پنجمین جلسه از دوره هشتاد و هشتم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره60 نمایندگی آکادمی با استادی راهنمای محترم مسافر بهزاد، نگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر غلامرضا با دستور جلسه "رابطه یاد گیری و معرکه گیری" در ادامه تولد اولین سال رهایی مسافر حسن 26 آبان 1403 ساعت 16:30 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان بهزاد هستم یک مسافر. خداوند را شاکرم که در کنگره حضور دارم و میتوانم از آموزشهای کنگره استفاده کنم و همچنین خدا را شاکرم که در این جایگاه حضور دارم و میتوانم خدمت کنم.
از خدمتگزارن کنگره بسیار متشکرم، از ایجنت و گروه مرزبانی سپاسگزارم و همچنین از گروه محترم راهنمایان شعبه آکادمی، از نگهبان و دبیر که بستر این خدمت را فراهم کردند ممنونم.
جلسه امروز به دو بخش تقسیم میشود؛ تولد رهجوی محترم حسن آقا و بخش دوم دستور جلسه رابطه یادگیری و معرکه گیری میباشد. هر چیزی صور آشکار و پنهان دارد. صورت آشکار معرکهگیری همان معرکهگیری قدیم که در محلهها معرکه انجام میشد، مردم جمع میشدند و در اصل کاسبی میکردند.
صور پنهان آن در واقع یک جور خود برتربینی میباشد، دنبال ایراد گرفتن از دیگران هستیم و اگر کسی از من برتر باشد با معرکهگیری او را در نظر دیگران پایینتر بنظر بیاورم و در کل معرکهگیری باعث جلوگیری از یادگیری من میشود.
روز اول که به کنگره آمدم، راهنما به من گفت جزوه جهانبینی را بخوانم. آن زمان کتاب مینوشتم و بخشی از کار من کتاب نوشتن بود و من در همان اول دنبال ایرادات جزوه بودم که این فعل اشتباه است، بجای میشود باید میگردد قرار میگرفت.
چرا اینجا نقطه است باید ویرگول باشد و بالعکس. یک کاغذ جلویم گذاشتم و حدود پنجاه یا شصت غلط از جزوه پیدا کردم. این غلطها را به راهنمایم نشان دادم و گفتم من این غلطها را پیدا کردم.
به من گفتند ایرادی ندارد تو با این شرایط بخوان ولی خدا کمکم کرد و در همان ابتدا متوجه شدم که معرکهگیری دارد شکل میگیرد و حالتی پیش میآید تا من آموزش نگیرم. به جایی رسیدم که فهمیدم باید این مسائل را کنار بگذارم تا بتوانم آموزش بگیرم.
بعضی مواقع رهجوها میگویند چرا شربت من کم رنگتر از رهجوی دیگر است؟ یا بوی شربت من با قبلی فرق میکند؟ به این افراد میگویم که وقتی در یک بستر دو درخت نارنگی میکارید و میوه میدهند مزه میوه دو درخت با هم فرق میکند؛ در حالیکه خواص هر دو یکی میباشد و هر دو نارنگی هستند.
اینکه بگویم چون کم رنگتر است، پس ضعیفتر میباشد، نه؛ این معرکه گیری است و صد در صد معرکهگیری جلوی یادگیری من را میگیرد. بستری در کنگره 60 فراهم است تا آموزش بگیرم تا از معرکهگیری عبور کنم.
بخش دوم جلسه تولد حسن آقا میباشد. زمانی که حسن آقا به لژیون ما آمد بسیار عصبانی و با یک چهره عبوس بودند. چند ماه طول کشید تا بتوانم با ایشان ارتباط بگیرم، در واقع آغوشش را باز کند تا پذیرای هم باشیم.
موقعیت اجتماعی خیلی خوبی داشت و دیگر موقعیتها که باعث شده بود با یک دانایی خاص وارد لژیون شود، بعضیها به صورت عادی به لژیون میآیند؛ ولی حسن آقا از اول پارک و شعبه را بررسی کرده بود تا به لژیون من رسیده بود و اینگونه بودن حسن آقا باعث شده بود کار بسیار سخت بشود.
مواظب بودم که چطور با ایشان برخورد کنم تا ناراحت نشود. ضمنا بخاطر اینکه سن حسن آقا بیشتر از بود احترامش واجب بود و دوست داشتم ایشان به نحواحسنت سفرش را طی کند. خدا را شکر بعد از چند ماه اول که گذشت آن احساسی که من دوست داشتم پیدا کرد و همه اتفاقهای بیرون را کنار گذاشت و به صورت واقعی از کنگره آگاهی گرفت و با کنار گذاشتن مسائل و در صراط مستقیم به بهترین شکل درمان شد.
کارهای پارک همه به عهده ایشان است و زمانی که من دیر برسم یا نباشم خیالم راحت است در واقع هر مسئولیتی که به او بدهم، به شدت دقیق انجام میدهد.
آرزوی بهترینها را دارم و امیدوارم که خدمتگزار خوبی برای کنگره باشد، البته این سری آمادگی لازم را نداشت امیدوارم در دورههای بعدی در مسیر راهنمایی پذیرفته شود و خدمتگزار خوبی باشد.
اعلام سفر مسافر حسن و سخنان ایشان:
سلام دوستان حسن هستم یک مسافر، با سالها تخریب وارد کنگره شدم، آنتیایکس شیره و تریاک کشیدنی، مدت سفر اول 10 ماه و 6 روز روش درمان DST، داروی درمان OT، به راهنمایی رهنمای محترم آقا بهزاد ورزش در کنگره تنیس روی میز، مدت رهایی از اعتیاد 13 ماه.
سلام دوستان حسن هستم یک مسافر، آرزو میکنم تمام آنهایی که در تاریکی اعتیاد هستند این مسیر را پیدا کنند و به رهایی برسند. خیلی خوشحال هستم که در این جایگاه قرار گرفتم، در اول تشکر میکنم از بنیان کنگره شخص آقای مهندس ژاکام، از راهنمای محترم آقای بهزاد و همسفر و راهنمای همسفرم تشکر میکنم.
همچنین از تمامی خدمتگزاران کنگره ۶۰ مخصوصاً نمایندگی آکادمی کمال تشکر را دارم. من قبل از کنگره حال خوبی نداشتم و صبح که از خواب بلند میشدم بدترین روزهای زندگیم را سپری میکردم و از وضعیت خود راضی نبودم، حتی موقع شستن صورت خودم را در آینه نگاه نمیکردم، خدا را شکر میکنم که همسفرم در کنارم بود و قبل از اینکه من به کنگره بیایم ایشان به کنگره میآمد و آموزشها را میگرفت، به واسطه آمدن همسفرم در کنگره،
من با این مکان آشنا شدم و اول قبول نمیکردم و فکر میکردم اینجا مثل جاهای دیگر است، بعد که آمدم با راهنمایی خوبم آشنا شدم که از همان اول مرا به خوبی درک میکردند و خیلی دوستشان دارم خدا را شکر به واسطه کنگره و راهنماییهای راهنمای خوبم از زندگی لذت میبرم و خیلی خوشحالم که در این جایگاه هستم. از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از همه شما سپاسگزارم.
سخنان راهنمای محترم همسفر شادی:
سلام دوستان شادی هستم یک همسفر، خداوند را شاکرم برای این حال خوش و این مراسم. از آقای مهندس سپاسگزارم که محفلی را آماده کردند که من بیایم و خودم را به تکامل برسانم. به حسن آقا تولدش را تبریک میگویم، همچنین به راهنمای محترمشان آقا بهزاد، همینطور تبریک به همسفر عزیزشان.
اگر حال خوشی وجود دارد و اگر خوشحال هستیم برای این تولدها، همه اینها محصول یادگیری هستند و به واسطه مهندس حسین دژاکام همچین بستری فراهم شده، هر کسی که در این مکان حضور دارد قطعاً از قبل انتخاب شده است. من وقتی که وارد کنگره میشوم ۲ راه پیش روی خود دارم یکی اینکه از آموزشها استفاده کنم و یاد بگیرم، یا شروع کنم به معرکهگیری کردن و در جهت نیروهای منفی حرکت کردن. خانم فرحناز نمونه یک رهجوی خوب در لژیون من بودند و با صبوری تلاش میکردند که آموزشها را دریافت کنند،
من به ایشان توصیه میکردم که فعلاً بیا و وقتی که آمدی، انگار تمام آن ۳۸ هزار میلیارد سلول همراه آدم میشوند و تمام نیروها را دریافت میکنی که چگونه حرکت کنیم و القا صورت میگیرد. خیلی به ایشان تبریک میگویم. ممنون که به صحبتهای من توجه کردید.
سخنان همسفر فرحناز:
سلام دوستان فرحناز هستم یک همسفر. در ابتدا از مهندس دژاکام و خانواده محترمشان خیلی تشکر میکنم که محیطی برای یادگیری فراهم کردند و اینجا جایی است که ما احساس امنیت میکنیم. من در کنگره یاد گرفتم که همدلی و بخشش با ارزشترین سرمایه زندگی است. ما قبل از کنگره حال خوبی نداشتیم، ولی به واسطه آموزشهای اینجا حالمان روز به روز بهتر میشود. حسن راهنمای خودش را خیلی دوست دارد، به واسطه خواسته و علاقهای که به راهنمایش دارد خیلی خوب سفر خود را شروع کرد و به درمان رسید،
به طوری که من باورم نمیشد به کنگره بیاید و سیدی بنویسد، سر ساعت بیاید سر ساعت برود و تمام اینها را مدیون راهنمای خوبش آقا بهزاد هستم، از ایشان خیلی تشکر میکنم و از راهنمای خودم که واقعاً در این مدت خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم و آموزش گرفتم کمال تشکر دارم. در آخر از مسافرم آقا حسن خیلی ممنون هستم که بار دیگر ثابت کردند که یک همسر نمونه و فداکار هستند و همیشه پدری فداکار هستند برای فرزندانمان. خدا را شکر با اراده و سعی و تلاشش به رهایی رسید و امیدوارم بهترین سالهای زندگیمان را در کنار هم تجربه کنیم. خیلی ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید.
- تعداد بازدید از این مطلب :
267