سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر. انسان درگیر اعتیاد، خودش را خیلی کاربلد و بینقص میداند، البته شاید هم به این شکل نباشد؛ اما اینگونه جلوه میکند. من اینطوری بودم که فکر میکردم همه اشتباه میکنند و من درست میگویم. در برابر هر چیزی جبهه میگرفتم و انگار در یک جنگ بودم، این از دانایی اندکی که داشتم بود، اما از وقتی که در کنگره با آموزشها روبرو شدم دیدم که اصلاً معنی دانایی آن چیزی نیست که من فکر میکردم. در اینجا باید یاد بگیرم که اضلاع مثلث دانایی را چگونه به تعادل رسانده و کاربردی کنم. به نظر من کسی که در یادگیری موفق باشد خودش را درگیر مسائل پوچ نمیکند و وارد حاشیه نمیشود و این دلیل حال خوب کسانی است که در کنگره وسط حلقه هستند و خدمت میکنند! اما نقطهٔ مقابل؛ اگر در یادگیری مشکل داشته باشم، هنوز منیت دارم که باعث ترس، کینه و قضاوتهای نادرست در زمینههای مختلف میشود. یک مثالی از قدیم میزنند که: هر چه درخت پربارتر باشد، شاخههایش افتادهتر میشود. پس انسان هر چه داناتر باشد فروتن میشود، در این قضیه صدق میکند! انسان آموزش گرفته و دانا در مسائل زندگی، کار درست را انجام میدهد و نگران قضاوت دیگران هم نیست که با بعضی واکنشها به هم بریزد یا وارد معرکهگیری بشود تا به هر روشی که شده خودش را اثبات نماید. در نهایت از خداوند سپاسگزارم که مرا با کنگره ۶۰ آشنا کرد تا بتوانم از آموزشهایش استفاده کرده و آنها را به کار ببرم. از همه شما تشکر میکنم که وقت گذاشتید و نوشتار مرا خواندید.
نویسنده: مسافر مهدی از لژیون دوازدهم
ویرایش: مسافر حسین
تصویر: مسافر مصطفی از لژیون دهم
ارسال: مسافر مرتضی
نمایندگی رضوی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
135