جلسه دوازدهم از دوره دهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی دکتر احمد به استادی راهنما همسفر سحر، نگهبانی همسفر فاطمه و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه "رابطه یادگیری و معرکهگیری " در روز دوشنبه ۲۸ آبانماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه یادگیری و معرکهگیری است حالا نمیدانم چرا این جلسه برای من افتاده چون توی شعبه خودمان هم خدمتگزار سایت، لژیون ما بود و دارم فکر میکنم که این دستور جلسه چه ارتباطی با من دارد. اول باید بدانیم یادگیری چیست و معرکهگیری چیست. تعریفشان کنیم و بعد بخواهیم بدانیم که چطور میشود که یک انسان وارد حیطه آموزش یا یادگیری یا معرکهگیری میشود. یادگیری؛ اساس خلقت، اساس هستی، اساس اینکه اصلاً جهان هستی به وجود آمد بر مبنای یادگیری، بر مبنای آموزش، و این آموختن من است. در زمانهای گذشته تلویزیون، رادیو، فضای مجازی نبود و سرگرمی خاصی مردم نداشتند یک سری افراد شغلشان معرکه گرفتن بود.این بود که در خیابان نمایشهای خیابانی اجرا میکردند و مردم به طریق آنها سرگرم میشدند. حالا یک پولی هم آنها که به عنوان شغلشان بود دریافت میکردند، که بتوانند امرار معاش کنند. اما به مرور زمان کلمه معرکهگیری از آن شکل گذشته خودش خارج شد، بشر پیشرفت کرد و از آن حالت خارج شد و به شکل امروزی که حالا در کنگره۶۰ یک دستور جلسه برای یادگیری و معرکهگیری داریم، در آمد. شاید خیلی وقتها که بین دو نفر دعوا میشود، این کلمه را شنیده باشیم که یک نفر سوم که وارد میشود میگویند وسط دعوا و معرکه گیری! حالا وسط دعوا داری نرخ تعیین میکنی؟! معرکهگیری نقطه مقابل آموزش و یادگیری است. اینکه من اگر بخواهم یک چیزی را یاد بگیرم نمیتوانم در معرکهگیری باشم و اگر در معرکه گیری باشم نمیتوانم چیزی را یاد بگیرم یکیش مربوط به مثلث دانایی است که به یادگیری معرکهگیری هم مربوط میشود، و همینطور به مثلث جهالت و نادانی. استاد امین در جزوه جهانبینی در موردش صحبت میکند که من زمانی میتوانم آموزش بگیرم و چیزی یاد بگیرم که اولاً توی تاثیر درستش قرار بگیرم و بدانم که میخواهم چه چیزی رو یاد بگیرم. اگر به کنگره میآیم و میخواهم در سفر اول درمان کنم و به رهایی برسم باید روزی که میآیم، روی صندلی تازه واردین بنشینم وقتی که راهنمایتازه واردین به من میگوید هر چیزی که هستی بگذار پشت در و بیا، دکتری مهندسی، هر چیزی که هستی باید بیرون بگذاری و به کنگره بیایی و با اسم سفر اولی تو را میشناسیم، مثلاً همسفر فلانی یک همسفر. من سحر یک همسفرم، حالا دکترم، مهندسم هر شغلی که دارم هر جایگاه اجتماعی که دارم، مال بیرون از کنگره است. حالا من اینجا آمدم سه جلسه راهنمایتازهواردین را گذراندم و وارد لژیون شدم. زمانی که وارد لژیون میشوم، یک شخصی داخل لژیون نشسته به نام راهنما که تمام اتفاقی که توی لژیون افتاده راهنما تجربه کرده و حالا میخواهد تجربههای خودش را در قالب آموزش در اختیار من قرار بدهد. اینجا من هستم که میتوانم هر کدام از این دوتا را انتخاب کنم. هم میتوانم وارد حیطه آموزش و یادگیری شوم هم میتوانم وارد حیطه معرکهگیری بشوم. اگه بخواهم وارد حیطه آموزش بشوم باید فرمانبردار کامل راهنما باشم، سیدی بنویسم، سر موقع بیایم و توی لژیون شرکت بکنم، مشارکت کنم، توی امتحان شرکت کنم، و برای خودم وقتی که روی صندلی مینشینم یک هدفی را قرار بدهم. اینجا من اولاً دارم تفکر میکنم، هم آموزش میگیرم، و هم تجربه میکنم و زمانی که توی حال دارم زندگی میکنم لذت میبرم اما اگر توی لژیون بنشینم یک خط در میان سیدیهایم را بنویسم یک خط در میان جلسات رو بیایم، مدام بهانه داشته باشم امروز این اتفاق افتاد ،آن اتفاق افتاد، نتوانستم بیایم. توی لژیون نشستم راهنما دارد آموزشهای خودش را میدهد ولی من مدام سرم دنبال اینکه فلان راهنما چه کار کرد، راهنمایتازه واردین چه کار کرد، مرزبان چه کار کرد، فلانی دارد چه کار میکند؟ مدام چشمم دنبال این و آن باشد دارم معرکهگیری میکنم. نه دارم دعوا میکنم و نه دارم جر و بحث میکنم فقط دارم راهی که در کنگره در صراط مستقیم برای من مشخص شده که به درمان برسم، بدون اینکه خودم متوجه باشم آرام آرام دارم کج برمیدارم و به راه منحرف میروم. اینجا نه تنها به درمان میرسم حتی به جای اینکه دارم میآیم کنگره از حال خوب از انرژی بچهها استفاده کنند تلاش کنم برای تغییر حسهام، قطعاً دارم در جهت مخالفش حرکت میکنم. میآیم کنگره انرژی ندارم، آموزش را میگیرم ولی همش میگويم چرا کار من اشتباهه چرا مسافر من به درمان نمیرسد، چرا خودم حالم بده؟ به خاطر اینکه آمدم توی ترس، ناامیدی و منیت خودم قرار گرفتم از روی جهالت و ناآگاهی خودم معرکهگیری میکنم با شخص خاصی هم معرکهگیری نمیکنم فقط دارم خودم با خودم معرکهگیری میکنم.خودم حال خودم را بد میکنم. اتفاقی که دقیقاً برای خود من افتاد و حالم را بد کرد و بدون اینکه بخواهم اتفاقهایی برای من افتاد که فقط داشتم دنبال این میگشتم که چرا این اتفاق برای من افتاده اما بعد از یک مدتی که دوباره برگشتم چند وقت پیشش را مرور کردم دیدم که خودم باعث این اتفاقات شدم، مقصر اصلی خودم بودم و خودم برای خودم یک معرکه قشنگی گرفتم و خودم را با یک حصار پوشاندم و بدون اینکه بتوانم آموزش بگیرم. دقیقاً این اتفاق برای من افتاد، حالم بد شد و انرژی منفی را گرفتم.خیلی سخته وقتی که آدم بخواهد حال خوب را به دست بیاورد اما به جای اینکه یک اتفاقی براش بیفتد که خودش را از آن اتفاق بیرون بکشد، بخواهد توی آن اتفاق بماند. و این باعث حال بد و انرژی بدش میشود و قطعاً ریشه معرکهگیری، در مثلث جهالت قرار میگیرد من دائم دارم میترسم، نمیتوانم خوب فکر کنم، دارم به خاطر اتفاقهایی که میافتد ناامیدی را تجربه میکنم. وقتی که در ناامیدی افتادم دور خودم یک حصار بسته را کشیدم نه میتوانم انرژی بدهم و نه میتوانم انرژی بگیرم و نه میتوانم با کسی ارتباط خوبی برقرار کنم و اینجاست که وارد معرکهگیری میشوم و برای اینکه بتوانم از آن خارج بشوم باید همین راهی را که رفتم را قدم به قدم، و پله به پله برگردم. خارج شدن از معرکهگیری با هیچ چیز به جز آموزش اتفاق نمیافتد و به نظر من این آموزشها تنها در جایی که توی جهان هستیِ توی کنگره ۶۰ است.به نظر من کنگره گوهر شب چراغه که درون آن گوهر یک نوری وجود دارد که آن نور آقای مهندس است و از قبال آن نور، راهنماهایی کنار آن نورها وجود دارد که میتوانند از آن آموزشها استفاده کنند و اول باعث حال خوش خودش و بعد باعث حال خوب رهجوها شوند.
مرزبان کشیک:همسفر الهام
تایپ:همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر محبوبه(لژیون اول)
عکاس:همسفر خدیجه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال:همسفر زهره نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دکتر احمد_اراک
- تعداد بازدید از این مطلب :
115