اگر ساکنین بد در کنگره ساکن باشند به مرور زمان آن بنا رو به نابودی و ویرانی میرود. اگر بنایی آباد باشد؛ اما ساکنین آن خراب باشند بنا هم کمکم رو به نابودی و ویرانی میرود؛ اما ساکنان آباد بناهای خراب و ویرانهها را نیز میتوانند احیاء نمایند. منظور از بنا میتواند وجود انسان، لژیون، خانواده، کشور، روستا و یا کل کره زمین باشد و این بنا به عنوان تمثیل در تمامی امور زندگی میتواند بهکار رود؛ مثلاً اگر لژیون خراب باشد و ساکنین خوب در آن سکنا پیدا کنند آن لژیون را آباد و خوب میکنند و این پیام شامل حال شهر وجودی انسان (جسم و روان) میباشد که چنانچه دچار اضمحلال شود اگر فرمانده وجودی آن یک فرمانده خوب و کارآمدی باشد این شهر آباد میشود. تصور اینکه چیزی را امروز ساختیم و قرار است تا ابد اینگونه باشد کاملاً باطل است بلکه باید برای پایداری آن موضوع هر روز روی آن کار کنیم و فرایند مراقبت و کنترل کردن را همواره لحاظ کنیم که این مسئله بسیار اهمیت دارد.
خیلی از عملهای سالم خودشان را در لباس ناسالم و خیلی عملهای ناسالم خودشان را در لباسهای سالم به ما نشان میدهند؛ هر دو استتار میشوند. ما انسانها ممکن است که هزاران قدم برداریم و فکر کنیم که قدم ما سالم است ولی با گذشت زمان متوجه میشویم که قدم ما سالم نبوده و پیدا کردن عمل سالم و تشخیص آن بسیار مهم است؛ بنابراین انسانها در تاریکیها قرار میگیرند تا به روشناییها برسند پس شکست و ناکامی چیز عجیب و غریبی نیست.
کلیدواژه: جهانبینی؛ دانایی؛ خدمت؛ جهل
فرضیه خلقت انسان و موجودات همه بر پایه و اساس یادگیری بنا شده؛ مسئله یادگیری فقط مربوط به مشق، امتحان و وادیها نیست اصولاً زندگی خود یک یادگیری است. یادگیری در تمامی شئون انجام میگیرد از جمله؛ یادگیری موسیقی، هنرهای رزمی، زبانهای خارجه، انواع برخوردها و چگونگی ارتباط صمیمانه با دیگران، نوع برخورد با آقایان و خانمها و ... همه گواه بر این است که چقدر فضای یادگیری وسیع میباشد. در کنگره۶۰ یادگیری و آموزش از طریق سیدیهای بارگذاری شده در اپلیکیشن و منابع مکتوب صورت میگیرد. آقای مهندس در سیدی «رابطه یادگیری و معرکهگیری» میگویند سیدیها نقش بسزایی در فرهنگ شعبات، استحکام پایههای مالی، رهایی افراد مصرفکننده دارند و از ورشکستی و درگیریهای خانوادگی جلوگیری میکنند. شعبهای که سیدی کم استفاده کند تحلیل رفته و سقوط میکند یکی از خصوصیات بارز سیدیها داشتن مطالب جدید و به روز برای افراد کنگره است.
همه مواردی که ما در کنگره آموزش میبینیم به یک پایه نیاز دارد؛ مهمترین ویژگی آن این است که ما باید همه چیز را از ابتدا درست بچینیم و بالا برویم. در سیدی «پایه» آمده که انسانها در یاد گرفتن دچار مشکل میشوند و این به علت کند ذهنی آنها نیست؛ بلکه علت اصلی آن این است که مطالب به صورت پایه انتقال داده نمیشود. دلیل تعریف کردن یک مفهوم برای این است که آن را بشناسیم و باید طوری تعریف شود که با هیچ چیز دیگری اشتباه گرفته نشود و همواره خصوصیات و قابلیتهایش را بیان کنیم، بعضی تعاریف به تنهایی کافی نیستند مانند زیبایی، شجاعت، روح؛ زیرا اینها تعریف صور پنهان هستند و ما بایستی برای تعریف آنها از مدل استفاده نماییم؛ یعنی یادگیری زمانی کامل میشود که ما بتوانیم از آن مطلب تصویری در ذهن داشته باشیم؛ پس یک معلم خوب وقتی میخواهد مطلبی را آموزش بدهد باید راجع به پایههای آن علم (موسیقی، ریاضی و ...) جزئیات را خوب بشناسد و از آنها یک تصویری داشته باشد وگرنه قابل انتقال نیست. آموختن و یاد گرفتن پایههای تزکیه و پالایش هستند و ما در کنگره با یاد گرفتن توانستیم تغییر کنیم. اگر یک معلم خوب داشته باشیم آموختن و یاد گرفتن به خوبی اتفاق میافتد و آن ساختار به زودی تغییر میکند و از تاریکی و مشکلات بیرون میآید پس باید تا جایی که میشود مطالب را ساده و قابل فهم کنیم.
برای یاد گرفتن یک مطلب مهم نیست از کجا شروع میکنیم مهم این است از جایی شروع نماییم؛ چیزی را که بلد نیستیم بپرسیم و برای ما مهم نباشد دیگران چه فکری میکنند و نگذاریم چیزی برایمان حل نشده باقی بماند. کتابهای آسمانی و قرآن علم درست زندگی کردن را آموزش میدهند، قرآن زمانی میتواند در ما تغییر ایجاد نماید که ما بتوانیم معنی و مفهوم آیات را متوجه بشویم، بخوانیم تا مطالب آن را بهتر یاد بگیریم، خداوند از مثالهای متعددی استفاده کرده و در این کتاب در مورد کفر، کبر، شرک بسیار صحبت کرده است و برای اینکه از تاریکیها خارج بشویم باید همه این کلیدواژهها را بشناسیم.
آموزش نقش بسیار مهم و کلیدی در درمان افراد دارد؛ اما در بعضی فرهنگها بعضی مطالب جا میافتد که باید روی مفاهیم آنها دقت بیشتری کرد. در فرهنگ ما موضوعاتی همچون آبدرمانی، زالودرمانی، یوگا، موسیقیدرمانی و گروهدرمانی وجود دارد البته اگر منظور این باشد که گروه خودش درمانکننده است که اصلاً اینطور نیست، شما یک تیم فوتبال را در نظر بگیرید در این کار گروهی بازیکنان تحت آموزش قرار میگیرند و در این آموزشها از افرادی همچون مربی، کمک مربی و ... استفاده میشود و وظایف هر بازیکن در زمین فوتبال مشخص است، اینکه عدهای دور هم جمع شوند تیم تربیت نمیشود، برای این کار نیاز به مربی، متون و آموزش میباشد. برای درمان اعتیاد هم اگر عدهای دور هم جمع شوند که درمان صورت نمیگیرد ممکن است در چنین گروههایی فساد و دزدی آموزش داده شود یا به کارهای دیگری مشغول شوند؛ اما بدون آموزش متون و تنها دور هم جمع شدن و از تجربه حرف زدن درمانی در ما صورت نمیگیرد و تنها شاید از تجربیات آنها برای نحوه مصرف و چطور تزریق کردن و ... استفاده شود. در نتیجه تنها با آموزش و استفاده از متون، سیدی و جلسات آموزشی و لژیونها اتفاق میافتد. راهنما باید نظم و کنترل را در لژیون خود اجرا کند که بسیار مهم است.
آموزش حساب و کتابی دارد که باید مسائل مربوط به آن رعایت شود تا به نتیجه برسد؛ مثلاً آموزش چیست، متون آموزشی چه هستند، توسط چه کسانی اجرا میشوند و به چه کسانی میخواهیم آموزش بدهیم؟ در سیدی «نقش آموزش در رهایی» فراگرفتیم که اگر انسان از گفتارها و نوشتارها جلوتر نباشد به صحت درستی آنها پی نخواهد برد. کسی میتواند آموزش دهد که آگاهی و تسلط کافی داشته باشد تا غلط و صحیح بودن مطلب را درک کند و بفهمد مطلب دیگر که امروز تبدیل به یک چماق شده این است تا یکی میخواهد حرفی بزند میگویند علمی صحبت کنید ببینید ما یک مطلب علمی و مطالبی در کتابها داریم ممکن است مطلبی در کتاب باشد و تمام دانشمندان آن مطلب را قبول داشته باشند؛ ولی آن مطلب علمی نباشد، قبل از گالیله تمام دانشمندان میگفتند زمین مرکز عالم است، همه غلط میگفتند و یک نفر درست میگفت. بهطور کلی علم یعنی آگاهی، اطلاع و دانستن. استاد امین میگویند: علم توصیف قوانین، تغییر، تبدیل و ترخیص است که به راستی و درستی دلالت دارند و حقیقتی را بیان میکنند، مثلاً تبدیل شیر به ماست یک علم است و در درمان اعتیاد هم باید قوانینی باشد که بر راستی دلالت کنند و اینکه بتوانند از بیماری اعتیاد به رهایی برسند نیز یک علم است پس اگر ما نتوانیم فرد معتادی را درمان کنیم و به رهایی برسانیم این علم درمان اعتیاد نیست.
آموزش روی تفکر و اندیشه ما تأثیر میگذارد؛ انسانها حریص، خودخواه و زیانکار هستند و با آموزش است که فرد میفهمد بدی و ظلم، بد است اگر فهمید انجام نمیدهد پس تمام مشکلات ما از جهل و ناآگاهی ماست. بعضیها آموزشپذیر نیستند مثل حشرات و بعضی از حیوانات مثل اسب و شیر را میتوان آموزش داد و در لژیون هم شاید افرادی باشند که آموزشپذیر نیستند نقش آموزش بله یا خیر است؛ یعنی اگر آموزش ببینم به درمان میرسم و اگر آموزش نبینم به رهایی نمیرسم. علم باید حتماً حقیقتی را بیان کند و در آن تغییر و تبدیل باشد و ستون اصلی ما آموزش است و فقط در کنگره لژیون وجود دارد که مکمل آموزش است و باید در لژیون از منابع استفاده شود. در درمان اعتیاد ما باید اضلاع مثلث درمان را همزمان پیش ببریم، اگر روی جسم و روان کار کنیم و جهانبینی کار نکنیم به رهایی نمیرسیم.
انسان با شرط داشتن خواسته میتواند آموزش را آغاز کند و خواسته در آموزش برای ما خیلی تعیینکننده است؛ اما چون خواستههای درونی را بهخاطر نمیآوریم سریع مقایسه و قیاس میکنیم و از آموزشها دور میشویم. آموزش وقتی صورت میگیرد که علمی باشد و ممکن است هم در جهت علم و هم در جهت تخریب باشد نکته مهم این است که آموزش باید در جمع باشد و برای همین میگویند تکامل در جمع صورت میگیرد.
در سیدی «علم ۱» آمده که علم با آموزش قابل انتقال است شاید تجربه و تفکر در تنهایی صورت بگیرد؛ ولی دانایی انسان در تنهایی شکل نمیگیرد. اگر انسان خودبین و خودخواه باشد و خودش را در جایگاه بالا بخواند نقطه مقابل علم است. چیزی که قدرت یادگیری، حفظ مطالب، قدرت به ذهن سپردن و ارتباط دادن مسائل را به هم بهوجود میآورد چیزی جز احساس محبت درون نیست. نیروهای تخریبی مرتب در ذهن انسان با القائات منفی، حس حسادت و نفرت را بهوجود میآورند که دیگران از تو برتر هستند و انسان را وارد مقوله معرکهگیری میکنند؛ اما زمانی ما بدانیم هر چیزی که بهدست میآید ذرهذره بهای آن پرداخت شده از قیاسهای بیمورد جدا میشویم و نیروهایمان را متوجه خودمان میکنیم که زمین وجودی را هموار کرده و موانع را پاک میکنیم.
دانایی همواره باید رو به افزایش باشد و من باید موانع رشد دانایی را خوب شناخته باشم؛ در سیدی «سواد» در این مورد صحبت شده که انسان بر اساس خواستههایش شناخته میشود اگر خواستههای شخص معقول باشد شخص به دانایی رسیده و توانسته است ماهیت خواستههای خود را تشخیص دهد ولی اگر من کارهایی انجام میدهم که دائم دچار مشکل میشوم و هر تصمیمی که میگیرم دردسرهای مرا افزایش میدهد دلیلش این است که دانایی من به اندازه کافی رشد نکرده است. موانع رشد دانایی مثلث جهالت است که از سه ضلع ناامیدی، ترس و منیت شکل گرفته است. نکته جالب این است که اگر روند دانایی متوقف شود شخص به عقب برمیگردد مثل کسانی که در کنگره۶۰ به درمان میرسند؛ ولی بعد از مدتی برگشت میخورند.
هر فعلی که ما انجام میدهیم به خود ما باز میگردد؛ اگر من پشت سر فردی غیبت میکنم، در زندگی دیگری تجسس میکنم و یا در مورد فردی قضاوت میکنم همه به خود من باز میگردد و این اجازه را به دیگران در باب تجسس، غیبت و قضاوت خود میدهم. در سیدی «جهل» گفته شده که در جهل باید خواستهای وجود داشته باشد، اتفاقی شکل نمیگیرد و بر مبنای آن خواسته، مسائل جهل اتفاق میافتد. انسان میتواند مطالب خوب را از کلام خداوند برداشت کند، کلام خداوند دروغ، غیبت و ... جزء ضدارزشها شناخته و راستی، احسان، نیکوکاری و ... جزء ارزشها و من باید با تلاش از ضدارزشها دوری کنم و به طرف ارزشها حرکت کنم که این امر در پرتو آموزش انجام میگیرد. تمام آموزشهای کنگره و تلاش آقای مهندس بر این است که جهل انسان کنار برود و افراد آرامش و آسایش پیدا کنند؛ زیرا جهل نقطه مخالف محبت است. انسان جاهل نمیتواند محبت داشته باشد و تا زمانی که جهل بیرون نرود ما به عشق و ایمان نخواهیم رسید. آموزشهای کنگره جز به جز ما را در رسیدن به محبت، عشق، ایمان، دانایی، آگاهی آرامش و آسایش سوق میدهند و شرط آن فرمانبرداری و کاربردی کردن آموزشها است.
در صحبت کردن با دیگران به سخن دیگران گوش بدهید؛ ولی نگاه شما به درون انسانها باشد. همیشه شیطان به زیباترین اشکال وارد افکار و اندیشههای انسان میشود ممکن است بعضی از افراد برای شما یار خوبی باشند و شما را در تمامی جریان خبرها قرار دهند؛ ولی همه چیز وارونه است ممکن است دو اطلاع درست و ده اطلاع غلط دهد ذهن شما را کدر و آلوده کند و به عنوان یار شما را وارد سیستم خود کرده و از آنجاست که یادگیری از بین میرود. مسئله بعدی دور زدن است؛ شاگردان هر راهنما باید توسط خود آن راهنما هدایت و مشاوره شوند و هیچ راهنمایی حق مشاوره به رهجو و شاگردان لژیونهای دیگر را ندارند اگر بخواهند از این قانون سرپیچی کنند وارد مرحله دور زدن شدهاند. انسان بیتفکر جزء چهارپایان است، با تفکر ساختارها آغاز میگردد، بدون تفکر آنچه که هست رو به زوال میرود. لازمه زندگی تفکر است، اگر تفکر کنیم سرلوحه تمامی اعمال ما محبت میشود و ما میفهمیم که همه باید خدمت کنیم و اگر کسی سرلوحه کار خود را کینه، دشمنی، ایراد گرفتن، نق زدن و در حاشیه بودن قرار دهد گویی در جهنم است.
در موضوع معرکهگیری اصل موضوع با موضوعی بیربط عوض میشود؛ فرد بهجای پاسخ دادن شروع به معرکهگیری میکند بهطوریکه اشتباه خود را نمیپذیرد و دنبال بهانهای برای تأیید کار اشتباه خود است و این کار را با داد و بیداد کردن و معرکه راه انداختن نشان میدهد و بهجای اینکه فرد نظم و انضباط و ادب را یاد بگیرد و آن را انتقال دهد شروع به بهانهگیری میکند مثلاً از فرزند خود میپرسید که چرا نمره ۱۰ گرفتی؟ پاسخ میدهد که چرا برای من لپتاپ نخریدید! او سؤال شما را با موضوعی کاملاً بیربط و با یک معرکهگیری پاسخ میدهد. در کنگره هم قضیه معرکهگیری انجام میشود برای ما این ثابت شده که کسی روی برنامه باشد و درست سفر کند و به درمان برسد هیچوقت بدی کنگره را نمیخواهد؛ ولی کسی که به درمان نرسیده و از برنامه خارج شده باشد شروع به سرزنش کردن و معرکهگیری میکند و علت معرکهگیری آن پنهان کردن خطای خودش است؛ چون پاکی و رهایی یک گوهر خیلی قیمتی و گرانبهایی است که به راحتی و سهولت بهدست نمیآید.
در بطن معرکهگیری دلایل بسیار قوی و نیرومندی وجود دارد که باعث میشود فرد دست به آن بزند؛ مسخره کردن دیگران نیز نوعی معرکهگیری است. عمل معرکهگیری شامل مراحلی است که که باید فرد آنها را طی کند، انسانها یا به طرف صراط مستقیم حرکت میکنند یا درجا میزنند و عقبگرد مینمایند، وقتی میخواهیم به سمت جلو حرکت کنیم یک الگو هست انسانهایی که از دیگران سبقت میگیرند، مدیر و مدبر میشوند و مراحلی را طی میکنند، این افراد یک مرتبه از آن سطح جامعه جدا میشوند؛ مثلاً حضرت موسی و رسول خدا در قوم خودشان بودند که یک مرتبه از جا کنده شده با دیگران ارتباط برقرار کردند، شروع به حرکت کرده و از دیگران سبقت میگیرند که در این صورت مدیر و مدبر در جهت مثبت میشوند، در جهت معرکهگیری هم دقیقاً این فرایند وجود دارد که این افراد یک مرتبه از افراد جدا میشوند، شروع به پچپچ کردن میکنند، با یکدیگر رابطه تلفنی برقرار کرده، شروع به یارگیری مینمایند و بعد در برابر همه این مسائل صورت حق به جانب به خود میگیرند و خودشان را قربانی و مظلوم قلمداد میکنند، دیگران متجاوزگر میشوند، آنها را محکوم به قدرتطلبی میکنند و در نهایت کسی که معرکهگیری میکند دیگران را به مسلخ میبرد و شاهکار قضیه خلقت اینجاست که وقتی دیگران را به مسلخ میبرد خودش ذبح و قربانی میشود. مسئله معرکهگیری در تمامی سیستمها وجود دارد در دانشگاهها توسط استاد و شاگرد، اعضای خانواده، اداره، کاخ ریاست جمهوری.
عناصر معرکهگیری در اثر کمبود دانش، حسادت، خودخواهی، منیت و یا شکست و ناکام ماندن در کارها میباشد؛ مثلاً فردی ۱۵ ماه سفر میکند، در سفر خود ناموفق است و میبیند که دیگران از او جلو زدهاند رهایی گرفتند و در جایگاهها خدمت میکنند در این حالت به علت کمبود دانش، حسادت و خودخواهی بر سر دو راهی قرار میگیرد یک راه اینکه از شکست و ناکامی خود درس میگیرد و دوم اینکه در جهل و نادانی خود فرو میرود و بر کار اشتباه خود پافشاری و ایستادگی میکند. اصولاً انسانها تاریکیها را تجربه میکنند که به روشناییها برسند وقتی فرد شکست میخورد و از عمل سالم خارج میشود دچار معرکهگیری میشود. معرکهگیری میتواند در خانواده از فرزند، همسر، پدر، صاحبخانه، بقال و ... شروع شود، زمانی که افراد روی برنامه خودشان نیستند و بهجای آموزش و توضیحات منطقی از تعادل خارج شده، طلبکار میشوند سپس شروع به نق زدن و معرکهگیری میکنند. وقتی در لژیون به جای آموختن مطالب جدید، سیدیها، وادیها و جهانبینیها در مورد مطالب حاشیهای و خارج از سیدیها صحبت شود و راهنما در این مورد غفلت کند و همواره مراقب و ناظر نباشد ناخودآگاه آن لژیون دچار معرکهگیری و انهدام میشود.
یکی از راههای دوری از حاشیه و معرکهگیری، خدمت کردن است؛ تجربه یادگیریها و عملی کردن آموزشها را در جایگاههای خدمتی میتوان کسب کرد. خدمتها با هم متفاوت هستند و هیچکس برای خدمتی که انجام میدهد یک ریال پول دریافت نمیکند و ما که عضو کنگره هستیم اگر خدمت نکنیم به درد چی میخوریم و اگر فقط بیاییم و برویم و چای نوشجان کنیم به درد نمیخوریم باید در بطن کنگره باشیم و خدمت کنیم و در خارج از کنگره اگر میلیونها تومان خرج کنیم به رهایی نمیتوانیم برسیم و اگر کسی در کنگره خدمت نکند رهایی او هم پایدار نخواهد بود؛ زیرا فکر از بیکاری به سمتهای دیگر میرود ولی اگر تلاش کنیم تا خدمتی برای سلامتی خود انجام دهیم همیشه با آرامش و با انرژی خواهیم بود و در مدار یادگیری و آموزش، رهایی و حال خوبمان پایدار خواهد شد. یکی از کارهایی که در کنگره۶۰ برای جلوگیری از معرکهگیری انجام گرفت نقش لژیونها بود که باعث بقای کنگره شده است.
جهانبینی به ما آموزش میدهد که مسبب یکسری از مشکلات خودمان هستیم و نباید عامل مشکلات را در دیگران ببینیم؛ بیشتر مشکلات در درون خود ماست و باید آنها را پیدا کرده و بپذیریم و تا زمانی آنها را پیدا نکنیم و نسبت به آنها تجدیدنظر نداشته و اصلاحشان نکنیم مشکلات ما حل نخواهند شد. جهانبینی به مرور زمان به ما یاد میدهد که ارتباطمان با دیگران چگونه باشد و انتقال اطلاعات چگونه شکل میگیرد. تعلیم زنجیرهای؛ تعلیمی است که در تمامی موجودات هستی وجود دارد؛ در انسان کمی فرق میکند چون دامنه تفکرات و زندگی انسان خیلی متفاوت است. یک مثلث تشکیل میشود که یک ساق مثلث اطلاعاتدهنده، ساق بعدی اطلاعاتگیرنده و قاعده نیز خود اطلاعات است؛ بنابراین وقتی اطلاعاتدهنده بسیار خوب، صالح، شایسته و باسواد باشد و اطلاعاتگیرنده نیز بر همین منوال، سؤال مطرح میشود که آیا این اطلاعاتی که دارند انتقال پیدا میکند درست است یا خیر؟ در بعضی مواقع اطلاعاتی که انتقال پیدا میکند از بیخ و بن غلط است؛ ولی ما در چهارچوبها و لباسهای قشنگ آنها را منتقل میکنیم.
نقطه مقابل یادگیری معرکه گیری است؛ حتماً در گذشته دیدهاید که یک پهلوانی بساطی را پهن و یکسری افراد را دور آن جمع میکرد و به کارهای مارگیری، رمالی، طرح دستی، زنجیر پاره کردن و ... میپرداخت که این یک نمونه معرکهگیری است؛ ولی امروزه مردم دور تلویزیون، ماهواره، کافیشاپ و ...جمع میشوند حال ممکن است که بعضی ایستگاههای رادیویی، صدا و تصویر تلویزیون را با پارازیت از بین ببرند که این کار با معرکهگیری در انسانها انجام میشود و در واقع پارازیتهای نفرت، کینه، دشمنی و حسادت بر روی عملکرد عقل و فکر تأثیر میگذارند و انسان وارد معرکهگیری میشود.
منابع: سخنان آقای مهندس و استاد امین در کارگاههای آموزشی
سیدیها: رابطه یادگیری و معرکهگیری؛ عناصر معرکهگیری؛ پایه؛ دانشمند؛ سواد؛ علم ۱؛ علم ۲؛ نقش آموزش در رهایی؛ جهل
تهیه و نگارش مقاله: همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
36