English Version
This Site Is Available In English

از تاریکی تا روشنایی

از تاریکی تا روشنایی

به نام قدرت مطلق الله

به نام خدایی که راهی از بهشت را در بیراهه‌هایی که می‌رفتیم در مسیرمان قرارداد با حالی خراب دلی ناآرام و قلبی شکسته و ناامید که فقط از روی ناچاری به هر دری می‌زد تا جواب آن همه درماندگی را شاید بتواند پیدا کند وارد کنگره شدم. از ساعتی که روی صندلی نشستم تا ساعتی که از آنجا بروم بغض گلویم را می‌فشرد. گفتم خدایا شبیه توپ فوتبال به همه طرف رفته‌ام و حال هم اینجا هستم.

راستش آن‌قدر که همهٔ راه‌ها را برای درمان مسافرم رفته‌ بودم و جوابی نگرفته بودم گفتم، اینجا هم با بقیه راه‌های درمان هیچ فرقی ندارد. فقط؛ چون بهانه‌ای برای مسافرم نباشد با او همراه شدم. یکی دو ماه اول که گیج و سردرگم می‌آمدم و می‌رفتم و در کل ناامید بودم؛ ولی از همان روزهای اول یک مسئله برای من عجیب بود؛ اینکه وقتی وارد کنگره می‌شدم کسانی بودند که نه من از قبل آنها را می‌شناختم نه تابه‌حال آنها را دیده بودم؛ ولی چقدر به هم نزدیک بودیم، چقدر انرژی خوبی از آنها می‌گرفتم، چقدر راهنمایم به من امید و حس خوب می‌داد.

کم‌کم با قوانین آشنا شدم، جشن و رهایی مسافران و همسفران را که می‌دیدم که از حال قبل خود و تاریکی‌هایی که در آن بودند و به روشنایی و نور رسیدند تعریف می‌کردند، از صمیم قلبم برایشان خوشحال می‌شدم و امیدوارمی شدم که امید همیشه وجود دارد و زندگی برای همیشه جریان دارد. با نوشتن سی‌دی‌ها و درک آنها حالم روزبه‌روز بهتر می‌شد، تا وادی دهم که صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است و من عمیقاً به این درک رسیدم.

چرا که قبلاً همیشه می‌گفتم من در این بیست سال تخریب مسافرم به‌اندازه موهای سرم برای درمانش تلاش کردم؛ ولی او هیچ‌وقت خوب نشده بود و درمان هم نمی‌شد. حالا آموزش گرفتم و یقین دارم که هیچ صفتی در انسان نیست که قابل‌تغییر نباشد. خدا را شکر می‌کنم که من و مسافرم را به این مکان مقدس هدایت کرد.

نویسنده: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفرمریم (لژیون دوم)
ویرایش، ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی همسفر صبحگل (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی قائم‌شهر

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .