راهنما همسفر اکرم به همراه مسافرشان حسین با بیش از پنج سال تخریب آنتیایکس مصرفی شیشه و حشیش وارد کنگره شدند. به مدت دوازده ماه و بیست روز با راهنمایی مسافر مجید و همسفر اعظم با متد DST و داروی OT سفر کردند. هماکنون به لطف خداوند و دستان پرمهر آقای مهندس نه سال و نه ماه است که از دام اعتیاد آزاد و رها هستند. رهایی از دام سیگار با متد DST و آدامس نیکوتین دار خوراکی به مدت نه سال و سه ماه است. رشته ورزشی مسافر ایشان شنا و والیبال و رشته ورزشی همسفر در کنگره ایروبیک و والیبال است. ایشان تاکنون توفیق خدمت در جایگاههای؛ مسئول سیستم صوتی، خدمت در سایت، عکاسی، راهنمای تازه واردین را داشتند، در ادامه در جایگاه راهنمایی قرار گرفتند، دبیر جلسات خصوصی همسفران، نگهبان و دبیر جلسات راهنمایی، نگهبان داوری مسابقات، مسئول سایت همسفران نمایندگی میرداماد و نائین بودهاند. به مدت هشت ماه هم مسئول همسفران نمایندگی نائین بودند، توفیق خدمت در جایگاه دبیری آقای مهندس را نیز داشتند و در حال حاضر هم بهعنوان راهنمای همسفران و راهنمای تغذیه سالم در نمایندگی دنا شهرضا در حال خدمت هستند. در ادامه گفتگویی با ایشان ترتیب دادهایم که تقدیم نگاه پرمهرتان میکنیم:
برای تغییر صفت چه مسیری را و چگونه باید طی کرد که تغییر صورت گیرد و چرا گاهی با توجه به فراگیری آموزشها، هنوز صفاتی وجود دارند که نمیتوان تغییر داد و بعد از تغییر چگونه میتوان به همان صورت نگه داشت؟
بهنظر من برای اینکه انسان بتواند صفت خودش را تغییر دهد، مسلماً باید در مسیر درست یا همان صراط مستقیم قرار بگیرد. زمانی که من در صراط مستقیم قرار و آموزش گرفتم، اولین کار این است که صفات نادرست خود یا اینکه صفاتی که از نظر خودم خوشایند نیست و به واسطه آنها اذیت میشوم را بپذیرم. زمانیکه من این قضیه را پذیرفتم به قول استاد امین، پنجاه درصد قضیه حل شده، پنجاه درصد باقیمانده به واسطه آموزشهایی که گرفتم حل میشود و اینکه بتوانم آنها را کاربردی کنم، تکرار و تمرین داشته باشم و اینکه پارامتر زمان را نیز فراموش نکنم، میتوانم صفات خودم را تغییر بدهم؛ چرا که آقای مهندس نیز فرمودند: در هر زمینهای ما باید زمان را مدنظر داشته باشیم و آموزشهایی که فرا گرفتیم را کاربردی کنیم تا بتوانیم صفات خود را تغییر دهیم. پارامتر دیگری که در تغییر صفت مهم است، حس ما است. سه مؤلفهای که در وادی دهم به آن اشاره شده و خیلی مهم است به طوری که بدون آنها هستی و نیستی معنا و مفهومی ندارد؛ یعنی همان نور، صوت و حس است. این سه مؤلفه کمک شایانی به من میکند که بتوانم صفات خود را عوض کنم و مسئله مهم آن همان حس است. اگر من نتوانم حس خود را تغییر دهم یا به عبارتی گیرندهام را عوض کنم، نمیتوانم صفات خود را تغییر بدهم. زمانیکه درون من پر از حسهای آلوده و ضدارزش است قطعاً سخت میتوانم این کار را انجام دهم و زمانی میتوانم این کار را انجام دهم که برای تزکیه و پالایش درون خودم دست به کار شوم. وقتی که تزکیه و پالایش را شروع کردم آرامآرام حسهای من نیز سالم میشود، زمانی که جسم سالم شد، میتوانم صفات خودم را نیز تغییر بدهم.
