English Version
This Site Is Available In English

اگر شروع به معرکه‌گیری نمایم از یادگیری عقب خواهم ماند

اگر شروع به معرکه‌گیری نمایم از یادگیری عقب خواهم ماند

همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر بهناز (لژیون چهاردهم) و همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون اول) در دل‌نوشته‌های خود نوشتند:

همسفر فرشته:

خدا‌‌ را شاکرم بابت حضور در کنگره۶۰‌ و لطفی که خداوند منان به من عطا کرد تا در مسیر رهایی به آن نقطه تحمل برسم و‌ نسبت به نیروهای بازدارنده و منفی بی‌تفاوت باشم و محکم‌تر در مسیر تعالی و رشد به جهت اهداف پرقدرت کنگره۶۰ قدم بردارم. زمانی از روزگار حال دل من بسیار خراب بود که گویی ویرانه‌تر از من در این شهر نیست؛ از نیش و کنایه‌‌های اطرافیان تا انگشت‌های اشاره و بغض‌های فرورفته در گلو و فکر مشغولی‌هایی که تبدیل به بی‌خوابی و بعد به بی‌‌‌حوصلگی و در نهایت فریادی بر سر کودکی که جان من بود، می‌شد؛ زیرا فکر تاریکی‌ که‌‌‌ مسافر من‌ را در آغوش‌ گرفته‌ بود،‌ آزارم‌ می‌داد.

او در خانواده‌ای که اعتیاد معضل نبود، رشد کرده بود؛ اما در مقابل من در خانواده‌ای بزرگ شده بودم که اعتیاد غولی بزرگ و شکست‌ناپذیر تلقی می‌شد‌‌. بعد از آشنایی ما با کنگره۶۰، اوایل رفت و آمد‌هایم هنوز گنگ و بی‌محتوا بود، به نوشتن سی‌دی‌ها ادامه دادم تا کم کم تمام مشکلاتم را یک‌ به‌ یک حل شده دیدم تا به منطقه امن رهایی رسیدیم و خدا‌ را هزاران بار شاکرم.

حضرت مولانا‌ می‌فرمایند: گاهی‌ انسان‌ از مردم جفا، بی‌وفایی، ظلم، ستم و بی‌مهری می‌بیند و ناراحت می‌شود که چطور مردمی هستند و چه جهانی است؛ اما ایشان در ادامه می‌فرمایند: «ظلم خوب نیست؛ اما‌ این‌ ظلم‌ به معنی‌ خیر برای تو است. این جفای خلق با تو در جهان، گر بدانی گنج زر باشد نهان، خلق را با تو از آن بدخو کند، تا تو را ناچار به آن سو کند»؛ وقتی از مردم ناامید شدی به خداوند پناه می‌بریم. ما اگر امیدوار به مردم باشیم،‌ هیچ زمان به خداوند پناه نمی‌بریم و من تمام این سختی‌ها را به چشم نشانه‌ای می‌بینم که من را به سمت کنگره۶۰ رساند.

همسفر فاطمه:

انسان هنگامی‌که در باتلاق قرار می‌گیرد، بیشتر دست و پا می‌زند و باعث می‌شود زودتر در باتلاق فرو ‌رود و این موضوع در زندگی من به‌ وضوح دیده می‌شد. زمانی‌که در زندگی به مشکلی برخورد می‌نمودم به‌ جای اینکه آرام باشم و سعی در حل آن مشکل نمایم و نگاهی به عملکرد خود بیاندازم، بسیار عصبانی می‌گشتم؛ شروع به جبهه‌گیری نموده و دیگران را مقصر و مسبب به وجود آمدن این مشکل پنداشته و خودم را مبرا از هر نوع خطا و اشتباهی می‌دانستم، همین مسئله باعث می‌شد که قیافه‌ حق به جانب می‌گرفتم و شروع به سرزنش، تحقیر، توهین و یا هر نوع رفتار و کردار ضد‌ارزشی می‌نمودم که در ادامه هیچ چیز به غیر از حال خرابی، به هم ریختگی و پریشانی برایم باقی نمی‌گذاشت.

این روش در زندگی‌ام ادامه داشت و حرکت روزانه‌ام به سمت تاریکی‌ها بود و به دلیل نادانی و جهلی که داشتم از این‌رو، عمیق‌ترین تاریکی‌ها را تجربه نمودم و هم‌چنان دست از مقاومت برنمی‌داشتم و دیگران را عامل اصلی مشکلات و گرفتاری‌هایم می‌دانستم و گویی از وادی چهارم، در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن، یعنی سلب مسئولیت از خویشتن، نمیدانستم. بعدها سعی نمودم راجع‌به آن فکر نمایم که این قضیه چه تلنگری می‌خواهد به من بزند. کنگره۶۰ می‌گوید: مشکلی ندارد اگر تاکنون مسئله‌ای برای تو ایجاد شده است، ما کاری با گذشته افراد نداریم، راه حل را بگرد و پیدا نما که چگونه می‌توانی به خودت کمک کنی؟ چگونه می‌توانی خودت را از این باتلاق بیرون بکشی تا بیشتر غرق نشوی؟

الگوها در کنگره۶۰ نمونه بارزی هستند؛ سعی کنیم جایگاه‌ها را ببینیم؛ شخصی که اکنون این‌جا نشسته و به این صورت در‌ حال صحبت کردن است، روزی کاملا از هر لحاظ همانند: خانوادگی، اجتماعی، درونی، بیرونی و غیره به هم ریخته بوده است؛ اما با کمک گرفتن از آموزش‌های کنگره۶۰، همانند استاد امین توانسته‌ایم یک مقدار به آن نقطه برسیم که خودمان را از آن ورطه و باتلاق بیرون بکشیم و تعادل ایجاد نماییم.

من همسفر از زمانی‌که وارد کنگره۶۰ شدم تمام حس و حواسم روی این بود که بتوانم شخصیت گذشته خود را به نحوی‌ ترمیم نمایم و به‌خاطر این موضوع کوشش کردم تا یاد بگیرم و به دنبال آموزش‌ها بروم و در ادامه‌ مسیر آموختم که اگر شروع به معرکه‌‌گیری نمایم از یادگیری عقب خواهم ماند، هدف من از آمدن به کنگره۶۰ رسیدن به حال خوش و آرامش بود و با ورود به این مسیر متوجه شدم که با معرکه‌‌گیری به این‌ موارد نمی‌رسم؛ بنابر‌این باید نکات طلایی را کاربردی می‌نمودم تا به هدف خود برسم. بنابراین باید دوربین را روی خودم می‌گرفتم و همه‌ حواس و انرژی‌ را روی عملکرد خود می‌گذاشتم تا به نتیجه برسم و خدا را سپاس‌گزارم که تا حدی موفق شده‌ام و کنگره۶۰ را در مسیرم قرار داد تا راه و روش درست زندگی کردن را بیاموزم و از معلم بزرگ خود آقای مهندس، خانواده‌‌شان و راهنمای عزیزم سپاس‌گزارم که چشمان بسته‌ی مرا گشودند.

ویرایش: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر بهناز (لژیون چهاردهم)، همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون اول)
ویراستاری: همسفر آتنا رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دهم)دبیر سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بنیان مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .