدود است، مرزبانی و ایجنتی مدت زمان خودش را دارد و تلاش برای حفظ این ها بیهوده است و اندوهگین می شوید .باید بپذیرید که هستی در حرکت است و ثابت نیست و بهتر است از همین لحظاتی که در آن هستیم لذت ببریم و بدانیم که اگر امروز شرایط بد است ممکن است فردا اوضاع تغیر کند و شرایط خوب شود.
اصل دوم این است که هرگز خودمان را با کسی مقایسه نکنیم چون این بلای جان انسان هاست. در قیاس کردن ِزندگی با دیگران، افراد غالبا به نفرات جلویی خودشان نگاه می کنند و به این موضوع توجه ندارند که مبدا خودشان در این مسابقه با مبدا دیگران فرق دارد. مثلا یکی از مشهد حرکت کرده و یکی دیگر از تهران، یکی خودش به تنهایی برای کنکور درس خوانده و کار کرده و یکی دیگر کلاس های مختلف کنکور رفته و.... و این باعث می شود دائما در مسابقه ی زندگی در حال دویدن و جلو زدن باشند و غافل از این می شوند که از مناظر اطراف لذت ببرند، در حالی که اگر به افراد پشت سر خود نگاه کنند اوضاع فرق می کند. مثل آن شخصی که بدون کفش راه می رفت و ناراحت بود و زمانی که با یک شخص دیگر برخورد کرد که پا نداشت، رو به خدا کرد و گفت خدایا شکرت، من اگر کفش ندارم در عوض پا که دارم. اصل سوم می گوید در بند توجه و توصیف دیگران نباش، مثلا شما شاعری و یک شعری را سرودی، این شعر تو ثابت است ولی افراد و دیدگاه آنان متغیر است، یکی از شعر تو تعریف می کند و حالت خوب می شود و ممکن است دیگری بگوید این چه شعر مزخرفی است و حالت خراب شود.
برای ما مهم است که دیگران در مورد ما چه قضاوتی می کنند ولی چشم ما نباید به دنبال توصیف دیگران باشد، چون وقتی از ما تعریف می کنند خوشحال می شویم و زمانی که تعریف نمی کنند حالمان خراب می شود. اصل چهارم می گوید زندگی این گونه نیست که همه چیز را با هم به همه کس بدهند. در زندگی یکسری چیزها را داری و یکسری چیزها را نداری، یکسری چیزها را بدست می آوری و یکسری چیزها را از دست می دهی و این ها همه قوانین زندگی است. یک مطلب مهم دیگر این است که تنها بودن در اجتماع بلای جان انسان است، منظورم از تنهایی مجرد بودن نیست بلکه در جمع نبودن است. وقتی شما در یک جمعی هستید احساس لذت می کنید، پس باید برای این جمع ارزش قائل شوید.
و در آخر باید بدانید که شاد بودن و یا غمگین بودن ما مربوط به سیستم ایکس ما می باشد، چیزی که باعث می شود هورمون های ما مواد شادی بخش یا مواد ایجاد کننده افسردگی ترشح کند همان رفتارها و کردارهای ماست.
برداشت : مسافر رضا لژیون 14
ویرایش و ارسال : مسافر حامد لژیون 8
- تعداد بازدید از این مطلب :
364