English Version
This Site Is Available In English

جهان‌بینی یعنی حس

جهان‌بینی یعنی حس

ششمین جلسه از دوره اول کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ارگ کرمان با استادی راهنما همسفر محیا، نگهبانی همسفر فاطمه و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «جهان‌بینی در ورزش» روز دوشنبه ۱۲ آذرماه ۱۴۰۳ راس ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

در ابتدا تشکر می‌کنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان و همچنین از خانم مهدیه ایجنت شعبه کریمان تشکر می‌کنم، لطف و زحمات ایشان بود که باعث شد من امروز در این جایگاه باشم. خیلی شعبه خوب و پرانرژی دارید؛ شعبه شما خوشمزه است، مثل یک نان تازه حس خیلی خوبی دارد و صددرصد این به‌خاطر حضور شما عزیزان است و شما هستید که این‌جا را پر از انرژی کرده‌اید. دستورجلسه این هفته «جهان‌بینی در ورزش» است. اینکه چرا من باید ورزش کنم؟ به دو دلیل، دلیل اول این است که مثلث درمان: جسم، روان و جهان‌بینی است و باید هر سه ضلع باشد. جسم فقط با ورزش به تعادل می‌رسد و صبح‌های جمعه آقای مهندس این ورزش را گذاشتند. پس اگر من صبح جمعه در پارک حضور نداشته باشم، درمان من کامل اتفاق نمی‌افتد. مورد دیگر اینکه قبل از کنگره همه‌ی ما تجربه این را داریم که به جسم خود آسیب زده‌ایم. اولین کاری که هروقت عصبانی می‌شدیم می‌کردیم این بود که بلایی سر خودمان می‌آوردیم و الان وظیفه داریم که جبران کنیم و تنها راه آن ورزش کردن است. باید این امانت را که دست ما بوده است در تعادل کامل و صحت و سلامت پس بدهیم. پس وظیفه دارم برای جبران از خودم همان‌طور که در وادی‌ها هم است حتماً ورزش کنم و جسم من خوب شود. اما چه‌طور؟ ورزش کردن خیلی مهم‌ است. اینکه صبح جمعه من چه‌طور می‌خواهم به پارک بروم؟ می‌خواهیم با یک‌دیگر عصر پنج‌شنبه تا صبح جمعه ساعت یازده را بررسی کنیم. سراغ دو جهان‌بینی می‌رویم، جهان‌بینی یعنی حس، استاد امین هم می‌گویند که جهان‌بینی یعنی حسِ ما، که به ما از انجام دادن آن امر چه حسی دست می‌دهد؟ پنج‌شنبه می‌شود و راهنمای من در لژیون تأکید می‌کند که فردا باید به پارک بیایید.

جهان‌بینی اول این است که من صبح از بودن در پارک لذت ببرم و جهان‌بینی دوم یعنی لذت نمی‌برم و حس من خراب است. به خانه می‌روم و حس من خوب و لذت‌بخش است، سریع می‌روم و برنامه‌ریزی می‌کنم که فردا می‌خواهم چه‌چیزی به پارک ببرم، صبحانه آماده می‌کنم، داخل سبد یا کیف می‌گذارم و فکر می‌کنم که شاید دوستم لیوان نیاورده باشد و برای او هم لیوان می‌آورم. با حس خوب و خوش‌حالی سبدم را همان شب آماده می‌کنم و به اعضای خانواده و مسافرم می‌گویم امشب باید زودتر بخوابیم چون فردا باید ساعت پنج از خواب بیدار شویم و به پارک برویم. این یک حس است و حس دوم این است که وای فردا جمعه است می‌خواهم بخوابم و مجبورم به پارک بروم؛ چه حس بدی است، یعنی این حس این‌قدر بد است که گاهی‌اوقات حتی همسفر باعث می‌شود مسافر هم به پارک نیاید و حس او را خراب می‌کند. صبح می‌شود و من بیدار می‌شوم، اگر حس من خوب باشد، ساعتم را کوک می‌کنم، زودتر از مسافرم از خواب بیدار می‌شوم و او را هم بیدار می‌کنم که با هم به پارک برویم، ولی اگر حس من خراب باشد و جهان‌بینی من بد باشد، حتی می‌بینیم که مسافران می‌گویند ما مجبوریم همسفرانمان را هم از خواب بیدار کنیم و تازه می‌گوید بگذار پنج‌ دقیقه دیگر بخوابم.

