من در خانوادهای که بسیار شاد بود به دنیا آمدم و عزیز پدرم بودم؛ هیچ شناختی از اعتیاد نداشتم و فقط در این حد میدانستم که چیز خوبی نیست؛ حتی در شهرستان و محل سکونت ما کمتر کسی دچار اعتیاد بود تا اینکه در سن 18 سالگی با پسرخالهام که در شهرستان دیگری زندگی میکرد ازدواج کردم و زندگی را با عشق آغاز کردیم. محل کار همسرم اصفهان بود و به همین خاطر مرتب در رفتوآمد بود؛ ۹ ماه پس از ازدواج، خدا پسری به ما هدیه داد و من بعد از گذشت ۴ ماه از تولد فرزندمان، کمکم از طریق خانواده همسرم متوجه اعتیاد مسافرم شدم.
من ذرهذره نابود میشدم ولی به دلیل علاقهای که به همسرم داشتم موضوع را به خانوادهام نگفتم؛ چون میدانستم اگر پدرم بفهمد اوضاع بدتر میشود، نمیخواستم آنها را ناراحت کنم، از طرفی نمیخواستم زندگی مشترکمان را هم از دست بدهم. من اعتماد زیادی به همسرم داشتم و پذیرفتن اعتیاد او برایم بسیار سخت بود؛ تا اینکه به کمپ رفت و دو ماه پس از بازگشت از کمپ ما را هم با خود به اصفهان آورد؛ بعد از مدتی متوجه مصرف دوباره او شدم، ما همه راهها را برای ترک رفتیم اما نتیجهای نگرفتیم و مسافرم دوباره برگشت میکرد؛ همزمان با اعتیاد او من هم مرتکب ضد ارزشهای زیادی شدم ولی متوجه نبودم تا اینکه خداوند کنگره را سر راه ما قرار داد. هنگامی که وارد کنگره شدم با آموزش و به مرور زمان متوجه اشتباهات، جهل و نادانیهای خود شدم.
یکی از منبع مکتوب کنگره کتابی به نام "عشق" است با ۱۴ وادی که انسان باید از این ۱۴ وادی بگذرد تا خود را بشناسد؛ به وادی دهم که رسیدم با توجه به عنوان وادی؛"صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است"؛ متوجه شدم که انسان میتواند تغییر کند؛ من و مسافرم نیز تغییرات زیادی کردیم؛ دیگر از ضد ارزشها و سوءظنها خبری نبود؛ درحال حاضر ده ماه است که سفر میکنیم و مطمئنم با ایمان و اعتقادی که به آموزشهای کنگره داریم هر زمان که خداوند فرمان صادر کند انشاءالله با یاری او و تلاش خودمان من و مسافرم به رهایی و سلامتی میرسیم؛ تمام اینها را مدیون آقای مهندس حسین دژاکام و راهنمایان عزیزمان هستیم.
ویراستار: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر نیلسا (لژیون چهاردهم)
ارسال: همسفر مینا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شیخبهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
257