آقای مهندس در سیدی «نبود روشنایی» این چنین بیان میفرمایند که: جهانبینی خیلی مهم است؛ چون پایه تفکرات ما مسئله جهانبینی است. پایه روان 1_فیزیولوژی و 2_جهان بینی است. روان یعنی خلق و خوی انسان، در صور پنهان و صور آشکار، چون یک شخص در صور آشکار بسیار معقول و عالی در جامعه است، ولی در صور پنهان ممکن است یک قاتل زنجیرهای باشد. در ظاهر خیلی آراسته ولی در باطن مسائل عمدهای است؛ به عبارتی دیگر کنش و واکنش انسان در پندار، گفتار و کردار، بیانگر روان هر کسی است. تمام پیامبرانی هم که آمدند خواستند جهانبینی را درس بدهند؛ کتاب انجیل، تورات و قرآن، کتاب جهانبینی است و آموزش میدهد.
وقتی میگوییم دیدن جهان از دیدن خود شروع میشود و بعد خانواده، جامعه، کشور و دنیا و هر چیزی را میگوییم دیدن جهان و در تمام سطوح جهانبینی لازم است. جهانبینی یعنی محبت، محبت است که افراد را به هم جذب میکند. جنگلها از نزدیکی درختان به وجود آمدهاند، حیوانات هم همینطور و انسانها نیز همینطور. مادری که بداند جان فرزندش در خطر است از او در برابر هر خطری مراقبت میکند و این محبت است. اگر روی روشنایی را پرده بکشیم و فکر کنیم همه جا سیاه است و همه چیز بر مبنای سیاهی است که بعضی انسانها گرفتار این مطلب هستند و خیال میکنند همه چیز در تاریکی به وجود میآید و در ظلمت از بین میرود و این باعث ناامیدی میشود.
مثلثی را در نظر بگیریم که یک ضلع آن روشنایی و ضلع دیگرش تاريکی باشد و قاعده هم مسیر راه است. اگر ما در ظلمت باشیم میتوانیم از قاعده این مسیر به طرف روشنایی برویم و بالعکس از روشنایی به طرف تاریکی برویم. تاریکی از خود وجودی ندارد، وقتی نور نباشد تاریکی است؛ پس شخصیت ندارد هر چقدر هم تاریکی باشد با یک جرقه روشن میشود. ناامیدی هم همینطور است، وقتی امید نباشد، ناامیدی است، نادانی هم همینطور است، وقتی دانایی نباشد نادانی است. اگر ما بخواهیم همه چیز را بر مبنای تاریکی بگیریم به طرف ناامیدی میرویم. حالا فرض کنیم بخواهیم خداوند را حذف کنیم، اعتقاداتمان را حذف کنیم ناامید میشویم؛ ناامیدی انسان را میکشد، ناامیدی انسان را از بین میبرد، بیمحبتی انسان را از بین میبرد. کسی که امید داشته باشد دست به خودکشی نمیزند. کسی که امید داشته باشد به امراض مختلف مبتلا نمیشود. دویست بیماری داریم که به آنها سایکو سوماتیک میگویند، بیماری روانتنی یعنی از بیاعتقادی است، از بیامیدی است که این بیماریها را به وجود میآورد.
در کنگره60 چه چیزی ما را دور هم جمع کرده است؟ پول؟! ثروت؟! جز محبت چیز دیگری نیست، وقتی محبت باشد امید هم است. محبت، عشق و امید عظمت دارد، روشنایی عظمت دارد چون وجود دارد. باید بالقوه را به بالفعل تبدیل کنید و این یک هنر است که در کنگره این موضوع سخت نیست، ولی برای همه افراد در اقشار مختلف مشکل است. اگر هر چیزی را که خداوند گفته است انجام بدهیم همه در بهشت بودیم. مگر کتب آسمانی چه می گویند؟ میگویند قتل نکن، دزدی نکن، شهادت دروغ نده، چشم طمع به مال همسایه نداشته باش، باادب و خوش رفتار باش، امانتدار باش، آرام سخن بگو، آرام راه برو، اجازه بگیر برای ورودت به جایی، صلح بین مردم برقرار کن و ... خوب اینها همه جهانبینی است. اگر ما همه اینها را اجرا میکردیم به مشکل بر نمیخوردیم.
ما باید برای خروج از ظلمت کلید را پیدا کنیم، هر مشکلی یک کلید دارد و یک راه حل دارد و باید آن را پیدا کنیم؛ برای مشکل اعتیاد کلید پیدا کردیم که نمایندگیهای مختلفی سراسر کشور داریم، میخواهیم لاغر شویم غذا نمیخوریم و هزار تا مریضی میگیریم، چون راه حل آن را پیدا نکردیم، باید برنامهریزی کنیم و بیگدار به آب نزنیم و مهمتر اینکه حرکت کنیم، وقتی اقدام کنیم راه حل خود پیدا میشود.
خلاصه سیدی «نبود روشنایی»
ارسال: همسفر راهله رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون دوم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
124