به نام قدرت مطلق
اقای مهندس دژاکام در سیدی مثلث تشخیص میفرمایند: درگذشته ما درباره نور، صوت، حس و همینطور در مورد نفس بسيار سخن گفتهایم و می دانيم فقط در انسان مراتب نفس کامل میشود و این بهخاطر بودن روح است پس فقط انسان دارای روح است
هدف از آموزش جهان بينی اين است كه ما يكسری اطلاعات درست و پايه ياد بگيريم تا بتوانيم مسير خود را در زندگي مشخص كنيم و به شناخت برسيم . شناخت اگر كامل نباشد ما به نتيجه نمی رسيم . مسئله روح و نفس هم مربوط به شناخت است؛ شناخت انسان . ما اگر بخواهيم در خودمان تغييرات ايجاد كنيم و به آگاهی برسيم و مسير درست را برويم بايد بتوانيم اجزاء انسان را بشناسيم. بطور كلی انسان به دو قسمت تقسيم می شود؛ صور پنهان و صور آشكار . مسئله شناخت صور پنهان انسان آنقدر مهم است كه اگر آن را نشناسيم نمی توانيم مسائل روحی و روانی را برطرف كنيم . حتی مسئله جسمی هم را هم نمی توان برطرف كرد . انسان با اين پوست و گوشت فقط پنج درصد آن آشكار است و نود و پنج درصد پنهان است. كه شامل نفس ، روح و … می شود . متاسفانه اكثر روانشناسان اصلا صور پنهان انسان را قبول ندارند و اصلا چيزی به نام روح ، نفس و زندگی پس از مرگ را نيز قبول ندارند . اما با يك حساب سرانگشتی می توان فهميد از بدوی ترين انسان هايی وحشی تا سرخپوست ها ، فراعنه مصر ، هندوها ، بودا و زرتشت و حتی پيامبران الهی از حضرت آدم تا رسول خدا (ص) همه به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند و همه باور داشتند كه يك نيرويی و يك چيزی در صور پنهان انسان وجود دارد . حتي انسان های بزرگ مثل شكسپير و شعرای معروف چون فردوسی ، سعدی ، مولانا ، حافظ تا غزالی ، سنائی و سهروردی همه به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند .
انسان فقط اين جسم خاكی نيست و چيز ديگری وجود دارد كه پس از مرگ باقی می ماند . صور انسان دارای نفس می باشد . نفس چيزی است كه تعيين موجوديت می كند در ظاهر و باطن و يكسری خواسته هايی دارد . يعنی آن چيزی كه در ما وجود دارد و موجوديت ما را تعيين می كند نفس است . جنس آن چيز را ما نمی دانيم اما وراء ماده است . يعنی در واقع نفس از بعد ديگری می آيد و ذره ذره تبديل به يك گياه يا يك حيوان يا يك انسان می شود . وقتی هم كه می مي میريم جسم را از دست می دهيم ولی نفسمان به بعد ديگری می رود . پس قبض روح اصلا معنی ندارد . مسئله نفس هم گفتيم كه تعيين موجوديت می كند اما موجود بايد يكسری شعور و اطلاعات و آگاهی داشته باشد . زندگی انسانها از روز الست شروع شده اما شعور و آگاهی اش به مرحله ای رسيده كه انسان باشد . نفس دارای مراتب می باشد و فقط در انسان كامل می شود و علت آن وجود روح است.فقط انسان دارای روح است . روح مثل مربی يا رب می ماند . فقط در انسان تغييرات وجود دارد و انسان می تواند از پست ترين ، درنده ترين ، جنايتكارترين موجود باشد تا بالاترين ، فاضل ترين و دانشمندترين انسان . چه كس اين ها را آموزش داده يا می دهد ؟ قل الروح من امر ربی ؛ روح به امر خداوند است . خداوند اندكی از علم خودش را توسط روح به ما منتقل كرده است و روح كاملا مجزا است. مثل روح القدس روحی كه به مسيح نازل می شد و روح الأمين كه به رسول خدا (ص) نازل می شد . تمامی حيوانات ، موجودات و گياهان همه زندگيشان يكنواخت است اما نفس را دارند ولی هـيچكدام روح ندارند .
همه تصور می كنند نفس همان روح است اما اينطور نيست . صدای روح هميشه در وجود ما هست كه مرتبا به ما می گويد: اين كار را بكن يا نكن . تنها دليل تفاوت انسان با حيوان نيز همين مسئله روح می باشد . در واقع ويژگی كه فقط به انسان داده شده است . روح الهی هست در نتيجه ما ارواح خبيثه نداريم . ارواح همه طيبه و پاك هستند . روح پاك و منزه است و روح پليد و شيطانی نداريم . چون روح از خداوند است و معلم و رب و ما همه چيز را از معلم ياد می گيريم . ولي نفس هم شيطانی است و هم رحمانی . نفس در حيوان نيازی به تكامل ندارد و در نتيجه نيازی به روح هم ندارد اما نفس در انسان وجود دارد و برای تكامل نياز به روح دارد . به همين دليل انسان اشرف مخلوقات است و خداوند او را جانشين خودش بر روی زمين قرار داد . خداوند روح را انحصارا به انسان تفويض نمود و تكامل انسان در اثر وجود روح می باشد . وقتی انسان به حرف روح گوش می كند ، به طرف تكامل و در واقع به طرف پاكی حركت می كند . اما نيروی ديگری هم وجود دارد كه با گوش دادن به آن به طرف فساد و تاريكی و تباهی حركت می كنيم . پس بايد يك رب يا معلم باشد كه آن را به انسان بدهد مانند روش dst كه توسط راهنما اطلاعات و آگاهی به فرد بيمار اعتياد داده می شود . پس روح در انسان منحصر بفرد و مانند پادشاه جسم است . اما اگر نفس به درجه كمال نرسد روح در آن معنی ندارد يعنی با وجود روح بايد به مرحله كمال برسد . روح در مسير سير و سلوك باعث القاء به انسان می شود . اگر دقت كنيم صدای روح را می توانيم بشنويم كه ما را به طرف كارهای مثبت هدايت می كند . ارزش روح با هيچ چيز قابل مقايسه نيست ولی كار بسيار سختی است كه بخواهيم به صدای روح گوش كنيم يا نكنيم چون انسان گاهی اوقات وقتی در زندگی سختی می كشد به دليل مشكلاتش گوش دادن به صدای روح را رها می كند و چون غير از روح نيروهای ديگر هم در انسان وجود دارد بايد مراقب باشيم چون كار آن نيروها فريب انسان می باشد . البته تا مرحله ای اجازه دارند جلو انسان را بگيرند . بنابراين همانطور كه در وجود ما يك روح وجود دارد يك شيطان نيز وجود دارد و ما فقط با شناخت بهتر خود می توانيم در مسير ارزش ها و تكامل حركت كنيم . هرچه بيشتر اين جسم را بشناسيم ، بهتر می توانيم عمل كنيم . در نتيجه اگر در همه مسائل زندگی به شناخت كامل و كافی برسيم می توانيم آن ها را حل كنيم البته مسئله مهمتر ، شناخت صور پنهان است كه ما انسانها نود و پنجاه درصد آن را نمی شناسيم .
تایپ: همسفر نازنین، رهجوی راهنما همسفر ساناز، لژیون اول
ویراستاری و ارسال: راهنما همسفر ساناز، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی کیش
- تعداد بازدید از این مطلب :
53