بهنام خدایی که دوست داشتن را آفرید، خدایی که ایثار و محبت را آفرید.
خانم زهرای عزیزم، شما راهنما و مربی من هستید. راهنما یعنی نشاندهنده مسیر تاریکی به نور، غم به شادی، نفرت به عشق. همچون شمع سوختی، تا من ساخته شوم. آمدی و دنیای تازهای به من هدیه کردی و روح تازه در من دمیدی. کنگره دری بود که خداوند بعد از صدها در بسته به روی من گشود. روزی که از فرط یأس و ناامیدی در تاسوعا و عاشورای حسینی سال ۱۴۰۲ به مرقد مطهر عباسابنعلی پناه آوردم، از قدرت مطلق خواستم که راهی نشانم دهد، چون دیگر ادامه این مسیر، هم برای من و هم مسافرم، خیلی دشوار شده بود، خسته و درمانده و بیپناه، هزاران بار این سوال را از خداوند پرسیده بودم، چرا کسی نیست که به ما کمک کند تا از شر این دیو اهریمن که سایه ننگش چندین سال روی سر ما آوار شده بود، ما را نجات دهد؟
گویی خداوند صدای ما را شنید و برای نجات ما، ما را با کنگره۶۰ آشنا کرد. مسافرم شماره آقای علیرضا دژاکام را پیدا کردند و با ایشان تماس گرفتند، نشانی کنگره شعبه کریمان را به ما دادند و برای اولینبار در شهریورماه ۱۴۰۲ به آغوش گرم کنگره پناه آوردیم. راه رسیدن به خداوند و نجات از تاریکی خانواده ما، همین نزدیکی بود، اما چشم و دل ما نابینا بود. ولی با حضور عاشقانه راهنمایان خوبمان آقای نقدی و خانم زهرا عزیزم در لژیون اول شعبه ارگ کرمان، به خواست و مشیت الهی در این راه گام نهادیم، پستی و بلندیهای زیادی را متحمل شدیم، آموختیم، آموزش گرفتیم، مسافرم و همسفرشان، دختر عزیزتر از جانم در تاریخ ۲۸ تیرماه ۱۴۰۳، درست در تاسوعا وعاشورا، به رهایی رسیدند و خودم نیز در تاریخ ۲۳ آبانماه ۱۴۰۳ شهدشیرین رهایی را در آکادمی آقای مهندس چشیدم.
تنها دارایی من برای شما راهنمای عزیزم و آقای مهندس دعای خیر است. آرامش و حال خوش امروزم بهخاطر ایثار و تلاشهای بیوقفه شماست.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر حمیده رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم) نگهبانسایت
همسفران نمایندگی ارگ کرمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
114