جلسه پنجم از دوره چهلودوم جلسات آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی خمین با استادی راهنمای محترم مسافر حمید نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه "وادی دهم و تاثیر آن روی من" در روز سهشنبه ۶ آذرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ شروع به کار نمود.
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر.
ابتدا رهاییهای شعبه را تبریک میگویم و امیدوارم این رهاییها ادامهدار باشند.
دستور جلسه این هفته وادی دهم و تاثیر آن روی من، صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است.
خصوصیت، خصلت و ویژگی هر چیزی را ما به آن میگوییم صفت و اگر به تمام مخلوقات و آفریدههای خداوند نگاه کنیم، میبینیم همه اینها دارای یک سری خصلت و ویژگی هستند و به طبع، یک سری از صفات را دنبال خودشان حمل میکنند و یا یدک میکشند ولی آقای مهندس فرمودند چون انسان جاری است پس صفاتش قابل تغییر میباشد یعنی اینکه انسان از پایینترین نقطه که در ظلمت و تاریکی است و صفاتش زشت است میتواند با آموزش، صعود کند و با تلاش و پشتکار میتواند نقاط روشنایی و صفات نیکو را کسب و به منزلگاه انسانی دست پیدا کند.
برعکس اینها هم صادق است یعنی در واقع انسان میتواند از منبع روشنایی و نور و صفات نیکو سقوط کند و به قعر تاریکیها و صفات زشت نزول کند و این امکانپذیر است. یک آیه شریفهای در قرآن داریم که میگوید:( لَیسَ لِلاِنسانَ اِلّا ما سَعی) یعنی انسان چیزی نیست جز آن سعی و تلاشی که انجام میدهد یعنی من در هر جایگاهی که هستم و آن زحمت و تلاشی که انجام دادهام مرا به آن جایگاه رسانده است حالا جایگاهم اعتیاد است یا صفت معتادیست و یا رهایی و یا صفت پاک بودن است و مسافری که در اینجا مرا نامگذاری میکنند.
حالا این ساختار منفی یا این صفات زشت چطور شکل میگیرد و یا چطور میتوانیم صفات زشت را تبدیل کنیم به صفات نیکو؟
ما فهمیدیم که نفس تعیین موجودیت میکند در ظاهر و در باطن و خواسته دارد. ذرات نفس وقتی که جمع میشوند دور یکدیگر، در واقع یک ساختار را تشکیل میدهند که این ساختار میتواند هم مثبت باشد و هم منفی ولی ساختار منفی در درون انسان مثل مافیا در بیرون میماند و در مافیا یکی را سردسته قرار میدهند و افرادی که از جنس خودشان و شخصیت خودشان هستند را جمعآوری میکنند و یا انسانهایی را آموزش میدهند تا به جنس خودشان در بیایند و یک ساختار قوی را تشکیل میدهند تا بتوانند کسب درآمد داشته باشند.
در درون انسان هم ساختار منفی همین کار را میکند یعنی وقتی من معتاد شدم، در درون من ساختار ترس، نفرت، کینه، حسادت، قضاوت و غیره شکل گرفت که این ساختار آنقدر قوی میشود که به این راحتی نمیتوانیم ساختار را تغییر دهیم.
ساختار منفی از انرژی درون انسان استفاده میکند و این باعث میشود که من وقتی به یک معتاد تبدیل میشوم از فاصله چند متری همه تشخیص میدهند؛ راه رفتن و ظاهرم فرق میکند چون این ساختار دارد از انرژی درون من تغذیه میکند و کسب درآمد میکند ولی فرق ساختار مثبت این است که تولید و زایش میکند یعنی وقتی من به رهایی میرسم میبینم که ۱۰ سال جوانتر میشوم، کارهایی که قبلاً انجام نمیدادم را انجام میدهم. ساختار منفی مانند کشورهای استعمارگر هستند که قبلا میآمدند دانه میپاشیدند و میگفتند ما امکانات رفاهی، ورزشی، اقتصادی و مالی برای شما فراهم میکنیم و بعد که تسلط پیدا میکردند و حکمفرما میشدند میآمدند آن کشور را غارت میکردند و در بین انسانهای آن کشور اعتیاد را گسترش میدادند تا بتوانند از خواستههای منفی که در درونشان شکل گرفته بود بتوانند کسب درآمد کنند مثلاً من خواستهای داشتم و میخواستم نشئه شوم و باید تریاک را از آن مافیا خرید میکردم.
درون من هم دقیقاً همین است، ساختار منفی وقتی که شکل گرفت به همین راحتی نمیتوان از دستش فرار کرد و یک موقعی که من میخواهم تصمیمی بگیرم این ساختار آنقدر نظم خاصی دارد و با هم متحد هستند که جلوی آن خواسته من را میخواهند بگیرند مثلاً وقتی من میخواستم درمان شوم افکار در ذهن من میآمد که این کار را انجام نده و برو کارهای خودت را انجام بده و اتفاقا همان روز هم میبینی یک اتفاقی میافتد و وقتی میخواهی به کنگره بیایی، تصادفی انجام میشود یا یکی از عزیزان فوت میشود، اینها را نباید به شوخی بگیریم، اینها همان ساختار منفی هستند که میآیند و برنامهریزی میکنند تا ما آن هدف را انجام ندهیم، برای اینکه ما بتوانیم از دست ساختار منفی و آن صفات زشت، رهایی پیدا کنیم، به قول آقای مهندس، باید رها کنیم و از خیلی از چیزها بگذریم تا به آن خواسته اصلی برسیم و این رها کردن جز کنگره ۶۰ و فرامین آقای مهندس که برگرفته از فرامین الهی است، چیز دیگری نیست، باید تسلیم شویم و این هم یکدفعه و یکشبه امکانپذیر نیست، به قول آقای حکیمی وقتی یک جوی، آب دارد، هزاران ناخالصی را با خود میبرد، در این آب باید یک توری بزرگ بگذاریم و یواشیواش تور را ریز کنیم و در مرحله آخر میتوانیم یک دستگاه تصفیه بگذاریم و این آب را تصفیه کنیم تا قابل خوردن شود.
حالا من آمدهام کنگره، نمیتوان یک شبه یا یک ساله تبدیل به یک آدم خوب شوم، باید ساختار را یواشیواش تبدیل کنم و باید تسلیم فرمان الهی شوم.
در آخر هم یک دوبیتی از حضرت مولانا است که میگوید:
هر لحظه که تسلیمم در بارگه تقدیر
آرامتر از آهو و بیباکتر از شیرم
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر
رهایی
نویسنده: مسافر محمد از لژیون ششم
- تعداد بازدید از این مطلب :
214