اولین بار که به کنگره آمدم، همراه با همسرم بود. آن لحظه، همسرم تماس گرفت و گفت: "خانمها اینجا هستند، تو هم بیا." من هم آمدم. وقتیکه پا به کنگره گذاشتم، با صورت خوب راهنمای تازهواردین روبهرو شدم. با روی خوش من را پذیرفتند و من شروع به صحبت و گریه کردم.
بعد از ۳ جلسه، سفرم آغاز شد؛ ولی خیلی در تاریکی بودم و همه چیز را از چشم مسافرم میدیدم. به صحبتهای آقای مهندس گوش دادم و نوشتم. تخریبهای زیادی داشتم و الان متوجه میشوم که چقدر حال روحیام خراب و منفی بود.
با اینکه اکنون مسافر ندارم؛ اما حالم بهتر شده است. از خودم شروع کردم و با یاری خداوند و کمک آقای مهندس آموزش گرفتم. الان به این نکته رسیدم که چقدر تخریب داشتم؛ ولی حالا آرامش دارم. درگیریهایی که در خانه داشتم و ناامیدیهایی که مرا احاطه کرده بود، اکنون به آرامش تبدیل شده است.
با اینکه مسافرم همراهی نمیکند، من همچنان در حال یادگیری هستم. کنگره کاری کرد که بتوانم حتی از مسافرم تشکر کنم، که این مکان را به من معرفی کرد. با آموزشهای کنگره و راهنماییهای آقای مهندس، توانستم از ناامیدی و مشکلات زیادی نجات پیدا کنم. دوسال است که در کنگره هستم و با آموزشها فهمیدم که چقدر تخریب داشتم و حتی حالم از مسافرم بدتر بود. همیشه او را مقصر میدانستم، اما حالا متوجه شدم که خودم هم اشتباهات زیادی داشتم. بدون آگاهی، زندگی را خراب کرده بودم و هر روز اوضاع بدتر میشد، تا اینکه وارد کنگره شدم.
آموزشهای کنگره به من نشان داد که ریشه مشکلات در خودم است و یاد گرفتم چگونه از این مشکلات عبور کنم. حالا میدانم که آموزش باید در مراحل مختلف زندگی بهکار گرفته شود تا بتوانیم چالشها را حل کنیم.
ما در خانه، بدون آگاهی همیشه معرکه داشتیم، ولی الان با آموزشهای آقای مهندس یاد گرفتم که چگونه مسیر درست را پیدا کنم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان بینهایت سپاسگزارم که بستری برای ما فراهم کردند تا آموزش ببینیم و آن را در زندگی اجرا کنیم.
نویسنده: همسفر سهیلا لژیون راهنما همسفر نرگس (لژیون چهاردهم)
ویراستاری: همسفر لیلا لژیون راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر نیلوفر لژیون راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
103