English Version
This Site Is Available In English

بزرگترین دشمن انسان جهل و نادانی اوست.

بزرگترین دشمن انسان جهل و نادانی اوست.

چهاردهمین جلسه از دوره نهم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره60نمایندگی کریمان کرمان بادستورجلسه"وادی دهم وتاثیرآن روی من"وهمچنین"تولد پنجمین سال رهایی مسافرراهنما مسلم" بااستادی راهنمای محترم مسافرمحسن وبه نگهبانی مسافرمحمدحسین ودبیری مسافرحامدروزپنجشنبه8آذرماه1403ساعت16آغازبکارنمود.
سلام دوستان محسن هستم مسافر.
حس شعبه و نور شعبه خیلی خوب است انشالله که همیشه همینطور باشد خوب دو تا دستور جلسه داریم دستور جلسه اول در مورد وادی دهم است و دستور جلسه دوم در مورد تولد آقا مسلم شهریاری راهنمای محترم لژیون ششم.


دستور جلسه اول در مورد وادی دهم می‌باشد صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است یک کلمه اساسی در این وادی هست به اسم تغییر شاید به ظاهر یک کلمه ساده‌ای باشد ولی ببینید درNaاین تغییر کردنی نیست فرد ممکن است ۲۰ سال مصرف نکرده باشد ولی باز در اعلام سفر می‌گوید به عنوان مثال محسن هستم یک معتاد یعنی قائل به اینکه فرد یا شخص مصرف کننده می‌تواند تغییر کند نیستند این‌ها را شاید به ظاهر از روی آنها رد شویم ولی یک مطلب کلیدی و یک معنا و مفهوم پشت این‌هاست در Na کسی قادر به تغییر نیست در صورتی که این روند در کنگره می‌پذیریم و به خاطر همین در مورد آن وادی داریم و شاید در ۱۰ سال قادر به اینکه سیگار را کنار بگذاری نیستی ولی قائل به این هستی که تغییر را در درون خودت ایجاد کنی هستی و این اصل پذیرفته شده است بعضی وقت‌ها آدم‌ها راجع به این صحبت می‌کنند که من همین که هستم، همین که هستم یعنی این شخص قائل به تغییر نیست و تا آخر ثابت است.
مواقعی هست که انسان‌ها با حادثه‌های تلخ روبرو می‌شوند و از این حادثه ۱۰ سال می‌گذرد ولی هنوز با تمام جزئیات توی ذهنش است و این کلمه باید شکسته شود و انسان در هر مرحله‌ای که هست باید تغییر کند و تغییر باید از درون شروع شود و تغییر از محیط اطراف شکل نمی‌گیرد و جمله‌ای است که می‌گوید زمین بازی یار بازی و توپ بازی را باید تغییر بدهی و باید محیط اطراف را تغییر دهی که این جمله غلط است و درون من انعکاس آن بیرون است و من اگر بخواهم لژیون خود را تغییر دهم یا خانواده‌ام را تغییر دهم این دگرگونی به این صورت نیست که من بگویم بچه این کار را انجام بده یا به همسرم بگویم این کار را انجام بده و این تغییر باید از درون فرد صورت بگیرد و به عنوان مثال اگر بخواهم همه در لژیون سی دی بنویسند اول باید خودم سی‌دی نویس باشم و ما جهان اطراف را نمی‌توانیم تغییر دهیم این در و دیوار که در اطراف ما هستند همان‌هایی هستند که چند سال پیش بودند.


وجه سوم این است که من زمانی فکر می‌کنم که تغییر رخ می‌دهد باید صفت‌های بدم را کم کنم مثلاً ۱۰۰ تا دروغ می‌گویم و حالا بیایم و ۵ تا از آن را کم کنم ۹۵ تا شود که تغییر اینگونه نیست به عنوان مثال اگر خانه‌ای سرد است اگر بخواهیم آن را گرم کنیم سرما را که نمی‌توانیم بیرون کنیم پس دقیقاً باید برعکس عمل کنیم و باید چیزی جای آن بگذاریم و بخواهیم خانه گرم شود باید گرما را زیاد کنیم و یا اینکه بخواهیم جای تاریکی را روشن کنیم نمی‌توانیم تاریکی را بیرون کنیم باید روشنایی را اضافه کنیم پس من اگر بخواهم صفتی را در درون خودم تغییر دهم به عنوان مثال بخواهم دروغ کمتر بگویم باید به جای آن راست گفتن را اضافه کنم که این در تغییر یک نکته بسیار مهم است و نکته آخر در بحث تغییر این است که بدانیم مانع بر سر راه ذهن انسان است که ترس و خشم و منیت هستند و اگر انسان بتواند از سطح ذهن رد شود به شادی و شعف و آرامش می‌رسد و جمله‌ای است که بزرگترین دشمن انسان جهل و نادانی اوست.


دستور جلسه دوم در مورد پنجمین سال رهایی مسافر راهنما آقای مسلم شهریاری است و اولین خاطره‌ای که از حضور آقا مسلم در لژیون دارم این است که در لژیون صحبت می‌کردم که آقا مسلم وسط صحبت من پرید و نتوانستم چیزی بگویم شاید اولین دفعه‌ای بود که سکوت کردم و نتوانستم چیزی بگویم که وقتی به خانه رفتم به همسفرم گفتم رهجویی دارم که خیلی پررو است و در طول سفر همیشه به دنبال چالش بود و یک ذهن چالش برانگیز داشت و همیشه سوال می‌پرسید و دنبال این بود که چیزی را بداند به دنبال این بود که جواب سوالی را در بیاورد و اینجور آدم‌ها خیلی شخصیت خوبی دارند برای راهنما شدن و سفر اول گذشت به اولین جایگاهی را که تجربه کرد راهنما شدن بود و همچنین مدت‌ها مسئول امتحانات بودند تا اینکه لژیون خودش راه افتاد و خاطره‌ای که از آقا مسلم دارم این است که راهنمای خود من آقا هادی تهران توی بیمارستان بستری بودند و من کنار تخت ایشان بودم و یکی دو روزی که گذشته بود آقا مسلم زنگ زد که حال و احوال کرد و یک ساعت بعد خودش را به من رساند و یکی از با معرفت‌ترین رهجوهای من بود و بعد به من گفت که من نتوانستم ببینم که شما تنها آنجا هستید و آقا هادی راهنمای من که خداوند ایشان را رحمت کند از کار آقا مسلم به عنوان معرفت یاد کردند و من این لطف آقا مسلم را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم و من هیچ وقت این را فراموش نمی‌کنم و تنها کسی که توانست مرا از جهنم موجود نجات دهد راهنمای من بود و راهنمای من کاری را برای من انجام داد که هیچکس برای من انجام نداد و من هرگز نمی‌توانم زحمات آن را جبران کنم و در آخر از همگی شما ممنون و سپاسگزارم که گوش کردید.


تایپ:مسافراحمدلژیون پنجم
عکس:مسافرمیثم لژیون چهارم
انتشار:مسافرعباس لژیون اول

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .