English Version
This Site Is Available In English

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟

 چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟

عرض خداقوت دارم به‌تمامی خدمتگزاران جمعیت احیای انسانی کنگره 60. «بینوایان» اثری از ویکتور هوگو، نویسنده معروف فرانسوی است که متولدین دهه 50 و 60 حتماً انیمیشنش را که از تلویزیون پخش می‌شد یادشان هست. اثری ساده، دوست‌داشتنی و بسیار آموزنده که ابعاد متفاوتی دارد و من یک بعد از آن را که مرتبط با موضوع دستور جلسه هست عنوان می‌کنم. پیشنهاد می‌کنم فیلمش را ببینید که خالی از لطف نیست؛ در ادامه خلاصه‌ای از این رمان را برایتان بازگو می‌کنم.

قهرمان داستان، ژان والژان به‌خاطر سرقت جزئی، در حد یک قرص نان که از سر فقر و گرسنگی و برای مادر بیمارش بود، دستگیر می‌شود و به زندان می‌افتد و به‌خاطر تلاش برای فرار دوران محکومیت ۱۹ساله را طی می‌کند. پس از آزادی، وقتی پا به شهر «دین» می‌گذارد هیچ‌کس حاضر نیست به او جا و پناه بدهد. در اوج ناامیدی، به طور اتفاقی به کلیسا و پیش اسقف میریل می‌رود و آنجا می‌ماند. بااین‌حال، قهرمان قصه در آنجا هم دست به سرقت می‌زند و پلیس او را دستگیر می‌کند؛ اما اسقف برای نجات او، دروغ می‌گوید. این کار اسقف تأثیر زیادی بر ژان والژان می‌گذارد. او با نامی دیگر راهی شهر «مادلین» می‌شود و با تلاش فراوان موفق می‌شود اوضاع کاری را روبه‌راه کند و صاحب کارخانه می‌شود. او زنی را که در کارخانه‌اش کار می‌کند به‌خاطر داشتن فرزندی نامشروع، اخراج می‌کند. مدتی بعد، وقتی زن در حال مرگ است، به او قول می‌دهد که از دخترش مراقبت کند؛ اما همان جا هویتش لو می‌رود و توسط بازرس ژاور دستگیر و راهی زندان می‌شود.

ژان والژان این بار از زندان فرار می‌کند و به سمت شهر مونتفرمیل می‌رود؛ جایی که دختر آن زن را که کوزت نام دارد، در خانه تناردیه پیدا می‌کند و می‌فهمد این خانواده به‌جای مراقبت از این دخترک از او سوءاستفاده می‌کنند. ژان والژان با پرداخت مبلغی، کوزت را آن خانواده می‌گیرد و با هم راهی پاریس می‌شوند. آن‌ها به صومعه‌ای پناه می‌برند و در آنجا ژان والژان به باغبانی مشغول می‌شود و کوزت هم به مدرسه می‌رود. ماریوس جوانی است که در خانواده‌ای ثروتمند زندگی می‌کند. او بعد از چالشی که با پدربزرگش دارد، از خانه خارج می‌شود و به‌عنوان دانشجوی رشته حقوق زندگی‌اش را ادامه می‌دهد. ماریوس به طور اتفاقی کوزت را در پارکی می‌بیند و در یک نگاه عاشق و دلباخته او می‌شود. اما ژان والژان که سرسختانه مراقب دختر است نمی‌خواهد رابطه‌ای بین این دو شکل بگیرد؛ او می‌ترسد که کوزت را از دست بدهد؛ در نتیجه بین آن‌ها فاصله‌ای می‌افتد و در این زمان است که پسر جوان به رفقایش می‌پیوندد که یک قیام سیاسی علیه حکومت را آغاز کرده‌اند.

پس از اتفاق‌هایی، ژان والژان به پاریس برمی‌گردد و به ماریوس که به همراه دوستانش در حال مبارزه است، کمک می‌کند و او را که زخمی شده از مهلکه خارج می‌کند. ماریوس پس از بهبودی با پدربزرگش آشتی می‌کند و از او اجازه می‌گیرد تا با کوزت ازدواج کند. در نهایت والژان گذشته خود را برای ماریوس تعریف می‌کند و ماریوس با فهمیدن سابقه گذشته والژان سعی می‌کند همراه کوزت دور از او زندگی کند و از طرفی هم ماریوس به طریقی می‌فهمد این والژان بوده که وقتی او زخمی شده، جانش را نجات داده و در آخر قهرمان قصه در آرامش می‌میرد.

در طول داستان متوجه می‌شوید که والژان در تمام طول زندگی به جرم دزدی بسیار جزئی در دوران نوجوانی تا پایان عمر از دست بازرس ژاور در امان نبوده و با برچسب دزد تحت تعقیب بوده؛ حتی زمانی که به‌عنوان یک شهردار صادق به امور خیریه و کمک به نیازمندان مشغول بوده. در جامعه‌ای که ما زندگی می‌کنیم بسیار شاهد این نوع رفتارهای ناپسند در اطرافیان بوده‌ایم و به‌اصطلاح با برچسب‌زدن آن هم با چسب یک دو سه به پیشانی افراد که به این راحتی‌ها برداشته نمی‌شود امری عادی شده که زندگی و خانواده فرد را سال‌ها و شاید تمام طول زندگی درگیر بکند. گرچه به قول قدیمی‌ها یک گوش در باشد و یک گوش دروازه؛ ولی به این راحتی‌ها هم نیست و آزاردهنده است. با عرض پوزش از تمام عزیزان مسافر و همسفر، به‌کرات شنیده‌ام فرد مصرف‌کننده که حتی ترک کرده و مشغول کار و زندگی شده به‌محض کوچک‌ترین رفتار غیرمتعارف محکوم به برچسب معتاد می‌شود؛ دختری دارد سخت به خواستگاری‌اش می‌روند یا پسری دارد سخت زن می‌دهند و خیلی از امور دیگر.

یکی از دلایل این برخوردها جهل و کم آگاهی افراد است که متأسفانه روزبه‌روز شاهد پسرفت سطح دانایی مردم و پیشرفت بزک‌دوزک کردن اثاثیه منزل و ... هستیم. بر ماست که این‌گونه پیام‌ها را به مردم جامعه منتقل کنیم؛ چراکه همه توفیق حضور در چنین مکان مقدسی را ندارند. می‌گویند زکات علم به یاددادن است. از طرفی عکس این موضوع نیز صادق است، افرادی که سال‌ها در مسیر ارزش‌ها حرکت کرده‌اند و از شهرت و اعتباری برخوردار بوده‌اند؛ اما با یک‌لحظه غفلت جایگاهشان را در بین خانواده و جامعه ازدست‌داده‌اند و حتی از اعتماد دیگران سوءاستفاده کرده یا کلاه برداشته‌اند؛ لذا باید مراقب این موضوع بود و برحسب صفات خوب گذشته اعتماد کامل نکرد و حساب شده و قانونمند رفتار کرد.

نکته‌ای که قابل‌تأمل؛ چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟ وقتی حرکت در مسیر ضدارزش‌ها از جمله خیانت، دزدی، دروغگویی، معرکه‌گیری، اعتیاد، غیبت و ... این‌قدر در اذهان مردم جامعه ماندگار است؛ مثل والژان در داستان بینوایان؛ پس علی‌رغم اینکه صفت گذشته در انسان صادق نیست، بسیار باید مراقب رفتار و کردار بود تا از گزند زبان و نگاه مردم در امان باشیم. آموزش گرفتن در هر لحظه از زندگی و تزکیه و پالایش مثل اتاق تکانی منزل و توجه به صور پنهان و شهر وجودی‌مان در کنار سایر امور زندگی واجب و ضروری است. فرصت حضور در کنگره را غنیمت شماریم و با انجام دستورالعمل‌های صادره به رشد معنوی خود و سایر افراد کمک کنیم. امیدوارم نقطه نظر من که برگرفته از تجربه زندگی و آموزش‌های کنگره است برای شما مفید فایده قرار گرفته باشد.


نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم)
رابط خبری: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی لویی پاستور

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .