دهمین جلسه از دوره دوم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی سیرجان؛ با دستور جلسه: «معرکه گیری و رابطه آن با آموزش»، با استادی: راهنمای تازه واردین مسافر سیروس، نگهبانی: مسافر حسین و دبیری: مسافر علیرضا در روز سه شنبه مورخ ۱۴۰۳/۰۸/29 راس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار خواهد نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شاکر سپاسگزارم که دوباره در این جایگاه قرار گرفتم تا آموزش بگیرم. ممنون آقای مهندس هستم، برای روش DST و برای نجات زندگی من از دام اعتیاد و خداقوت به همه خدمتگزاران نمایندگی سیرجان.
دستور جلسه معرکهگیری است. یک سری خصلتها را من دارم که خودم نمیبینم. وقتی تو جایگاه قرار میگیرم و میگویم قرار است آموزش بگیرم؛ یعنی باید بنشینم، فکر کنم و بفهمم معرکهگیری چیست؟ من کجا معرکهگیری انجام دادهام و کجا قربانی معرکهگیری شدم. مبحثی که میخواهم امروز باز کنم این است که در جایی من معرکه گیرم و در جایی من قربانی معرکهگیری میشوم؛ یعنی توسط یک سری اشخاص یا یک شخص معرکهگیری اتفاق افتاده و حق من ضایع شده است. چه کسانی با معرکهگیری میخواهند حق منو ضایع کنند و نشانههای آن چیست؟ در ابتدا معرکهگیری یعنی چه؟ معرکهگیری نوعی تقلب است که بر اثر ناآگاهی اتفاق میافتد. من مطلبی را نمیدانم و معرکهگیری میکنم، بحث را عوض میکنم و به یک سمت دیگر میکشانم تا افکار دیگران از موضوع اولیه گمراه شود. راهنما میگوید سی دی نوشتی؟ میگم ننوشتم؛ ولی گوش کردم. اصلاً سؤالوجواب ربطی به هم ندارند. من وظیفهام نوشتن میگم نه گوشکردن، چیزی که بابتش تعهد دادم.
چرا دارو سروقت نخوردی؟ جواب میدهد مقدار مناسب استفاده کردم و همش درگیر توجیه میشوم. جملهای هست که؛ هیچکس نمیخواهد نادانیاش برملا شود. من آدم بدی نیستم فقط ناآگاهم. وقتی این پذیرش را داشته باشم که من هر چه رو میدانم تا الان انجام دادم که به این نقطه رسیدم، مرحله تغییر من آغاز میشود. در همین جاست که منیت ظاهر میشود. آموزش یکی از اضلاع مثلث دانایی هست که روبروی آن منیت یک ضلع مثلث جهالت قرار دارد، یعنی من حرف هیچکس به جز خودم را قبول نمیکنم. این خودبزرگبینی باعث میشود من رشد نکنم، درجا بزنم. موضوعی که میخواستم صحبت کنم این است که من در زندگی بیرون از کنگره کجاها میتوانم قربانی معرکهگیری بشوم؟ چه مواقعی با معرکهگیری حق من را خوردهاند.
یک- موقعی که اکثریت جمع بر یک اعتقاد هستند و بر آن باور تعصب دارند. مطمئناً هر صحبتی از طرف من با جبههگرفتن افراد روبرو میشود و حتی اگر سخن درست باشد، مردود میشود.
دو- به آن میگویند زبان گنگ حرفهای؛ یعنی من سؤالی میپرسم از یک نفر و آن شخص بهجای جوابدادن با استفاده از کلمات ساده عامیانه، از کلمات قلمبه یا پرمعنای عمیق یا انگلیسی استفاده میکند و با این کار عدم آگاهی خود را پوشش میدهد و من هم به دلیل درکنکردن جملات مجبور به پذیرش میشوم.
سوم- پسزدن در مباحثه. زمانی هست که دارم در مورد یک موضوع با یکی صحبت میکنم و وسط گفتگو من را پس میزند و میگوید، هر جور که خودت میدانی یا اصلاً هر کاری خودت دوست داری انجام بده و نمیخواهد حرف منو که کاملاً درست هست قبول کند.
چهارم- صحبتکردن بهصورت دوپهلو. مثال میزنم الان در بورس یا بیتکوین به او میگم نظر شما چه هست؟ میگوید ممکنه بره بالا ولی شاید هم ریزش داشته باشد. این شخص دوپهلو صحبت میکند و هر اتفاقی بیفتد ایرادی به او وارد نیست؛ یعنی قبول دار نمیشود، میگوید من که گفتم ممکنه این اتفاق هم بیفتد.
یکی از دلایل معرکهگیری ترس است، من میترسم از اینکه قبول کنم در مورد یک موضوع اطلاعی ندارم و وارد معرکهگیری میشوم. ترس از متفاوتبودن، ترس از حقارت، ترس از اینکه نکند من اشتباه میکنم.
پنجم- من از کسی سؤالی میپرسم و به دنبال جواب هستم، طرف مقابل جواب را بلد نیست میگوید؛ «چطور این را نمیدانی؟» یا «آن را همه میدانند»، «جوابش معلوم نیست؟» «فلان بخشنامه را نخواندی؟». من هم میگویم نکند درست میگوید! اینجا هم به دلیل ناآگاهی یا شک در آگاهی من مجبور به تأییدکردن هستم.
ششم - شخصی کاری را انجام میدهد؛ مثلاً زیر آب یک نفر را میزند و برای رد گم کنی میگوید معلوم نیست کار کی هست؟ همانی قبلاً این کار را کرده، کی قبلاً زیر آب میزد؟ نظرات به سمت فرد دیگر جلب میکند و من با باورکردن آن، فریب او را میخورم.
هفتم - در جایی من برای صحبتهایم سند ندارم، مدرک ندارم، شاهد ندارم. اما حرفم درسته ولی هر چه بحث میکنم؛ چون اسناد و مدارک ندارم من میشوم معرکهگیر یعنی تهمت معرکهگیر به من زده میشود.
اینجا حواسم باشد؛ وقتی من سند ندارم مدرک ندارم و دستم جایی بند نیست، الکی یک بحث را طول ندهم و تقلا بیجهت نکنم.
هشتم - یک شخص میخواهد حرف اشتباه خودش را به کرسی بنشاند و من میگویم این اشتباه است؛ اما به واسطه سلسلهمراتبی که از من بالاتر است میگوید تو بهتر میدانی یا من؟ من جوابی بهغیراز اینکه «شما بهتر میدانید» نمیتوانم بدهم.
نهم - معرکهگیری درونی. من با خودم معرکه میگیرم. یعنی یک کار را میدانم درسته ولی نمیخواهم انجام بدهم. نفس من برای انجام آن مقابله میکند. بر خلاف آن چیزی که میدانم درست است در ذهنم جنگ نرم رخ میدهد. مثال میزنم؛ من قند دارم و شیرینی نباید بخورم.
دهم - گفتگوی درونی شروع میشود، یکبار بخوری چیزی نمیشود، نمیمیری که. اینهمه پرهیز کردی به کجا رسید؟ اینها معرکهگیریها درونیاند. بعد یک سری جملات رو در ذهن من باز میکند، خود من است دیگر یعنی اصلاً من، همانی هستم که با من حرف میزند. سیر تا پیاز من را میداند. حتی آنجایی من دروغ میگویم، او راستش را میداند. جوری معرکهگیری میکند، جوری با من صحبت میکند که من اشتباهترین کار را درستترین کار میدانم و فکر میکنم واقعاً حق این را دارم که کار اشتباه را انجام بدهم.
قرار نیست از هر صحبتی از هر بحثی من پیروز بیرون بیایم. من یک سری برداشتها در مورد زندگی و زندگانی یا زندگیهای بعدی دارم و قرار نیست به همه بگویم. بهترین کار این است که در بحثهای طولانی خودم را بکشم کنار. مخصوصاً در کنگره معرکهگیری را کنار بگذارم. مطمئناً راهنمایی که چندین نفر را به رهایی رسانده است من هم میتواند به رهایی برساند، فقط باید پذیرش این را داشته باشم که صحبتهای راهنما را قبول و اجرایی کنم. از اینکه به صحبتهای من گوش کردی ممنون. متشکرم.
تایپ، ویرایش و ارسال: مسافر سیروس
- تعداد بازدید از این مطلب :
141