English Version
This Site Is Available In English

شعبده‌ای به نام معرکه‌گیری

شعبده‌ای به نام معرکه‌گیری

جلسه دوازدهم از دوره سوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی آبیک با استادی راهنما محترم مسافر سعید، نگهبانی مسافر فرید و دبیری مسافر داریوش با دستور جلسه « رابطه یادگیری و معرکه‌گیری » در روز یک‌شنبه 27 آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:

در ابتدا خداوند را سپاسگزار هستم به بنده اجازه داده است در این شعبه و در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش ببینم؛ از نگهبان جلسه تشکر می‌کنم این فرصت را در اختیار بنده گذاشتند؛ از آقا سامان تشکر می‌کنم کسی که در این حال خوب امروز من نقش بسیار مهمی داشتند. خداوند را شاکر هستم، با حس و حال خرابی وارد کنگره شدم و کسانی که شاهد آن روزها بودند و حال خراب من را دیدند می‌توانند درک کنند، کنگره چقدر تأثیرگذار است و چقدر می‌تواند روی انسان تأثیر بگذارد.

راجع به دستور جلسه اگر بخواهم صحبتی بکنم در مورد رابطه یادگیری و معرکه‌گیری؛ اگر بخواهم در مورد معرکه‌گیری مثالی بزنم، زمانی پهلوانانی بودند که معرکه می‌گرفتند، آن‌ها برای اینکه چیزی را که واقعیت ندارد ولی می‌خواهند در قالب یک واقعیت به ما نشان بدهند باید یک شعبده‌ای به نام معرکه‌گیری انجام دهند تا حواس ما پرت شود تا آن واقعیت به‌صورت دروغین خودش را نشان دهد. در یادگیری و معرکه‌گیری، دانایی ما در مقابل معرکه‌گیری همانند سد است و اگر بخواهم در هر موضوعی به دانایی برسم باید از معرکه‌گیری عبور کنم چون معرکه‌گیری زمانی اتفاق می‌افتد که من در مسیر دانایی قرار بگیرم.

در غیر این صورت اگر من در مسیر ضد ارزش‌ها قرارگرفته باشم نیازی به معرکه‌گیری ندارم. معرکه‌گیری اتفاق می‌افتد اما من متوجه آن نمی‌شوم. وقتی در مسیر دانایی قرار بگیرم جهت آموزش گرفتن آن موقع هست این قضیه برایم مهم می‌شود اصلاً فرق بین دانایی و معرکه‌گیری در چه هست؟ در کنگره من در مسیر آموزش قرار می‌گیرم زیرا کنگره منبع آموزش است.

رفتار من، راه رفتن من، از طرز لباس پوشیدن من؛ زمانی که در این مسیر قرار می‌گیرم اگر حس و حالی که قرار است دانایی یا آگاهی از یک موضوعی بگیرم را بتوانم دریافت کنم و بتوانم دانایی که به من می‌رسد را انجام دهم و عملیاتی کنم، حس آن را دریافت می‌کنم. مثلاً درمان سیگار؛ من وارد کنگره شدم مواد مصرف نکنم، می‌بینم درمان سیگار هم در آن وجود دارد. لحظه اول فکر می‌کنم می‌خواهم چه چیزی را از دست بدهم. تازه در این موقع سیگار برای من مهم می‌شود تا آن زمان برایم اهمیتی نداشت بروم و یک سیگار بکشم و خودش را نشان نمی‌داد ولی وقتی راهنما به من می‌گوید وقت آن رسیده که باید سفر سیگار را آغاز کنم، آن موقع چقدر خودش را نشان می‌دهد.

کسانی که در لژیون سیگار شرکت کرده‌اند می‌فهمند بنده چه می‌گویم، تازه آن موقع سیگار مهم می‌شود. فکر می‌کنیم چه چیزی را می‌خواهیم از دست بدهیم. توصیه‌هایی به من داده شد انجام دادم و سیگار را کنار گذاشتم. سازگاری در من انجام شد و من فهمیدم در کنگره چقدر می‌توان راحت سیگار نکشید. اتفاقی می‌افتد یا من آن دانایی موردنیاز را می‌گیرم و آن حس خوب که درمان سیگار به من می‌دهد را تجربه می‌کنم، اگر این حس را تجربه نکنم سیگار کشیدنم را ادامه می‌دهم یا خوردن آدامس را نامنظم می‌کنم و حسی که در لژیون سیگار است را دریافت نمی‌کنم.

حالا چه اتفاقی می‌افتد، می‌روم در قسمتی از کنگره که سیگار می‌کشند یا در بیرون شعبه می‌ایستم شروع می‌کنم به معرکه‌گیری کردن راجع به چی؟ یا در مورد راهنمای سیگار یا سیگار کشیدن می‌گویم: آمده‌ام اینجا مواد کشیدن را درمان کنم حالا می‌گویند سیگار هم نکشید، کلاً یک پاکت سیگار می‌کشیدم حالا کلاً شده 4 نخ، حالا چه می‌شود ۴ نخ سیگار هم بکشیم. ‌اینجاست که معرکه‌گیری آغاز می‌شود و چیزی از درمان سیگار را باید دریافت می‌کردم را دریافت نکردم و شروع کردم که واقعی بودن این قضیه را پنهان کنم.

در بقیه مسائل نیز اگر در این مورد دقت کنیم این شعبده اتفاق می‌افتد. کنگره مانند گردباد می‌ماند اگر ما در بطن کنگره قرار بگیریم و در وسط آموزش قرار بگیریم هیچ آسیبی به ما نمی‌رسد. اگر گردباد بیاید آن شخصی که در وسط قرارگرفته است هیچ آسیبی نمی‌بیند اما آن‌هایی که در حاشیه قرار دارند کیلومترها پرتاب می‌شوند. در کنگره هم همین‌طور است اگر من خودم را با چیزهایی که کنگره به من می‌دهد درگیر کنم، درمان مواد و سیگار را به من می‌دهد. آموزش‌هایی که می‌گیرم، با سی دی نوشتن و خدمت کردن در کنگره اگر بیاییم با این آیتم‌ها که کنگره برای یک سفر اولی و برای سفر دومی گذاشته است، خودم را درگیر آن‌ها کنم بدون هیچ آسیبی می‌توانم این مسیر را طی کنم و به هیچ مشکلی برنخورم. هستند کسانی که از این منطقه ۶۰ درجه با سلامت عبور کرده‌اند و من خودم یکی از آن نمونه‌ها هستم و ما از این نمونه‌ها زیاد داریم، کسانی که زمان مصرف مواد واقعاً درگیر بودند. من خودم به‌شدت درگیر این قضیه بودم فکر نمی‌کردم که بتوانم از این مسیر عبور کنم ولی فقط این کارها را به‌درستی انجام دادم.

یک روز راهنمای من گفت: خدمت کن؛ به سفر اولی‌ها خدمت نمی‌دادند با زور می‌رفتیم اجازه می‌گرفتیم که قند پخش‌کنیم، من نمی‌دانستم چرا؟ ولی فقط برای اینکه نقش یک سفر اولی را خوب انجام دهم و از آن منجلاب اعتیاد بیرون بیایم این کار را می‌کردم. دلیلش را نمی‌دانستم ولی وقتی از آن عبور کردم فهمیدم. اکثر آموزش‌ها در کنگره این‌گونه است، زمانی که در حال انجام آن هستی متوجه نمی‌شوی که ارزش آن چقدر زیاد است ولی زمانی که از آن عبور می‌کنی و تمام می‌شود، متوجه می‌شوی که حس آن کار را دریافت کرده‌ای. اکثر جایگاه‌ها همین‌طوری است، می‌گویند کسی که نگهبان است یا در حال گذراندن دوره نگهبانی است، نگهبان نیست تا وقتی ۱۴ جلسه نگهبانی تمام می‌شود و نگهبانی را تحویل می‌دهد، آن‌وقت یک نگهبان است، چون تجربه آن را به دست آورده است.

یادم است در شعبه فرهنگسرا جایی برای سیگار کشیدن بود در کنار سرویس بهداشتی، معمولاً معرکه‌گیرهای شعبه در آنجا حضور داشتند و اکثراً کسانی بودند که یا در سفر مواد و یا در سفر سیگار به مشکل خورده بودند و در کنار همدیگر معرکه راه می‌انداختند و شروع می‌کردند یا از راهنمایی ایراد گرفتند یا از کنگره ایراد می‌گرفتند و یا از سی دی نوشتن ایراد می‌گرفتند اما نکته خوب این قضیه این بود که من الان به این موضوع پی بردم؛ این را شنیدیم که تاریکی‌ها نقطه مکمل هستند. خود من از همان کسانی هستم که از همان جایگاهی که سیگار می‌کشیدم، رفتم و در لژیون سیگار شرکت کردم و از همان‌جا خواستم که نباشم.

یادم می‌آید راهنمای من آقا بهزاد مثال همان نقطه را می‌زد، می‌گفت: همان‌جا که می‌روی و سیگار می‌کشی ‌می‌تواند نقطه‌ی رشد تو باشد. می‌توانی بروی ببینی کسانی که در حال معرکه‌گیری هستند آیا حال خوبی دارند؟ اگر حالشان خوب بود و تو هم با آن‌ها معرکه‌گیری کن و اگر حس کردی که حال آن‌ها خوب نیست یک درصد فکر کن که تو جزو آنان نباشی. رفتم دیدم دقیقاً کسانی هستند یا سی دی ننوشته‌اند یا نتوانستند سفر سیگار را به‌درستی انجام دهند در حال معرکه‌گیری هستند، یا در سفر مواد خرابکاری کرده‌اند و در حال معرکه‌گیری هستند که آن کم‌کاری را به گردن شخص دیگر بیندازید.

من نخواستم این‌گونه باشم، نه به‌واسطه اینکه شاگرداول مدرسه بودم نه ولی این‌قدر در عمق مواد مخدر فرورفته بودم که این سری خواستم جور دیگر بازی کنم. خدا را شکر می‌کنم که در کنگره ۶۰ این عمل انجام گرفت تا الآن هر چیزی خواستم و به‌اندازه آن تلاش کردم در کنگره به دست آوردم. بستر مناسب فراهم است کافی است که فقط من در راستای آن حرکت کنم. امیدوارم که همه ما بتوانیم به آموزش‌های کنگره و به درک و فهم آن برسیم این اتفاق نمی‌افتد مگر اینکه آن کار را انجام بدهیم بعدازاینکه انجام دادیم متوجه می‌شویم و حس آن به سمت ما می‌آید. از اینکه به صحبت‌های من گوش کرده‌اید بسیار ممنون هستم.

تایپ: مسافر هاشم (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: مسافر فرید (لژیون یکم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .