English Version
This Site Is Available In English

فکر می‌کردم معرکه‌گیر نیستم

فکر می‌کردم معرکه‌گیر نیستم

به نام قدرت مطلق الله

یازدهمین جلسه از دوره دهم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره 60 همسفران نمایندگی قائم شهر با استادی راهنمای تازه واردین همسفر فائزه، نگهبانی همسفر آزاده و دبیری همسفرساناز با دستور جلسه «رابطه یادگیری با معرکه گیری» روز دوشنبه 28 آبان ماه 1403 ساعت 15:00 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان فائزه هستم یک همسفر، از راهنما همسفر فاطمه راهنما لژیون هفتم سپاسگزارم که امروز استادی جلسه را به من واگذار نمود از راهنمای خوبم همسفرآزاده ممنونم  که به واسطه ایشان است که من اینجا نشسته‌ام و به دبیر و نگهبان هم خداقوت می‌گویم. خیلی خوشحالم که در کنارشان هستم و می‌خواهم آموزش بگیرم؛ اما در مورد دستور جلسه رابطه یادگیری و معرکه‌گیری اول یادگیری را می‌گویم و بعد می‌روم  سراغ معرکه‌گیری که بگویم که چه هست؟ در مورد یادگیری؛ باید بگویم که همان چیزی است که ما در کنگره می‌آییم و هفته‌ای یک  سی دی گوش می‌دهیم و می‌نویسیم و آن را کاربردی می‌کنیم.

خیلی از ضد ارزشی‌هایی که در درون ما وجود داشته را انجام ندهیم با نوشتن  این چیزها را یاد می‌گیریم و الان همه ما  که روی این صندلی نشسته‌ایم در حال آموزش و یادگیری هستیم. امروز هر یک از لژیون‌ها یک سی دی ای در حال آموزش دارد درهرحال آموزش یک سری چیزهای دیگر است. من شاید چیز دیگری آموزش می‌گیرم؛ ولی در کل همه ما از یک منبع تغذیه می‌کنیم و همه ما بعد از یک مدتی شبیه به هم می‌شویم و اطلاعات و آموزش‌هایمان مثل هم است.

مهم‌ترین چیز در یادگیری این است که ما آن را کاربردی کنیم، فقط یاد نگیریم؛ ولی اینکه از هر سی دی یک جمله را در زندگی خودمان کاربردی کنیم. در مورد یادگیری که در جهان‌بینی است، ضلع مثلث دانایی، تفکر، تجربه و آموزش است. آموزش می‌گیریم و در حال حاضر در حال تجربه خیلی چیزها هستیم؛ ولی باید پشت این‌ها یک تفکری باشد. تفکر درست نه تفکر غلط. اگر آن تفکر درست باشد؛ یعنی در مسیر صراط مستقیم باشی و کارت درست باشد مطمئناً به‌آرامی آن مسیر را طی می‌کنی و؛ حتی اگر سنگی زیر پایتان برود تو آن سنگ را هم که زیر پایت است از آن می‌گذری و می‌روی؛ اما در مورد معرکه‌گیری؛ باید بگویم که هفته قبل که من در ایتا رفتم که سر بزنم دیدم که همسفر رقیه به من گفتند که شما باید یک دل‌نوشته بنویسید و دخترم همان روز تب کرده بود و حقیقتش این بود که من فکر می‌کردم از این دستور جلسه کاملاً می‌ترسیدم وبا اینکه دخترم خیلی تب داشت گفتم می‌نویسم و تا فردا بعدازظهر تحویل می‌دهم دخترم بیماری‌اش شدیدتر شد و من به راهنمای خودم گفتم می‌شود که من ننویسم، راهنمایم گفتند: یعنی چه که  نمی‌توانی بنویسی؟ باید بنویسی. گفتم خب باشد و باز هم تا آن لحظه من واقعاً احساس می‌کردم در زندگی خودم اصلاً آدم معرکه‌گیری نیستم.

دل‌نوشته را نوشتم تحویل دادم؛ ولی باب میلم نبود و به من گفتند تو استاد جلسه معرکه‌گیری هستی. زمانی که راهنمای من به من گفتند، گفتم من؟ یک‌منی که صد تا علامت سؤال در ذهن خودم بود. آن لحظه راهنما برگشت و گفت بله شما، گفتم آخر من اصلاً فکر نمی‌کنم معرکه‌گیر باشم و راهنما برگشت و به من گفت: چرا اتفاقاً معرکه می‌گیری که این دستور جلسه به تو خورده. خیلی فکر کردم، خیلی سی دی را گوش دادم بعد تا یک سال قبل همچنان فکر می‌کردم که من اصلاً معرکه نمی‌گیرم. اولین باری که با واژه معرکه‌گیری آشنا شدم خیلی بچه بودم و روستا زندگی می‌کردیم با پدرم از شهر رد می‌شدیم، دیدیم وسط یک میدانی یک آقایی ماری را از باکس درآورده و مار سرش را بیرون می‌آورد و طرف نی می‌زند. آن زمان فکر می‌کردیم  واقعاً  که  کار شاقی را انجام می‌دهد.

یک‌کاسه‌ای هم در کنارش بود همه درش  سکه می‌انداختند. بعد به پدرم گفتم چطور یک مار را  برای چه  وسط شهرآورد؟ کلاً من از بچگی کنجکاو بودم گفت: که معرکه‌گیری دارد می‌کند. آن کلمه را همان جا یاد گرفتم و همان جا شنیدم دیگر نشنیدم تا در کنگره امروز که داشتم با خودم فکر می‌کردم خوب توی دوران مدرسه برای یک سری چیزها یا برای درس نخواندن معرکه‌گیری می‌کردیم و می‌گفتیم: نه معلم امتحان نمی‌گیرد با اینکه شاگرد خوب مدرسه بودم؛ ولی در مقابل سه  درس ریاضی، علوم، تاریخ و جغرافیا نه و معلم‌ها را دوست نداشتم. همیشه با خانواده خودم در جنگ  و جدال بودم و درسشان را نمی‌خواندم و می‌گفتم که  اصلاً امتحان نمی‌گیرند. خدا و پیغمبر و همه را می‌آوردم جلو می‌گفتم به خدا اصلاً امتحان نمی‌دهم درحالی‌که امتحان می‌دادم و نمره‌ام همیشه در هر سه  درس ۱۴ بود.

این یک معرکه‌گیری بود و من نمی‌دانستم که  آن لحظه معرکه‌ می‌گیرم؛ اما وقتی که وارد زندگی شدم با مسافرم شاید باورتان نشود تا همین هفته قبل آن‌قدر معرکه داشتم در خودم نمی‌دانم شاید در آینده هم داشته باشم؛ ولی در ذهن خودم همچنان دارم. به این صورت نیست که من بخواهم یک چیزی را تقصیر مسافرم بیندازم و این را بارها به مسافرم  و راهنمایم گفتم. من چیزی را تقصیر مسافرم نمی‌اندازم من با خانواده‌اش هم مشکل ندارم پس چه می‌شود که من معرکه گرفتم؟ امروز که داشتم فکر می‌کردم گفتم من بارهاوبارها مسافرم را در ذهن خودم تیرباران کردم این؛ یعنی چه؟ من با خودم در جنگ هستم این جنگ درونی من از معرکه‌گیری می‌آید.

بارها با ضربات چاقو آن را کشتم و بعد با خودم صلح کردم و بعد خودم برای او آشپزی کردم؛ یعنی اینکه من تعادل ندارم؛ یعنی که همچنان هشت سال یا نه سال تقریباً کنگره هستم همچنان این موضوع در درون من وجود دارد. شاید در ظاهر من بچگی نبود؛ ولی در درون من به‌شدت بالای ۱۰۰ درصد بیشتر وجود دارد. فکر می‌کنم همین موضوع باعث شد که من این موضوع را بخواهم استاد جلسه بنشینم؛ اگر امروز من استاد جلسه نمی‌نشستم شاید ۱۰ سال دیگر می‌گذشت از این موضوع  و من فکر می‌کردم آدم معرکه‌گیری نیستم.

معرکه‌گیری این نیست که تو زنجیر را بگیری جلوی مسافرت پاره کنی یا مار در بیاوری یا کارهای پهلوانانه یا قهرمانانه انجام بدهی نه. معرکه‌گیری یک وقت‌هایی با خودت است؛ باید در درون خودت ببینی در صلح هستی یا نه؟ وقتی در ذهن خودت همچنان آشوب داری و همچنان نقطه تحملت پایین است و همچنان اصلاً مسافرت نه اطرافیانت را می‌آوری در ذهن خودت، طرف باب میل خودت رفتار نمی‌کند تو آن طرف را دلت می‌خواهد بشوری و بگذاری در آفتاب درحالی‌که نباید طرف مقابل باب میل من کاری انجام بدهد شاید آن لحظه به نفع من نباشد و از نظر من به نفع من باشد؛ ولی طرف مقابل به نفع تو آن کار را انجام می‌دهد. پس من همچنان نیاز به آموزش دارم.  ما سی دی می‌نویسیم  و راهنماهای عزیز وقتی  از ما می‌خواهند می‌آییم و معرکه می‌گیریم و می‌گوییم نه چرا ما خلاصه ننویسیم؟ همه ما در ابتدای ورود به کنگره  برای نوشتن سی دی معرکه می‌گرفتیم. ۹۰ درصد از ما این معرکه را می‌گیریم ما سی دی را کامل ننویسیم خلاصه بنویسیم.

این‌جوری بهتر یاد می‌گیریم. به خدا اگر که ما کامل می‌نویسیم من الان ۱۰ سال توی این دستور جلسه مانده‌ام خلاصه که می‌نوشتم که اصلاً هیچی بارم نبود تا امروز راهنماها هرچه را که می‌گویند برای خودمان است در مقابل آموزش‌هایتان به‌هیچ‌وجه معرکه نگیرید اگر سی‌دی نباشد، من همسفر بیخود می‌آیم به کنگره؛ اما این هم هست سی دی که می‌نویسیم فقط ننویسیم. من خیلی امروز به این فکر کردم که چرا من نباید یک جمله از این رابطه یادگیری و معرکه‌گیری از یک جمله‌اش در این ۱۰ سال که هر سال دارد این دستور جلسه تکرار می‌شود، من اگر هر سال یک جمله را در زندگی‌ام کاربردی می‌کردم الان آن‌قدر با خودم در جنگ نبودم و با خودم در نزاع نبودم می‌گویم من از این به بعد دیگر معرکه نمی‌گیرم.

شاید بگویم از صد ۹۹ شده باشم؛ ولی واقعاً به این نتیجه رسیدم که بی دلیل خدمت در کنگره به آدم داده نمی‌شود؛ حتماً در آن خدمت آموزش‌هایی است شما نمی‌دانید من وقتی تلفن را قطع کردم مریض بودم آن‌قدر تب نکردم وقتی که به من گفتند امروز؛ باید استاد جلسه بنشینی تب ۳۶۰ درجه کردم گفتم من با این دستور جلسه مشکل دارم اصلاً با خودم من چه بگویم؟ بعد اول این فکر را کردم مسافرم همش معرکه می‌گرفت من اصلاً معرکه نمی‌گیرم اگر آن بنده خدا معرکه هم بگیرد مصرف‌کننده بود پس من چه؟ من چه بودم؟ من همیشه فکر می‌کردم که از او بهترم. یک وقت‌هایی یک جاهایی می‌بینیم که آنها باز از ما بهتر هستند.

مرزبانان کشیک: همسفر سارا و مسافر محمد
عکاس: همسفرمهرانه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون سوم)
تایپ: همسفر سیما رهجوی راهنما صبحگل (لژیون ششم)
ویرایش، ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر صبح گل (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی قائم‌شهر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .