همسفر طیبه و مسافرشان محمدرضا با بیش از ۲۳ سال تخریب وارد کنگره شدند، آخرین آنتیایکس مصرفی شیره کشیدنی، ۱۲ ماه و ۷ روز سفر کردند به روش DST، داروی درمان شربت OT، با راهنما مسافر رسول بختیاری از لژیون ۱ شعبه غزالی، راهنمای همسفر فاطمه شاکری از لژیون ۹ شعبه شفا، ورزش مسافر والیبال، ورزش همسفر دارت، رهایی به لطف خدا و دستان پر مهر آقای مهندس ۶ ماه
همسفر طیبه در گفتوگو با سایت همسفران نمایندگی شفا بیان کرد: زمستان ۱۴۰۲ وارد کنگره شدم، لحظه ورود کولهباری از ناامیدی و تاریکی به همراه من بود! نمیدانستم، قرار است چه اتفاقهایی رقم بخورد! الان خدا را شکر، حس و حالم خیلی عوض شده؛ امیدواری، پیدا کردن راه، آشنایی با دنیای تاریکی که برای خودم ساخته بودم و ... حالا با هر قدمی که برمیدارم، راههای روشنتری برای من باز میشود؛ با افتخار تا الان خدمت آبدارخانه، نگهبان نظم و قرائت پیام کنگره را داشتهام.
«صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است» چه تاثیراتی در زندگی شما داشته است؟ لطفاً با ذکر تجربه بفرمایید:
صفت ویژگی یا خاصیت هر چیز است. اگر قرار بود صفت گذشته در خودم و مسافرهای من صادق و جاری نباشد، مسافرهای من هنوز در دام اعتیاد بودند و من همچنان در دنیای ترس و ناامیدی غوطهور بودم! بهطورکلی انسان یعنی «تبدیل و تغییر» انشاءالله که تغییرات به سمت «نور و تکامل» باشد.
وادی دهم چند سیدی دارد؟ موضوع آن چیست؟ زمان آموزش این وادی و اکنون که بار دگر با این دستور جلسه روبرو هستید، چه حسی دارید؟
وادی دهم ۳ سیدی دارد و موضوع آن «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون انسان جاری هست» حس من موقع آموزش سیدی این بود که در اشتباه به سر میبردم و فکر میکردم محکوم به آن زندگی میباشم و تا آخر باید با چشم گریان، دل شکسته و اجبار ادامه بدهم و قرار نیست چیزی تغییر کند! در صورتیکه تغییر، درون من باید با حرکت ایجاد میشد، اکنون میدانم که من جزئی از این هستی میباشم، چون هستی جاری است، من هم باید از سکون بیرون بیایم؛ باید اجرا کنم فرمان شو شود را، باید ببینم (آنچه را که با چشم سر نمیشود، دید) راستی، درستی و حقیقت را ببینم و به ایمان برسم؛ پیام من برای همه عزیزان این است که طبق این وادی، ما ترسیم کننده زندگی خود هستیم؛ پس با «تغییر، تبدیل و ترخیص» بهترین تصویر زندگی را رقم خواهیم زد.
منظور از شهر به یکباره دچار طغیان میشود، چیست؟ با چه عملکردی میتوان طغیان را به آرامش و حال خوش تبدیل کرد؟
منظور همان از بین رفتن سیستم ایکس در شهر وجودی انسان میباشد که در روح و جسم انسان تخریب به وجود میآورد، حال چه با مصرف مواد مخدر و یا رفتن به سمت ضدارزشها باشد؛ تبدیل طغیان به حال خوش حاصل نمیشود مگر با تغییر و حرکت به سمت ارزشها و قرار گرفتن در صراط مستقیم
«دوستان دایرهوار و دَف در دست به سَماء مشغولند و نیایش حق تعالی را مینمایند، جمعی از دوستان از باده الهی» آنچه از کلمات دریافت میکنید را بیان کنید:
اگر در اینجا سما باشد؛ منظور همان رقص معنوی و شادی مستانه جمعی از رها شدگان از بند خویش خویشتن و رسیدن به باده الهی و نور حق تعالی که همان مدینه فاضله است، میباشد.
«یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِتِ وَ یُخرِجُ المَیِتَ مِنَ الحَیِ» این کلمات آسمانی چه پیامی را برای ما القاء و احیاء میکند؟
خدایی که از مرگ هم زندگی میسازد، میمیراند، سپس زنده میکند؛ در پس هر مرگی، رازی نهفته است؛ مرگ پایان زندگی نیست، شروعی برای حرکت دوباره و تکامل به سوی حق تعالی است؛ قبل از ورود به کنگره، مرگ انسانیت و روح را، زندگی دوباره را تجربه کردیم.
«مرده بُدم، زنده شدم
گریه بُدم، خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم»
برای بیرون آمدن از حصار ناامیدی چه تدابیری باید اندیشید؟
به عقیده من باید واقعنگر بود، باید قدرت پذیرش و نقطه تحمل را افزایش داد، باید تجربه کسب کرد، آموزش دید و جهانبینی را بالا برد و در آخر به تعادل رسید که همه اینها در کنگره برای ما مهیا شده است.
با اجرای چه مواردی به حس خوب و آرامش زیبای انسانی، دست پیدا میکنیم؟
بزرگترین معجزه زندگی، خود زندگی است، من معجزه هستم؛ قدرت، توانایی و صفات خالق هستی که در من نهفته شده، معجزه است؛ با پیدا کردن آن صفات و تقویت در درون خود، صددرصد میشود به حس خوب و آرامش دست پیدا کرد.
معنای هستی و نیستی چیست؟ درباره ویژگیهای هر کدام لطفاً برای ما سخن بگویید:
در جهان نیستی وجود ندارد! نیستی خود هستی است، ولی در فهم، دانش و تفکر من نیست که بتوانم نیستی را درک کنم؛ آنچه در فهم من میگنجد «هستی» است و آنچه نمیگنجد «نیستی» نام دارد؛ در صورتی که قسمت اعظم هستی تحت تاثیر نیستی است که من فعلا از آن بی اطلاع هستم.
عبد بودن به چه معنا است؟ مسیری که گذراندید تا این حس زیبا را درک کنید، بیان نمائید:
عبد بودن یعنی بنده بودن و بندگی کردن که به غیر از خدمت کردن نیست؛ خدمت به هستی، انسان، جانوران، زمین، آسمان؛ چرا که در نهایت خدمت به خود کردهام، اگر به آن درجه از فهم برسم که آنچه در این دنیا است برای من آفریده شده؛ باید تمام هستی را دوست داشته باشم تا به عشق سالم و واقعی دست پیدا کنم، برای مثال من در کنار مسافرهای خود ماندم، با تمام سختی به آنها خدمت کردم، کنار حال بد، تجربیات تلخ و درد کشیدنها ماندم تا به اینجا رسیدم و فهمیدم منِ طیبه خدمت به خود نمودهام؛ چرا که اگر این کارها را نمیکردم؛ امروز به این نقطه زیبا و حضور در فضای معنوی کنگره نمیرسیدم؛ حال خوش من در گرو حال خوش هستی است.
صبح جمعه، پارک نیلوفرآبی، ورزش در کنار همسفران چه تواناییهایی در شما بیدار کرد؟
فضایی گرم سرشار از انرژی و شادی استفاده از هوای سالم و طبیعت زیبای خداوند در کنار بخشی از خانواده بزرگ و همدل کنگره۶۰، توانایی سحرخیز بودن و زندگی سالم را شروع کردن، ایجاد تعامل، فعالیتهای گروهی، داشتن هدف مشترک در جمع و در نهایت با ورزش کردن، ساختن جسم سالم، در راستای ذهنی سالم و آرام
لطفاً از سیر زیبای تفکر تا رسیدن به عشق سالم در گردونه هستی وجودی خود، سخن بگویید:
«با تفکر ساختارها آغاز میشود.» داشتن ساختار سالم، مستلزم فکر میباشد، عشق سالم ذره ذره به وجود میآید و هیچگاه به نفرت تبدیل نمیشود ولی با عشق هیجانی و بدون فکر و از روی توجه به ظواهر میشود شور مستان! که به قول آقای مهندس: صبح عاشق میشود و شب فارغ!
با تفکر سالم میشود, مهربان و آرام بود، حتی میشود، بدیها را دوست داشت، نه اینکه از خودِ بدی لذت ببری! بلکه به این نتیجه برسی که این بدی میتواند آموزشی در مسیر من, برای رسیدن به خوبی باشد.
«صد هزاران فضل دارد از علوم
جان خود را می نداند آن ظلوم»
چه کنیم که در حق خود ظلم نکنیم؟
باید آنچه میدانیم را به مرحله عمل در بیاوریم؛ آموزش سالم کسب کنیم و آن را در سبک زندگی خود پیاده کنیم، باید به مرحله خودشناسی برسیم؛ اگر هزاران علم را بیاموزیم ولی از روح و جسم خود آگاه نباشیم، به تبدیل و تغییر نمیرسیم و میشویم عالم بی عمل و بی خاصیت! این همان ظلم در حق خود است.
با ورود به لژیون سردار چه حسی دارید؟
یکی از ۳ ضلع مثلث اعتیاد «جهانبینی» است؛ منِ مسافر یا همسفر باید به این جهانبینی برسم، الان که در این حال خوش هستم، گذشته خود را فراموش نکنم و شاکر باشم و زکات این حال خوش را بپردازم؛ من عقیده دارم هر چیز که رایگان بدست بیاید از دست خواهد رفت! همه باید خدمتگزار کنگره باشیم و قسمتی از این خدمت، باید مالی باشد (البته در حد توان و در راستای اهداف بزرگ کنگره۶۰) این هم نوعی خدمت به خود ما است؛ حال که به آرامش رسیدیم، به فکر کسانی باشیم که در ناامیدیها، به انتظار روزهای خوب ادامه میدهند. حس من حس غرورِ قطرهای بود که با دریای بخشندگی همسو شده است.
لطفاً پیام آخر گفتوگو را عنوان کنید:
خدا را شکر میکنم من را در مسیر کنگره۶۰ قرار داد، امیدوارم روزی بیاید که کنگره به تمام اهداف خودش رسیده و سایهبان خیلی بزرگتری شود بر سر تمام کسانی که نیازمند حضور در آن هستند.
از بنیان کنگره۶۰، خانواده محترم ایشان، راهنمای خودم و شما همسفران خستگی ناپذیر سایت، تشکر میکنم.
با تشکر از همسفر طیبه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون نهم)
رابط و طراح گفتوگو: همسفر مینا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون ششم)
ویراستار: همسفر مینا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون ششم) همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون اول)
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر هما دبیر سایت
همسفران نمایندگی شفا مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
158