وقتیکه میگوییم آموزش گرفتهایم؛ اما هنوز صفاتی وجود دارند که نمیتوانیم تغییر دهیم، چیزی به عنوان نمیتوانم، نداریم و به قول آقای مهندس: غیرممکن، ممکن است؛ مشروط به اینکه من خواسته آن را داشته باشم و در راستای آن تلاش کنم. اگر بخواهم صفتی که دارم را عوض کنم باید همیشه در تلاش باشم و از خودم غافل نشوم تا بتوانم آن صفت را تغییر بدهم مگر اینکه هنوز از آن صفت خسته نشده باشم و خواستهام قوی نباشد که قطعاً زمان میبرد تا این اتفاق برای من بیفتد؛ اما زمانیکه صفاتم را تغییر دادم؛ قطعاً به یک آگاهی، درک و فهمی رسیدم، دیگر مانند قبل زندگی نمیکنم، مسیرم تغییر کرده و در حال آموزش گرفتن هستم. وقتیکه شروع میکنم به تغییر صفات یا درونم را تغییر میدهم، همیشه باید بیدار باشم تا بتوانم آن صفات را در درون خودم نگه دارم، اگر بیدار نباشم به قول آقای مهندس، افرادی هستند که بهترین صفات و اخلاقها را دارند و یا جز بهترین افراد هستند که تبدیل به بدترین افراد میشوند و برعکس آن نیز صادق است، افرادی هستند که صفات ناپسندی دارند، میتوانند به انسان خوب تبدیل شوند و صفات خودشان را مثبت کنند.
بهنظر من برای اینکه من بتوانم صفات مثبت خود را نگه دارم، مسئله بیدار بودن، خیلی مهم است و اینکه آن مطلب و آموزشها را درست فهمیده و متوجه شده باشم. به نظر من فهم مطلب و بیداری در این زمینه میتواند کمک شایانی کند.
همسفران در اثر تخریبهای اعتیاد، همیشه گیرنده افکارمنفی بودهاند، چگونه میتوانیم موج گیرنده خود را تغییر دهیم تا آسیب نبینیم؟
قطعاً همسفران از ترکشهای اعتیاد بینصیب نبودند و بهواسطه ناآگاهی و جهلی که داشتند، غرق در افکارمنفی شدند، حسهای آنها منفی شد، موج گیرنده آنها نیز تغییر کرد، فقط زشتیها را میدیدند و در ضدارزشها و تاریکیها غوطهور بودند، اگر حس من زشتیها را جذب کند یا همان گیرنده من زشتیها و ضدارزشها را جذب کند، قطعاً همانها را نیز منتشر میکنم؛ ولی اگر روی خودم متمرکز شوم و خواسته تغییر داشته باشم، دیدگاه و جهانبینی خودم را تغییر دهم، قطعاً افکار منفی کمتر میشود و ما به هیچوجه نمیتوانیم افکارمنفی را حذف کنیم؛ زیرا در آموزشهای گنکره۶۰ آموختیم، برای اینکه انسان به رشد و تکامل برسد، نیروهای منفی وجود دارند؛ ولی ما میتوانیم به نسبت زمانیکه در کنار یک مصرفکننده بودیم از شدت این افکارمنفی بکاهیم و با آموزشهایی که گرفتیم، باید از تصویرسازی آن موضوع جلوگیری کنیم. قطعاً موج گیرنده من نیز به آرامی تغییر میکند و همه اینها دستبهدست هم میدهند تا من بتوانم درون خودم را به آرامش برسانم. اگر این کار را تکرار و تمرین کردم؛ قطعاً آسیبی هم نمیبینم. انسان همیشه باید برای تزکیه و پالایش خودش بیدار باشد و بتواند تغییرات را درون خودش انجام دهد؛ ولی به همان میزان که ما در تاریکیها فرو رفتیم، زمان لازم است تا بتوانیم، موج گیرنده خود را عوض کنیم، صفتهای خود را تغییر دهیم و به قول آقای مهندس، راهی را که اشتباهی رفتهایم دوباره باید برگردیم، در صراط مستقیم قرار بگیریم و این برگشت از راه ضدارزشها قطعاً سختی خودش را دارد. تغییر صفت و تغییر موج گیرنده سختی خودش را دارد؛ میتوانم اینطور مثال بزنم یک چاقو در دست فردی فرو رفته و وقتی میخواهیم این چاقو را بیرون بیاوریم همراه با درد است. دقیقاً زمانی که میخواهم، تزکیه و پالایش انجام دهم، موج گیرنده و صفتهای خودم را تغییر دهم با درد همراه است باید این درد را با جان و دل پذیرا باشم. اگر خواسته من تغییر نیست و با هر یک از این دردها بخواهم عقبنشینی کنم؛ قطعاً موفق نخواهم شد. کسی میتواند موفق شود که این موضوع را بپذیرد و در راستای تزکیه و پالایش خودش همچنان مصمم باشد؛ زیرا در قرآن هم آمده که انسان چیزی نیست؛ جز آنچه تلاش میکند و هر چقدر تلاش کنم، قطعاً جایگاه بهتری خواهم داشت.
افرادی که عضو لژیون سردار و یا حتی دنور شدهاند و صفت بخشش را دریافت نمودهاند؛ ولی هنوز نتوانستهاند قلباً مسافر و یا اطرافیان خود را ببخشند، چه باید بکنند؟
بهنظر من با بخشندگی در حد دنور، سردار یا پهلوانی نمیتوانم با قاطعیت بگویم که من صفت بخشش را کاملاً دریافت کرده و در درون خودم آن را بارور کردهام؛ چرا که ما هنوز اول راه هستیم و باید آموزش بگیریم و در راستای آن حرکت کنیم. اگر در زمینه مادیات، بخشش داشته باشیم میتوانیم در زمینه بخشش معنوی نیز موفق شویم، مشروط به این که از ته دل دوست داشته باشم مسافرم یا دیگران را ببخشم.
حال چگونه میتوانم ببخشم؟! آقای مهندس در سیدیها و در کنگره میفرمایند که انسانها همه خطا میکنند و این نیست که من بگویم؛ چرا فقط مسافر من، چرا همسایه من، چرا فامیل من این کار را کرد؟ باید این را قبول کنم که منِ اکرم نیز جاهایی خطا کردم و اگر بخواهم صفت بخشندگی را در خودم پرورش دهم، باید به خدای بزرگ خود نگاه کنم که این صفت را دارد و بذر آن را در من نیز کاشته است. میبینیم که خداوند با این عظمت و بزرگی، اکثر اوقات خطاهایی که کردهایم و یا ضدارزشهایی را که انجام دادهایم، بخشیده است. من خودم را در چه جایگاهی قرار میدهم که نمیتوانم دیگران را ببخشم؟! قطعاً خدا بزرگتر از ما است و من که اکنون اشرف مخلوقات هستم، باید بتوانم این صفتی که بذر آن را خدا در من نهاده است با تلاش بسیار زنده کنم. در سیدی بخشش استاد امین میفرمایند: برای اینکه بتوانم آرامش را به دل خودم برگردانم، باید دیگران را ببخشم.
تجربهای که خودم دارم این است که انسانهایی در زندگی من هستند که نمیتوانستم آنها را ببخشم، تقریباً پنج سال زمان برد که من بتوانم آن افراد را ببخشم؛ ولی خیلی روی این مسئله کار کردم؛ زیرا با آنها زندگی میکردم و هر بار که آنها را میدیدم، یاد کارهایی که در حق من انجام داده بودند، میافتادم و این مانند خورهای به جان من افتاده بود و مرا اذیت میکرد. دوست نداشتم این همه اذیت شوم، با خود میگفتم که این همه که از وقت و زمان خود برای آمدن به کنگره می گذاری و آموزش و انرژی دریافت میکنی، حیف است که با حال خراب خود، آنها را از بین ببری، به همین خاطر و جرقهای که از لژیون سردار زده شد، توانستم آن را حل کنم.
زمانیکه در لژیون سردار برای اولین بار عضو شدم، بخشندگی را تا حدی در خود بیدار کردم، اندک اندک توانستم در زمینه بخشش معنوی به موفقیتهایی برسم. آنچه در این بین مهم است، مسئله زمان است؛ مشروط به اینکه در طول زمان تلاشم مستمر باشد نه اینکه بگویم زمان بگذرد و مسئله خودش حل می شود؛ بلکه طبق وادی دهم، تغییر، تبدیل و ترخیص را باید داشته باشم و برای اینکه دیگران را ببخشم و صفتم را عوض کنم، تغییرات را باید از خودم شروع کنم، هیچگاه نمیتوانم دیگران را تغییر بدهم؛ بلکه با تغییرات درونی خودم قادر میشوم دیگران را همانطور که هستند، بپذیرم و بدانم که با نبخشیدن دیگران، چیزی عوض نمیشود؛ بلکه آرامش و انرژی بیشتری را از خودم سلب میکنم و قطعاً با بخشش آنها، کنار میروم؛ زیرا زمانیکه نمیبخشم، سه نفر در این بین هستند، اولی خودم، دوم دیگری که نمیخواهم او را ببخشم و در آخر خداوند؛ ولی وقتی میبخشم، من کنار میروم و حالا او میماند و خدای او، اینجا خدا به هر نحوی که صلاح است حکم میکند که ظلمی را که بر من گذشته است، چگونه پاسخ دهد.
از زمانی که من آن آدمها را بخشیدم، دیگر مانند قبل حرص نمیخورم و گذشتههای بد را به تصویر نمیکشم و یا با آنها بد حرف نمیزنم؛ چون به صورت قلبی و درونی آنها را بخشیدهام؛ ولی این اتفاق خیلی زمان برد. امیدوارم همسفران دیگر نیز در این زمینه موفق باشند.
چگونه میتوان حس خود را پالایش کرد تا به درجهای برسیم که عمل سالم را از عمل به ظاهر نیک تشخیص دهیم؟
قطعاً اگر یک انسان، درونی پر از ضدارزشهایی از جمله: کینه، نفرت، حسادت، قیاس و قضاوت همراه با حس آلوده داشته باشد، هنگامی که بخواهد حس خود را پالایش کند، در ابتدا باید این ضدارزشها را بیرون بریزد. باید بتواند کینه، نفرت، حسادت و ... را یکییکی از درون خود پاک کند تا حس، پالایش یابد. استاد امین در یکی از سیدیهای خود فرمودند: زمانیکه انسان میخواهد درون خود را تزکیه و پالایش کند، نباید زور بزند، زور الکی زدن باعث میشود که من در تزکیه و پالایش خودم موفق نباشم، این کار باید به آرامی انجام شود و همیشه در حال تزکیه و پالایش درون خودم باشم. هر چقدر ضدارزشهای درون خودم پاک شود، جای آن را ارزشها میگیرد. قطعاً زمانیکه میخواهم عمل سالمی انجام دهم، دچار اشتباه نمیشوم؛ بنابراین نیاز دارم که بتوانم ضدارزشهای درون خود را پاکسازی کنم. در جایی دیگر آقای مهندس خیلی زیبا میگویند: دیو چو بیرون رود، فرشته درآید نیست؛ بلکه فرشته باید بیاید تا جای دیو تنگ شود، از درون من بیرون برود و فرشته درون من قرار بگیرد. بنابراین من باید کارهای ارزشی انجام دهم تا آرامآرام ضدارزشها را از درون خودم بیرون کنم و عرصه را برای آنها تنگ کنم تا بیرون آید و این کار مستلزم تلاش فراوان است. زمانیکه من ضدارزشها را درون خودم کم کردم، سطح انرژی تغییر میکند؛ چون بیربط با حس نیست.
در جزوه جهانبینی استاد امین داریم میفرمایند: زمانیکه انسان، حس انجام کاری را نداشته باشد، انرژی انجام آن کار را نیز ندارد و همیشه میگوید، حسش نیست. زمانی که حسِ درون خودم را پالایش کردم، قطعاً میتوانم خیلی از کارها را انجام دهم و در نتیجه کارها ختم به خیر میشود؛ چراکه فرق عمل سالم و عمل به ظاهر نیک در همین است. عملی سالم است که قبل از انجام آن خوب در مورد آن تفکر کرده باشم و بدانم که نتیجه آن ختم به خیر میشود و اگر عمل انجام شده ختم به خیر نشد، آن عمل، عمل به ظاهر نیک است.
کلام آخر ...
سپاس از خداوند بزرگ بابت عصری که در آن آقای مهندس و خانواده محترمشان حضور دارند. امیدوارم که همیشه به این سیستم الهی وصل باشم و بتوانم به انسانهای دردمند خدمتی هرچند کوچک انجام دهم.
از راهنمای مسافرم و راهنمای خودم سپاسگزارم؛ چراکه اگر در حال حاضر در کنگره60 هستم به واسطه بزرگواری و آموزشهای ناب این عزیزان بوده و امیدوارم حال خوش و آرامش در زندگیهایشان جاری باشد. از اینکه به من فرصت دادید و به صبحتهای من گوش کردید از شما سپاسگزارم.
مصاحبه کننده: راهنما همسفر زهره (لژیون سوم)
مصاحبه شونده: راهنما همسفر اکرم (لژیون چهارم)
تایپ و ویرایش: همسفران گروه مصاحبه
عکاس: همسفر ثنا رهجو راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر زهرا رهجو راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دنا
- تعداد بازدید از این مطلب :
113