به‌هرحال این دو شخص هر دو با دو جهان‌بینی وارد پارک می‌شوند و برای صبحانه می‌روند. زمان صبحانه می‌رسد، فردی که حالش خوب است فقط صبحانه خودش را مصرف می‌کند، حواسش به حرمت‌ها هست، زودتر از راهنمایش نمی‌نشیند، به راهنمایش تعارف می‌کند. ولی شخصی که حالش خراب است زیاد به حرمت‌ها توجه نمی‌کند و زمانی‌که می‌خواهد صبحانه بخورد، چون حس او خراب است مرتب روی همسفران دیگر زوم می‌کند که فلانی چه صبحانه‌ای آورده است؟ چقدر آورده است؟ هفته پیش این را آورده است؟  این هفته این را آورده است؟ مربای هویج آورده است، چطوری درستش کرده است؟ چه‌چیزی در آن ریخته است؟ و دائم به‌جای اینکه فکر و حس او ورزش باشد می‌گوید، من صبح جمعه این‌جا آمده‌ام چکار کنم؟ دنبال دستور آشپزی است، موقع صبحانه با هم‌لژیونی‌هایش صحبت‌های پر از حاشیه و بی‌ربط می‌کند.

صبحانه تمام می‌شود و کسی که جهان‌بینی‌اش و حس او آموزش گرفتن و لذت بردن از صبح جمعه است برای نرمش می‌رود. اما کسی‌که حس خوبی ندارد، کنار هم‌لژیونی یا هم‌شعبه‌ای خود می‌ایستد و حس او را هم بد می‌کند که ای‌کاش الان خواب بودیم، چقدر راه آمدیم، در این سرما ما این‌جا چکار می‌کنیم و حس بدش را به او هم می‌دهد و باعث می‌شود که از هفته‌های دیگر او هم بگوید راست می‌گوید، برویم و بخوابیم، کیفش بیش‌تر است. نرمش را هم انجام می‌دهند و شروع می‌کنند به انجام رشته‌های ورزشی خودشان. در رشته‌های ورزشی معمولاً جهان‌بینی خیلی بیش‌تر دیده می‌شود. چرا؟ از آن جهت که سراغ رشته ورزشی‌اش می‌رود که در کنگره نگهبان رشته‌های ورزشی هرچه گفت باید بگوید چشم، دخالت می‌کند، یک نفر بد ضربه می‌زند، مسخره‌اش می‌کند و نمی‌تواند انجام دهد و به او می‌گید تو نمی‌توانی انجام دهی، تو به زمین نیا، این‌قدر این صحبت‌ها را می‌کند، حالش خراب است و نمی‌خواهد لذت ببرد.

حتی باعث می‌شود بعضی از همسفران دیگر نیایند و می‌گویند ما که در زمین بازی می‌کنیم مورد تمسخر قرار می‌گیریم، پس ما پارک نمی‌آییم. یادش می‌رود که هدف ما از پارک رفتن و صبح جمعه که این همه می‌رویم این است که آموزش بگیریم، لذت ببریم و جهان‌بینی ما بالا برود. اما کسی‌که حالش خوب است و می‌خواهد به پیشرفت و رشد برسد، حواشی را کنار می‌گذارد، ذره‌بین را روی خودش می‌گیرد و کاری ندارد که چه‌کسی چطور و چه‌شکلی بازی می‌کند. به او برنمی‌خورد که چرا فلان کس دبیر رشته ورزشی شده است؟ چرا فلان کس نگهبان شده است؟ کارش به کار هیچ‌کس نیست. خودش را وارد حواشی نمی‌کند، که در فلان شعبه چه اتفاقی افتاد و بقیه مسائل.

جهان‌بینی در ورزش را از آن‌جا می‌توانیم تشخیص دهیم که آیا خوب است یا نه که ببینیم روزهای جمعه زمان چقدر طول می‌کشد؟ اگر هر ساعت نگاه کردیم که ساعت نه شد، نه و پنج دقیقه شد، نه ده دقیقه شد و برای ما دیر گذشت، پس ما هدفمان لذت بردن و آموزش گرفتن نیست. حالا چرا رفتیم؟ راهنما گفته است برویم، نمی‌شود که نرویم. یا اینکه چون من می‌خواهم شال بگیرم حتماً باید یک رشته ورزشی داشته باشم یا اینکه واقعاً می‌روم و از ورش لذت می‌برم و کیف می‌کنم. از اینکه خداوند فراهم کرده است که من به این‌جا بیایم و عزیزانی مثل ایجنت پارک خانم سمیه و مرزبانان بی‌دریغ و با عشق خدمت می‌کنند؛ پس قدر آن‌ها را بدانم و به پارک بیایم. جهان‌بینی در ورزش یعنی لذت، اگر من از انجام کاری لذت بردم همه حس می‌کنند که با انجام آن کار من لذت می‌برم و باعث می‌شوم دیگران هم از لذت بردن من کیف کنند. شاید خودتان هم دیدید غذایی که به‌نظر خودتان خیلی با لذت درست کردید به دل دیگران بهتر می‌چسبد تا غذایی که گران باشد؛ ولی در آن لذت و عشق نباشد.

مسئله بعدی که می‌خواهم بگویم و فکر می‌کنم که باید این را به گوشتان برسانم این است که ببینیم از خداوند چه‌چیزی می‌خواهیم؟ می‌خواهیم در کنگره بمانیم، آن را در کاغذ بنویسیم. خیلی‌ها می‌گویند این‌قدر می‌دویم که خسته می‌شویم دلمان می‌خواهد یک‌جا بنشینیم کاری نکنیم. خب به کنگره می‌آییم، می‌نشینیم، یک نفر برای شما جارو می‌کند، یک نفر صندلی می‌چیند، یک نفر چایی می‌آورد و خدمتگزاران عزیز زحمت می‌کشند که شما سه ساعت در آرامش بنشینید یا مثلاً می‌گویید نوشتنم خیلی آرام است، می‌خواهم سرعت نوشتنم خوب شود، سی‌دی می‌نویسم. می‌خواهم اعتماد‌به‌نفس پیدا کنم، حرف بزنم، خدا به شما مشارکت کردن در کنگره را داده است. اگر خدایی نکرده بیماری عفونی در هرجای بدنتان داشته باشید خدا به شما D.sap را داده است. می‌خواهیم با تغذیه سالم لاغر شویم، لژیون جونز است و مسائل دیگر. مثلاً می‌گوییم با پدر و مادرم مشکل دارم و نمی‌توانم به آن‌ها احترام بگذارم، خداوند به من این را داده است که به راهنمای خود، به ایجنت احترام بگذاریم و یاد بگیرم. هر چه که از خداوند بخواهیم در کنگره به ما می‌دهد. فقط بخواهیم. این‌جا جایی است که خداوند به‌جای همه‌ی نداشته‌هایمان به ما داده است. پس قدردان کنگره و عزیزانی باشیم که این‌جا خدمت می‌کنند.

در ادامه تقدیر از اعضا لژیون سردار نمایندگی ارگ کرمان

مرزبانان کشیک: همسفر فرحناز و مسافرحسین
تایپ: همسفر ساناز رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی ارگ کرمان

 

 


 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .