English Version
This Site Is Available In English

وجود منبعی درست برای گرفتن تعلیم

وجود منبعی درست برای گرفتن تعلیم

امروز سه‌شنبه ۲۳‌ دی ماه ۱۳۹۳ است، دستور جلسه‌ تعلیم زنجیره‌ای است که مربوط به تاریخ ۱۳۷۳/۱۰/۱۰ می‌باشد. در این‌جا نگهبان به استاد می‌گوید؛ جلسه قبل در مورد حس، صوت و نور صحبت کردید و فرمودید توسط این منابع تمام هستی و نیستی با هم در ارتباط هستند و مقداری از ترس‌های خود فاصله گرفته‌ام. استاد می‌گویند؛ سخنان و اطلاعات تقریباً مختلف بود و سبب آگاهی بیان شد شما خود می‌دانید و خود می‌خواهید بدانید، ما هم خود با اختیاراتی می‌خواهیم بدانیم، ما به شما و دیگران به ما اطلاعات می‌دهند و این یک تعلیم زنجیره‌ای می‌باشد، به جهت آگاهی دادن و آگاهی گرفتن. تمام هستی بر مبنای تعلیم و تربیت است تعلیم از علم می‌آید. معلم، تعلیم و علم همه یک خانواده هستند. همه چیز یک عالم بر مبنای تعلیم است؛ یعنی باید حتماً موجودات هستی یاد بگیرند و آموزش ببینند. آموزش یکی از ارکان بسیار مهم هستی است، آموزش فقط این نیست که یک‌سری شاگرد بنشینند سر کلاس و معلم کنار تابلوی سیاه به دیگران آموزش بدهد. یک شکل آکادمی یک شکل خاصی از تعلیم است؛ زمانی که کودک صحبت کردن را یاد می‌گیرد آموزش هم می‌گیرد از مادر، پدر و اطرافیان، آموزش به صورت مستقیم است که صحبت کردن را یاد می‌گیرد، راه رفتن را آموزش می‌گیرد و راه می‌رود؛ اگر بچه‌های ما آموزش نمی‌دیدند روی دو پا نمی‌توانستند راه بروند و تمام نسل بشر چهار دست و پا راه می‌رفتند؛ اگر کودک آموزش هم نمی‌دید شاید تا آخر عمر روی دست و پا راه می‌رفت؛ پس تعلیم در همه جای هستی وجود دارد. حیوانات وحشی شکار کردن را از پدران‌ و مادران‌شان یاد می‌گیرند؛ این تعلیم زنجیره‌ای به همه داده می‌شود و همه در حال آموزش هستند؛ اگر آموزش و تعلیم نباشد همه چیز متوقف می‌شود، همه چیز به طرف نابودی می‌رود و نمی‌تواند بقا داشته باشد.

یکی از بالاترین موفقیت‌هایی که ما در کنگره‌۶۰ داشتیم مسئله آموزش است، مصرف کردن مواد مخدر را آموزش می‌دهیم؛ مرحله اول تغییر نام از مواد مخدر به دارو می‌باشد، مرحله بعد ذره‌ذره مصرف نکردن را یاد می‌دهیم و در مرحله بعدی یواش‌یواش ادب را یاد می‌دهیم؛ می‌گویند مگر ما بی‌ادب هستیم خب بعضی از ما خیلی چیزها را بلد نیستیم. تربیت، ادب و ارزش را یاد می‌دهیم، هنوز که هنوز است وقتی استاد وارد می‌شود به رسم ادب از جای‌مان بلند می‌شویم و این یک رسم است. به این دلیل که آموزش بگیرند تا کسی که در جایگاه استاد قرار می‌گیرد باید در جلوی پایش بلند شوند، بعضی‌ها هنوز بلند نمی‌شوند یعنی هنوز ادب را یاد نگرفته‌اند؛ هنوز در تفکرات خودشان در یک افکار دیگری سیر می‌کنند. بعد از آن مرحله آموزش جهان‌بینی است، چگونه با بقیه زندگی کنند، چگونه به حیات خود در کنگره ادامه دهند که ایجاد مشکلات نکنند، وقتی می‌گویم پشت دیگران سرزنش نکنید، تجسس نکنید و در امور شخصی دیگران دخالت نکنید به این دلیل که تنش‌ها را کم کنیم؛ وقتی همه این‌ها را آموزش دادیم رهجو مرتب هفته‌ای چند ساعت سی‌دی آموزشی مرتبط با مباحث و متون مختلف گوش می‌کند تا بتواند به انسانی صالح و سالم تبدیل شود. این‌ها در پرتو آموزش است؛ اگر آموزش را برداریم هیچ چیز نخواهیم داشت. تعلیم زنجیره‌ای از کجا شروع می‌شود و هیچ‌وقت تمام نمی‌شود؟ حتی کسانی می‌آیند در یک رشته‌ تحصیلی تخصص می‌گیرند دیپلم، لیسانس، ارشد، دکترا و بعد تخصص و فوق‌تخصص می‌گیرند باز تمام نمی‌شود و باز این رشته ادامه دارد و هنوز مجهولات بسیار زیادی وجود دارد.

معلم کیست؟ ما وقتی کتاب خودمان را نگاه می‌کنیم اولین مطلبی که در کتاب آسمانی می‌خوانیم نکات ریز و بسیار ظریفی هستند که شاید توجه زیادی به آن‌ها نکرده باشند و بعضی آدم‌ها دنبال مطالب دیگری هستند. اولین مطلبی که شروع می‌شود در کتاب خداوند سوره حمد می‌باشد؛ اَلْحَمْدُالله رَبِّ الْعٰالَمیٖن تعریف زنجیره‌ای از آن‌جا شروع می‌شود ما حمد و ستایش می‌کنیم، رب یعنی مربی، معلم، استاد و یا صفات مختلفی که خداوند دارد؛ اولین ویژگی خداوند همین است که حمد و ستایش می‌کنیم معلم تمام جهان‌ها را یا دو جهان یا همه‌ جهان‌ها. حالا معلم اول که آموزش را داد چه کسی است؟ ممکن است شما با نام‌های مختلفی بگویید و ممکن است بگویید ما خدا را قبول نداریم و به این طبیعت می‌گوییم. قدرت هستی از این‌جا نشأت گرفته است؛ آیا می‌توان گفت که خودش یاد گرفته‌ است؟ شما صد میلیون کودک را بیاورید در صد میلیون جنگل بگذارید و غذای آن‌ها را هم بگذارید آن‌ها بزرگ می‌شوند؟ اگر تعلیم نباشد یکی از این‌ها فارسی، فرانسه و انگلیسی یاد می‌گیرد در بین صد میلیون کودک. چه کسی، چه چیزی و چه نیرویی به دانه یاد می‌دهد چگونه دل خاک را بشکافد بالا بیاید، رشد کند و تبدیل به درخت میوه شود، چه کسی و یا چه نیرویی به او یاد می‌دهد؟ چه نیرویی موقع لقاح به اسپرم‌ها فرمان می‌دهد به سمت تخمک حرکت کنند، میلیون‌ها اسپرم به طرف تخمک حرکت می‌کنند و یکی از ‌آن‌ها به تخمک می‌رسد؛ چه کسی به این میلیون‌ها اسپرم یاد و فرمان داده است که به این نیرو چه می‌خواهیم بگوییم. چه نیرویی به کودک یاد می‌دهد زمانی که از مادر متولد می‌شود از سینه مادر شیر بخورد. چه نیرویی به حیوان یاد می‌دهد وقتی از مادر متولد می‌شود اسب، پلنگ، قاطر، گورخر، شیر، ببر و ... از سینه مادرش شیر بخورد. چرا گوش مادرش را نمی‌مکد، چه نیرویی به او تعلیم و آموزش را یاد داده است؟ چه کسی به زمین آموزش داد حرکت کند؛ حال اسمش را می‌گذارید انرژی، نیرو و قدرت مطلق ‌هر چه می‌خواهید بگذارید.

یک چیزی باید تعلیم را منتقل کند. تعلیم از کجا منتقل می‌شود، چه چیزی سرآغاز و سر منشأ این تعلیم است؟ این را هر چه می‌خواهید اسم بگذارید. تو می‌خواهی بگویی چیزی نیست چون من این‌جور فکر می‌کنم؛ امری است بسیار طبیعی به همین دلیل است بعضی اطلاعات توسط بعضی اشخاص از جهان دیگری به عنوان اطلاعات داده می‌شود تا تعلیم و تربیت را یاد بگیرند، یک مقدار تعلیم و تربیت در یک شرایط خاصی است که ما می‌توانیم یاد بگیریم ولی یک‌سری اطلاعات و آگاهی‌ها هست که ما از آن‌ها خبر نداریم، در بُرد ۵ حس ما نیستند؛ که توسط یک‌سری اشخاص خاص، این اطلاعات داده می‌شود که در پرتو حس، نور و صوت این ارتباطات برقرار می‌شود. باید برای آموزش یک مبدأ باشد که مبدأ آن را مشخص کند. برای پیدا کردن میکروب که قتل عام صورت گرفته بود؛ مثلاً طاعون در انگلستان نصف بیشتر مردم را کشت، در لندن و اطراف انگلستان با گاری‌ها جنازه‌ها را از سطح شهر جمع می‌کردند طاعون، سیل و انواع مریضی‌ها در لندن که الان جزء پیشرفته‌ترین کشورهای جهان است؛ به کشتار خودش ادامه می‌داد، چرا میکروب پیدا نشد، چرا وقتی که زنان زایمان می‌کردند نصف زن‌ها سر زایمان می‌مردند؟ یکی از دانشمندان گفت وقتی شما زایمان می‌کنید دستان شما آلوده است باید دستان خود را با آب و آهک بشویید که نوزاد را می‌خواهید از رحم و شکم مادر بیرون بیاورید بچه‌ها نمیرند، مسخره‌اش می‌کردند و می‌گفتند تو خیال می‌کنی ما کثیف هستیم، ما جزء اشراف هستیم و خون اشرافی در تن ماست و ما تمیز هستیم؛ تا اینکه یک نفر به‌نام لوکاس آمد و گفت: این میکروب است آن کسی که می‌گفت دستتان را با آهک بشویید به‌خاطر این بود که میکروب را از بین ببرید و تا زمانی که آن تعلیم برای میکروب داده نشد بشر از بین می‌رفت، نصف جمعیت کره‌ زمین از وبا و حصبه می‌مردند؛ چون تعلیم داده نشده است، کلی از مریض‌ها با قند می‌مردند؛ چون آموزشش داده نشده بود تا این‌که انسولین به‌دست آمد و گفتند؛ اگر می‌خواهید زنده بمانید انسولین بزنید تا قندتان بالا نرود و تعلیم داده شد؛ باید یک منبعی باشد که تعلیم دهد وگرنه خودش پیدا نمی‌شود.

آیا بیماری اعتیاد تاکنون درمانی داشت؟ می‌گفتند که بیماری لاعلاج است و الان هم می‌گویند که لاعلاج است تا این‌که یکی آمد و گفت اعتیاد درمان دارد، تعلیم داد و مبدأ این کار بود با این راه، ده‌ها هزار نفر در حال درمان هستند؛ بنابراین این تعلیم زنجیره‌ای است و باید منتقل شود این تعلیم باید حتماً توسط یک سیستم انجام شود، تعلیم زنجیره‌ای همین‌ که باید راهنما باشد و به رهجو یاد دهد مثل مادری که به فرزندش یاد می‌دهد راهنما کارش همین است، راهنما در مجموع همه چیز را یاد می‌دهد هم راه رفتن را هم غذا خوردن را؛ اگر ما لژیون نداشتیم به این قدرت نمی‌رسیدیم و نمی‌توانستیم به این مقدار از درمان برسیم در سال گذشته ما چند هزار نفر رهایی در کل کنگره‌۶۰ داشتیم، این چیز کمی نیست این را برای کسانی می‌گویم که می‌گویند اعتیاد اصلاً درمان ندارد و مقدار کمی از این‌ها ممکن است برگشت داشته باشند؛ پس در تمام سطوح ما این تعلیم را داریم.

چقدر جالب است در کتاب آسمانی ما زمانی که شروع می‌شود اولین صحبتی که می‌کند می‌گوید رَبَّ الْعٰالَمیٰن، از او تشکر و قدردانی می‌کند که به ما تعلیم داد. برای چه علی‌‌بن‌ابی‌طالب می‌گوید؛ اگر کسی به من کلمه‌ای بیاموزد من بنده‌ او هستم، خب راهنماهای ما چقدر در سیستم به ما آموزش می‌دهند. در کتاب آسمانی بعد از کلمه بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖمْ می‌گوید؛ حمد و ستایش می‌کنم و خیلی راجع به رب و مربی صحبت می‌کند. ما خیال می‌کنیم رب فقط خداوند است؛ حال به گفته بعضی علما صفات مختلفی برای خداوند است. اطلاعاتی که تقربیاً مختلف بود سبب آگاهی بیان شد شما خود می‌خواهید بدانید ما هم با اختیاراتی که داریم، می‌خواهیم بدانیم رهجویان در حال آموزش هستند و راهنمایان هم آموزش می‌بینند، امتحان می‌دهند و این یک تعلیم زنجیره‌ای است جهت آگاهی دادن و آگاهی گرفتن. در موارد مختلف به طور پراکنده و گاه منسجم به شما عرض نمودیم؛ اما در مورد پیام حسی خارج از کالبد که ابتدای خواسته و پیام‌آور می‌باشد، انتقالات توسط صوت و نور انجام می‌گیرد. در مورد حس خارج از کالبد صحبت کردیم، ابتدای حس خارج از کالبد مربوط به پیام آوران می‌شود؛ یعنی پیام‌آوران الهی توسط حس، صوت و حس خارج از کالبد دریافت می‌کردند و هر کسی نمی‌تواند بگوید من حس خارج از کالبد دریافت کردم؛ پس من پیام‌آور هستم خیر! آن‌ها پیامبران الهی بودند و وضعیت خاص خودشان را داشته‌اند. تصور نکنید که بعضی افراد یک خواب می‌بینند و خواب‌شان به حقیقت می‌پیوندد یا فرض کنید یک چیزهایی ممکن است برای‌شان در رویا اتفاق بیفتد بلافاصله خیال می‌کنند مقدس شده‌اند و برگزیده خداوند هستند؛ خیر از این خبرها نیست، بسیاری از جن‌گیرها حس خارج از کالبد خیلی از این مسائل را دارند، خیلی چیزها را می‌بینند و صدا می‌شنوند‌، در مرحله جزئی می‌گوییم بله ما هم هستیم و خودمان را با آن‌ها مقایسه می‌کنیم، به گفته مولانا که می‌گوید؛ هر دو زنبور روی یک گل نشستند یکی عسل شد و دیگری زنبور نیش‌دار شد، دو حیوان از یک علف خوردند یکی مشک شد و دیگری پهن شد، دو نی از یک آب خوردند یکی نیشکر شد و دیگری چوب خالی شد.

رسول خدا کودکی یتیم و بی‌سواد بود از طرف خداوند انتخاب شد؛ اگر معتقد باشیم که روح ما و نفس ما جاودانه است و بین روح و نفس آن چیزی که شما به آن روح می‌گویید من نفس می‌گویم، وقتی می‌گوییم جاودانه است و پس از مرگ خواهد بود حال بعد از مرگ به مکانی می‌رود و معاد می‌شود یا در بهشت و یا در جهنم قرار می‌گیرد و جاودانه می‌ماند؛ بنابراین روح به مفهومی که شما فکر می‌کنید جاودانه باشد باید جاودانه بوده باشد که جاودانه بماند یعنی چه؟ یعنی علما می‌گویند هر چیزی حادث یا قدیمی، آن چیزی که حادث است یعنی احداث شده به‌وجود آمده مانند کره‌ زمین حادث است و به‌وجود آمده، جسم انسان حادث است، یعنی از شکم مادر به‌وجود آمده؛ ولی می‌گویند روح و نفس قدیم است یعنی بوده؛ اگر چیزی بخواهد تا ابد وجود داشته باشد باید از ازل هم وجود داشته باشد، مانند حقیقت که چیزی وجود داشته، وجود دارد و وجود خواهد داشت؛ بنابراین قبل از این‌که روح پیامبران به زمین آید روح‌شان در سماوات وجود داشته است؛ آن‌ها نفس‌های بسیار ارزشمند و بالا بودند و اطلاعات و آگاهی بسیار بالایی داشته‌اند؛ وقتی از مادر متولد شدند و به این دنیا آمدند با آن پشتوانه قوی که فقط خداوند می‌داند، به این دلیل آن‌ها انتخاب شدند البته برای رسالتی خاص؛ بنابراین نمی‌توان به محض خواب‌نما شدن خودمان را قیاس کنیم و در مقابل آن‌ها قرار دهیم بله ما کسی هستیم ما ارتباط داریم؛ چون گفتیم این‌جا می‌شود اول مسئله پیامبران که اگر ما یک موقعی خواب‌نما شدیم فکر نکنیم خبری است؛ شاید دچار دام شیطان شویم، چون به عناوین مختلف جلوی ما یک دام‌هایی قرار می‌دهد که ما یک احساسی داشته باشیم، سبب ایجاد توهم می‌شود و خیال می‌کنیم خبری است. هیچ چیز در هستی وجود ندارد که یک آدم ساده و به قول خودمان بی‌سواد یک‌‌مرتبه تبدیل به یک شخصیت دانا و فهمیده شود نه! باید برایش پشتوانه‌ای وجود داشته باشد که شب بخوابد و صبح عالم شود؛ اصلاً چنین چیزی در هستی وجود ندارد، یک دانه بکاریم و یک‌مرتبه تبدیل به درخت ۱۰۰ متری شود؛ پس باید پشتوانه قوی داشته باشد و می‌گوید آغاز این قضیه است مربوط به این داستان است که بدانیم.

ما در موارد مختلف به روش پراکنده و گاه به صورت منسجم به شما عرض نمودیم؛ اما در مورد پیام حس خارج از کالبد در ابتدا خواستن پیام‌آوران می‌باشد که انتقالات توسط صوت و نور انجام می‌گیرد. ما رویدادهای خود و شما را بیان نموده‌ایم؛ اما بُعد و یا جهان خاکی قدمتی زیاد دارد، هنوز مجهولات زیادی از مسائل حل شده دارید، بُعد جهان خاکی قدمت بسیار طولانی دارد، زمین تقریباً ۴ میلیارد سال قدمت دارد، ما هنوز به جایی نرسیده‌ایم ما هنوز در مقابل بیماری‌ها عاجز هستیم و مقدار خیلی کمی بیماری‌ها را بلد هستیم، خیلی بیماری‌ها برای ما لاعلاج هستند و روش درمان ندارند این در شرایطی است که فقط مثبت نگاه کنیم. مجهولات بسیار زیادی داریم؛ اگر ما به یک نقطه رسیدیم و فکر کردیم که به آخر رسیدیم اشتباه محض است.

در هر قسمت که ما پا بگذاریم خیلی مجهولات وجود دارد که حتی قادر به حل بعضی از این مشکلات معمولی نیستیم؛ اگر مشکلات بُعد جهان فیزیکی خودمان را حل کنیم به جهان‌های بعدی می‌رسیم که هنوز زمان زیادی نیاز دارد تا ما مشکلات خودمان را حل کنیم، ما هنوز در مقابل بسیاری از بیماری‌ها عاجز هستیم و فقط بعضی‌ها را تحت پوشش قرار می‌دهیم؛ یعنی جلوی بعضی از سرطان‌ها را نگه می‌داریم تا رشد نکنند، با اشعه و شیمی‌درمانی یک مقدار متوقف شوند، به این دلیل بعضی‌ها به صور پنهان اعتقادی ندارند. هنوز مجهولات فراوانی از مسائل حل شده داریم؛ اگر فرضاً از آن‌ها صرف نظر نماییم، به نقطه بعدی می‌رسیم و همین‌طور به حلقه‌هایی که مانند یک خط فرض شده باشند؛ اگر بتوانیم همه این‌ها را حل کنیم به تمامی مجهولاتی که برای بعُد خودمان است می‌رسیم به حلقه بعدی و حلقه‌های بعدی که این حلقه‌ها را به صورت یک خط در نظر بگیریم تازه به اول یک خط دیگر می‌رسیم.

برای رسیدن به عقل کل نباید فراموش کنیم که در طلب دانش باشیم؛ خداوند و هستی چیزی جز علم، آگاهی و طلب آموزش نیستند، ما فقط بعضی از نقطه‌هایش را گرفته‌ایم و بزرگ می‌کنیم. من می‌گویم اگر مسافری این‌جا آمد، فساد کرد، مواد فروخت، جیب و موبایل بعضی‌ها را زد، زنگ بزنید ۱۱۰ بیاید و او را ببرد بعد شما می‌گویید نگاه کن مهندس ضد مسافران است این‌جا خودش گفته زنگ بزنید بیایند این مسافر را ببرند دیگر کارهایش را نگاه کن بعد نتیجه از این موضوع بگیر. پس از گذشتن از این آزمایش‌ها به دیگر مکانی که قادر می‌شوید بروید بایستی بسیاری از امورات را با فکر حل و فسخ کنید؛ وقتی وارد شرایط خاص و جهان‌های دیگر شویم آن‌جا آخرین مراحل آرایش جسم، فرمان فکر و عقل است، پیرامون بُعد خویش در بُعد دیگر تفکر و تعقل ایجاد تصاویر مجازی می‌کند که وارد آن شویم که تفکر خودش خیلی مسائل را حل می‌کند.

مهم کامل نمودن هر عملی می‌باشد دست‌یابی به آن مکان‌ها که گفته‌ایم جهت این است که بدانید بر ترس خود غلبه نموده‌اید و همین غلبه بر حرفه و کار شما تأثیر می‌گذارد و باز هم جلوتر خواهید رفت و آن‌چه می‌خواهید کاملاً ببینید این خواست شما است که تبدیل به یقین خواهد گشت. ترس چیزی است که همراه تمامی انسان‌هاست، ممکن است ما بگوییم ترس چیز بدی است، ما نمی‌توانیم بگوییم ترس بد است و نمی‌توانیم بگوییم ترس خوب است؛ اصلاً ترس چیست؟ ترس یک مکانیزم دفاعی است که باعث حفظ بقای ما می‌شود و ما را حفظ می‌کند هم از نظر مادی و هم معنوی. این ترس حد، حدود و یک میزانی دارد؛ یعنی اگر ترس در وجود انسان یا در وجود حیوانات نباشد آن‌ها همیشه با خطر مرگ مواجه هستند. برای حب بقا یا دوست داشتن خودمان یا ادامه حیات‌مان یک‌سری مکانیزم‌های دفاعی در وجودمان قرار دارد که یکی از آن‌ها ترس است، ما ترس را نمی‌توانیم برداریم، از یک حدی بگذرد می‌گوییم ترسو، شما فرض کنید انسانی باشد از هیچ چیز نترسد؛ اگر بخواهد از خیابان رد شود ماشین به او می‌زند و باید بیمارستان برود، آن ترس از جان باعث می‌شود که مراقب باشد که ماشین به او نزند، ترس از ارتفاع، خطر و ترس پرت شدن در او هست. وقتی ترس در وجود انسان باشد باعث می‌شود سیستم حرکت فرد تغییر کند؛ یعنی ممکن است فشار خون بالا یا پایین بیاید و انسان عرق کند، ترس چیز بدی نیست؛ ولی حد و دامنه‌ای دارد؛ اگر از این دامنه بالاتر برویم شخص تبدیل به یک فرد نترس می‌شود که در دامنه‌ بالاتر می‌گویند شجاع است؛ ولی این حماقت و جنون است. شجاعت در پرتو یک حساب و کتابی است. شخصی اگر از آبرویش نترسد این شجاعت نیست این حماقت است یا ترس از دست دادن؛ پس باید تحت کنترل باشد؛ من حقیقت‌ها را می‌گویم، خیلی از حقایق را که نباید بر زبان بیاورید در جای خودش، در یک دادگاه و در یک شرایط خاصی ممکن است بگوییم. خیلی چیزها وجود دارد ولی برای انسان حریم و حرمتی دارد و باید رعایت شود خیلی اتفاقات می‌افتد در همه جا که نمی‌تواند برود. ممکن است در تنهایی خیلی اتفاق‌ها بیفتد در ملأ عام که نباید آن اتفاق‌ها انجام بگیرد؛ حتی در سیستم خودمان هم می‌گویید اشاعه فحشا حرام است شما بعضی چیزها را نباید افشا کنید؛ مثلاً کار خلافی کردید نباید آن را بازگو کنید آن کار خودش جرم است.

ترس از یک دامنه نمی‌تواند پایین‌تر یا بالاتر برود؛ اگر برود ایجاد مشکل می‌کند؛ پس ترس یک دامنه و حد وسط دارد حد بالا و پایین آن بسیار خطرناک است و ما باید در رنج وسط آن حرکت کنیم؛ پس وقتی ما در حد وسط حرکت می‌کنیم در روابط با دیگران و در دوستی‌هایمان دقت می‌کنیم دوستی‌های ما برای‌مان مهم است؛ پس حرفی نمی‌زنیم که دوستان‌مان را برنجانیم. اصولاً انسان از مسائل ناشناخته می‌ترسد آن هم برای حفظ بقای خودش است، برای چه بعضی از انسان‌ها از تاریکی می‌ترسند؟ چون احساس می‌کنند در تاریکی ممکن است جان‌شان به خطر بیفتد؛ چون در تاریکی فضا ناشناخته است.شما وقتی وارد یک غار می‌شوید از آن غار می‌ترسید چون آن غار ناشناخته است. برای چه انسان‌ها از مرگ می‌ترسند، به‌دلیل ناشناخته بودن آن است؛ پس شناخت از ترس جلوگیری می‌کند، پس وقتی یک پزشک میکروب را بشناسد از میکروب نمی‌ترسد و از آن بیماری جلوگیری می‌کند؛ مگر سل، حصبه و وبا بیماری‌های واگیرداری نیستند؟ ایدز بیماری عفونی است؛ وبا از یک سرفه و یا از دست دادن منتقل شود؛ ولی ایدز از راه خون وارد می‌شود، به چه دلیل است پزشک از آن نمی‌ترسد و بیمار را معاینه می‌کند ولی شما می‌ترسید؟ به‌ دلیل این‌که پزشک بیماری را می‌شناسد و طریقه دفاعی آن را می‌داند و مشکلی برای او ندارد. یک فرد از معتادان گم‌نام از فرد مصرف‌کننده می‌ترسد و کنار او نمی‌نشیند و فوری آن‌جا را ترک می‌کند؛ چون اعتیاد برای او ناشناخته است و می‌گوید اعتیاد بیماری مرموز و لاعلاج است؛ پس شناخت و امیدواری از ترس جلوگیری می‌کنند، کسی که امیدوار باشد ترس کمتر روی آن تأثیر می‌گذارد، نا‌امیدی از ترس می‌آید آیا بشود آیا نشود، ترس از آینده؛ کسی که آینده‌اش مجهول است از آینده می‌ترسد، ترس از انسان‌ها باعث می‌شود که ازدواج نکنند، همیشه ترس باعث می‌شود که انسان از ناشناخته‌ها فاصله بگیرد؛ وقتی انسان به خداوند اعتقاد داشته باشد از ترسش کاسته می‌شود و می‌گوید فلان نذر را می‌دهم که مشکلم حل شود چقدر آرام می‌شود این نقطه امیدواری است، از این ستون تا آن ستون فرج است.

یک نفر محکوم به اعدام را داشتند اعدام می‌کردند، گفتند آخرین خواسته‌ات چیست؟ قدیم این گونه بود و اگر خواسته‌اش معقول بود آن را برآورده می‌کردند، گفت مرا ببرید و روی آن ستون اعدام کنید، گفتند عجب آدم دیوانه‌ای است این ستون با آن ستون فرقش در چه است‌؛ از این ستون بازش کردند و خواستند طناب‌ را به آن ستون ببندند یک‌مرتبه پادشاه از در بیرون آمد؛ حال پادشاه خوب بود پادشاه گفت می‌خواهید چه کار کنید، گفتند می‌خواهیم اعدامش کنیم پادشاه گفت امروز هوا خوب است او را اعدام نکنید؛ پس گفتند از این ستون تا آن ستون فرج است. ما یک سیب را می‌اندازیم هوا تا این سیب به زمین بخورد هزاران چرخ می‌خورد؛ پس در ناامیدی بسی امید است، از اینجا می‌رود مشهد زیارت کند تا آن‌جا هزاران اتفاق می‌افتد ممکن است شفا هم پیدا کند؛ وقتی که ایمان باشد خودش امید و امیدواری به همراه دارد، فرض کنید هیچ چیز نباشد شما یک مشکل برای‌تان پیش آمده است فقط شروع به مقایسه خود می‌کنید؛ ولی یک‌سری‌ها که به خدا و ائمه اعتقاد دارند دعا می‌کنند که مسئله‌ حل شود.

چرا نگهبان بر ترس غلبه پیدا کرده؛ چون به یک‌سری مسائل، شناخت و آگاهی رسیده و همین غلبه بر ترس در کار و حرفه شما تأثیر مهمی دارد؛ پس اگر ما بر ترس‌های‌مان غلبه کنیم روی کار و حرفه‌ای که داریم و روی زندگی‌مان تأثیر می‌گذارد؛ اگر ما بخواهیم حد ترس را پیدا کنیم باید به شناخت خوبی برسیم تا حد متوسط را بگیریم؛ دامنه بالا و دامنه پایین آن مخرب است و اگر بتوانیم دامنه خوب را بگیریم و به آن غلبه کنیم بسیار خوب است؛ به دلیل این که در امور کار و همه چیز دخالت دارد.
من روزی می‌خواستم کارم را شروع کنم بر ترسم غلبه کردم. بهترین دارو همان تریاک است به این روش مصرف کنید؛ پس اگر ما بر ترس‌های‌مان غلبه کنیم به یک آسایش می‌رسیم، تا زمانی‌که این ترس‌های ساختگی که همه آن‌ها در سر ما می‌باشد و بر مبنای ذهنیت، دریافت‌ و تفکرات‌ یک چیزهایی را برای خودمان درست کردیم و خودمان از آن‌ها می‌ترسیم، یک‌سری چیزها پیش‌بینی و فرض می‌کنیم که با واقعیت هزاران کیلومتر فاصله دارند؛ مانند این است که یک خانه را به‌وجود می‌‌آوریم و یک غار زیر آن می‌کنیم و داخل آن جلو می‌رویم و آخرش آن غار روی سر خودمان خراب می‌شود این نتیجه افکار منفی است، دوباره تکرار می‌کنم افکار منفی که ما انجام می‌دهیم با ذهنیت‌ و با قضاوت‌هایی که می‌کنیم اطلاعات‌ و شناخت‌مان درست نیست، در ذهن برای خودمان مشکلات بسیار زیادی را به‌وجود می‌آوریم؛ مثل این‌ می‌ماند بیل و کلنگ برداریم زیر زمین را حفر کنیم و به عمق زمین برویم مطمئن باشید آن نوع حفاری زمین روی سر ما خراب می‌شود و ما داخل زمین مدفون می‌شویم. این افکار و اندیشه‌های نادرست هم می‌توانند برای ما ترس را به‌‌وجود آورند که ما را نابود کنند.

دست‌یابی شما به آن مکان‌هایی که گفته‌اید به جهت این است که بدانید بر ترس خود غلبه کرده‌اید و همین غلبه بر امور کار و حرفه شما تأثیر مهمی دارد و باز هم جلوتر خواهید رفت و آنچه که می‌خواهید کاملاً ببینید خواست شما تبدیل به یقین و باور عینی خواهد شد، هرگز از تلاش و کوشش دست برندارید و مطالب روزانه خود را آب و دوام دهید، ان‌شاءالله هر کس پس از پایان خود نصیب شما بشود شما در مورد پیام سخن گفته‌اید؛ ولی ما در زمان خود اصرار نداشته‌ایم به جهت این‌که آگاه را یک‌بار و ناآگاه را دو یا چند بار بیشتر تکرار لازم است و اگر کسی که صرفاً هیچ نوع آگاهی ندارد و باور برای او غیر قابل قبول است و همه چیز را با تردید می‌نگرد باید به گونه‌ای دیگر رفتار شود تا مرکز بایگانی او برای همیشه در خواب فرو نرود چون هیچ نوع آگاهی ندارد و باور هم برای او غیر قابل قبول است، این را خیلی توجه کنید می‌گویند؛ اگر در خانه کسی است یک حرف بس است؛ یعنی اگر در یک خانه یک نفر باشد زنگ را می‌زنیم درب را باز می‌کند؛ حال ممکن است وقتی زنگ می‌زنیم کسی داخل خانه نباشد هر چقدر زنگ بزنیم کسی نیست که جواب بدهد. آدم آگاه یک‌بار می‌گوید، آدم ناآگاه دو بار یا چند بار ولی کسی که اصلاً نمی‌فهمد به آن دیگر تکرار نباید کرد. رسالت در مورد ساخته‌شدگان همیشه امکان‌پذیر است؛ یعنی برای کسانی که می‌خواهند ساخته شوند امکان‌پذیر است، هر فردی که این خصوصیات را داشته باشد ما هم با او خواهیم شد امیدوارم به مقامی دست یابید که اگر مشکلات سلسله جبال هم باشند آن‌ها را حل خواهید نمود.

نگارش: همسفر آزاده رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
گردآوری: رابط خبری همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شکوفه (لژیون یکم)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .