جلسه دهم از دوره چهل و یکم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی کاسپین با استادی راهنما مسافر رحیم، نگهبانی مسافر داود و دبیری مسافر بهروز با دستور جلسه " سیستم ایکس " پنجشنبه ٢٤ آبان ۱۴۰۳ ساعت 15:50 آغاز بهکارکرد.
سخنان استاد:
از نگهبان و دبیر ایشان تشکر میکنم که مسئولیت اداره جلسه را به من واگذار نمودند تا خدمت کنم و آموزش بگیرم. جلسه امروز به دو بخش تقسیمشده است. بخش اول جلسه درباره سیستم ایکس و بخش دوم جلسه تولد یک سال رهایی علی آقا است. آقای مهندس زمانی که سیستم ایکس را کشف نمودند، آن را به یک درخت تشبیه کردند. اگر یک درخت از شاخوبرگ و ساقه تشکیلشده است، آقای مهندس آمدند ریشه این درخت را پیدا کردند و به یک دنیا فهماندند که اگر هر مشکلی در جسم و روان هر انسانی است، مربوط به مشکل در سیستم ایکس میباشد و باید سرمنشأ آن درست شود. شما یک کوه را در نظر بگیرید که در درون آنیک چشمه عظیم میجوشد و از جوشش آنیک رود خروشان جاری میشود و اینرود همان سیستم ایکس میباشد. اینرود زمانی که وارد بدن میشود، به قسمتهای مختلفی وارد میشود. امروزه در علم پزشکی در قسمتهای مختلف رد پای سیستم ایکس بهوضوح دیده میشود. آقای مهندس فرمودند اگر سرچشمهی اینرود دچار مشکل بشود تمام قسمتها دچار مشکل میشود. آقای مهندس نام این چشمه و رود را سیستم ایکس گذاشتند و هر چیزی که روی این سیستم تاثیر بگذارد، آنتی ایکس نام دارد. بهصورت کلی دو روش این سیستم را از تعادل خارج میکند. روش اول ریختن سم در سرچشمه و روش دوم این است که سیستم را با اصوات منفی و تحقیرآمیز از تعادل خارج کنیم. همان کاری که ما با همسفرانمان کردیم. هیچکدام از همسفران مواد مسرف نکردهاند؛ اما بهواسطهی رفتارهای ما زمانی که وارد کنگره شدند بسیار در قسمت روان دچار مشکل بودند. ما از دو روش این سیستم را بازسازی میکنیم. یکی با سیم که همان خوردن دارو و سفر ایکس میباشد و روش دوم کسب آموزش جهانبینی و نوشتن CD و شرکت در کلاسهای آموزشی میباشد. برای همین است که یک مسافر بعد از گذشت زمان در مسیر کنگره قرار میگیرد؛ اما یک همسفر بعد از ورود به کنگره بلافاصله متوجه میشود که به چه مکانی قدم گذاشته است و کسب آموزش میکند.
قسمت دوم دستور جلسه؛ تولد یک سال رهایی مسافر علی:
علی از اول سفر به فکر خوبشدن و ماندن بود و برای این کار تلاش میکرد. خدمت کردن را دوست داشت و همیشه گوشبهفرمان بود. اوایل سفر تا یکجایی سختی زیادی میکشید. اما کنگره را دوست داشت و خواسته داشت که به حال خوش برسد و طعم رهایی را بچشد و همیشه باراهنمایش صادق بود و آن فاصله را همیشه رعایت کرد تا الآن به این جایگاه برسد. همیشه بهموقع آمد و داروی خودش را بهموقع خورد و سیدیها را بهموقع نوشت و برای کارهای خودش هدف داشت و آن هدف رهایی بود که آنهم با تلاش و کوشش خودش اتفاق افتاد. من هم امروز خیلی برایش خوشحالم و خیلی به خودش تبریک عرض میکنم به همسفرش و راهنمای همسفرش و بهکل خانوادهاش تبریک عرض میکنم و امیدوارم در کنگره ماندگار باشد. از اینکه به صحبتهای من گوش کردید، از همه شما ممنون و سپاسگزارم.
اعلام سفر مسافر:
آخرین آنتی ایکس مصرفی شیشه و هرویین. مدتزمان سفر اول 14 ماه به راهنمایی آقا رحیم، روش درمان DST، داروی درمان شربت OT، ورزش در کنگره شنا. رهایی از بند مواد ١٢ ماه و ١٦ روز و رهایی از بند نیکوتین به راهنمایی آقا جواد ١٠ ماه.
آرزوی مسافر علی:
آرزو میکنم تمام اعضای NA روزی وارد کنگره ٦٠ شوند.
سخنان مسافر علی:
قبل از هر چیز از آقای مهندس خیلی تشکر میکنم و از همه شما دوستان تشکر میکنم که در جشن ما شرکت کردید. از راهنماهای عزیزم آقا سعید و آقا امیرعلی و آقا رحیم و آقا جواد خیلی تشکر میکنم. عزیزان من همیشه عاشق مرفین بودم. اما ترشح مرفینی که در این جایگاه هست، هیچجایی پیدا نمیشود. از راهنمای همسفرم و خود همسفرم تشکر میکنم. از پدرم که در جلسه حضور دارند خیلی ممنون و سپاسگزارم. نکتهای که امروز میخواهم عرض بکنم این است که معنی واقعی درمان در کنگره اتفاق افتاد و من این را باپوست و گوشت و استخوان لمس میکنم. من خودم تمام راهها را امتحان کردم و هیچکدام جواب نداد و روزبهروز به مشکلات من اضافه میشد تا اینکه پیام کنگره به من رسید و از روز اول فهمیدم که محبت بچههای کنگره از ته دل است، نه از روی ظاهر. امروز خیلی خوشحالم که در این جایگاه قرار دارم و این جایگاه را برای تمام سفر اولیها آرزو میکنم. خیلی ممنون که به حرفهایم گوش کردید.
سخنان راهنما همسفر الهه:
بسیار خوشحالم که بار دیگر، تولد یکی از رهجویانم را تجربه میکنم و بابت این موضوع از جناب آقای مهندس حسین دژاکام و خانواده ایشان بینهایت تشکر میکنم. من فکر میکنم که سلامتی، درمان قطعی و این سرزندگی که امروز شاهد آن هستیم چیزی خارج از معجزه نیست که اینجا اتفاق افتاده است.
عرض تبریک و خدا قوت به راهنما مسافر رحیم و به راهنمای خودم همسفر پروانه و به لژیون دوم. به خانواده مسافر علی که امروز اینجا حضور دارند تبریک میگویم؛ شاید ما این جشن را با لبخند سپری کردیم؛ اما من شاهد این بودم که مادر ایشان از ابتدا تا آخر اشک میریختند، انشالله که این اشکها از سر شوق باشد. در ادامه به همسفر الهه راهنمای سفر دوم همسفر زهرا تبریک عرض میکنم. اگر بخواهم در مورد همسفر زهرا بگویم، مثل خیلی از همسفرهای دیگر با چهرهای مایوس و ناامید وارد لژیون من شد و بسیار کمحرف بود، وقتی از او خواستم که صحبت کند طبیعتا از ناملایمات زندگی شکایت داشت ولی با هر پلهای که مسافر علی کممیکرد و به رهایی نزدیکتر میشد، چهره همسفر زهرا نیز خوشحالتر، امیدوارتر و انگیزهاش بیشتر میشد و به نظر من این معنی واقعی و ساده سیستم ایکس است و سیستم ایکس یعنی همین به تعادل رسیدن. زمانیکه من در طول یک مدت حالم خراب شده است چه با افکار و تصمیمهای غلط، انتخاب راه نادرست و... حال خودم را خراب کردهام، حالا بیایم آرامآرام با یک انتخاب درست و حرکت درست حال خودم را خوب کنم و ما اینجا شاهد هستیم که مسافر علی و همسفر زهرا برای بهترشدن زندگیشان کنار یکدیگر تلاش میکنند و قدم برمیدارند و خدا را شکر که کانون خانوادهشان گرم است. از کمترین چیزهایی که دارند بزرگترین شادیها را برای خود خلق میکنند و این مرا خیلی خوشحال میکند. هر زمان که همسفر زهرا را میبینم از اتفاقهای خوبی که در زندگیاش رخ داده با شوروشوق صحبت میکند و از همه مهمتر اینکه هر دوی آنها این تغییرات خود را مدیون کنگره، آموزشهای آن و علمی که در کنگره وجود دارد میدانند و انشاالله که تا ابد در این مسیر بمانند و روبهرشد حرکت کنند. در آخر جا دارد که از همسفر فاطمه ایجنت محترم و همسفر الهه تشکر کنم که اجازه دادند امروز من این جایگاه را تجربه کنم.
یک خاطره کوچکی هم از مسافر علی دارم که با کسب اجازه آن را تعریف میکنم. روزی که برای رهایی ایشان به تهران میرفتیم ایشان بسیار خسته بودند؛ به دلیل اینکه از یکی دو هفته قبل ذوق بسیاری برای این رهایی داشتند، صورت ایشان قرمز شده بود و سردرد شدیدی داشتند. بهخاطر اینکه نتوانسته بودند به خوبی بخوابند من به ایشان تعارف کردم و گفتم که اگر تمایل دارید من پشت فرمان بنشینم و ایشان هم بهراحتی پذیرفتند. درنهایت ایشان آنقدر استرس داشتند که دائما چشم بهجاده بودند که مبادا من تصادف کنم و فکر میکنم با این کار سردردشان دوچندان شد. به ایشان خیلی تبریک میگویم و به همه شما که بهنوعی در این جشن سهیم هستید نیز تبریک میگویم و اینروز و این لحظه را برای همه شما آرزو میکنم.
سخنان همسفر زهرا:
از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان تشکر میکنم که این بستر را برای ما فراهم کردند تا من و خانوادهام خوشی را در زندگی خود ببینیم. از راهنمای مسافرم، آقا رحیم خیلی تشکر میکنم. از راهنمایان خودم همسفر الهه تشکر میکنم که در تمام سختیها کنارم بودند و به من دلگرمی دادند؛ همچنین از راهنمای نیکوتین مسافرم، آقا جواد تشکر میکنم. چند سال پیش همراه مسافرم به انجمن NA میرفتیم، من و دو فرزندم در ماشین مینشستیم، ساعتها منتظر میماندیم تا کلاس مسافرم تمام شود و این برای من کار خیلی سختی بود. یک روز مسافرم آمد، کنگره را به من معرفی کرد و گفت همراه من به کنگره بیا. مسافرم مدتی به کنگره ۶۰ آمد و دوباره برگشت خورد. راهنمای NA مسافرم آقا رضا بودند که امیدوارم پیام کنگره به ایشان نیز برسد. یک روز آقا رضا با مسافرم تماس گرفتند و گفتند به خانه ما بیا امروز کلاس را در خانه خودم تشکیل میدهم، من هم به مسافرم اصرار کردم که میخواهم بیایم و با راهنما یا همسفر راهنمای تو صحبت کنم؛ شاید حالم بهتر شود. همراه مسافرم رفتیم تا من هم با همسفر ایشان صحبت کنم؛ اما وقتی با ایشان صحبت کردم حالش از من هم بدتر بود به او گفتم شما که مسافرت ۵ سال است رها شده است چرا حالت خوب نیست؟ گفت نمیدانم خیلی افسرده هستم. یک روز که جلوی کلاس در ماشین نشسته بودم چشمانم را بستم و از خدا خواستم که جایی را به ما نشان دهد که هم مسافرم راهنما داشته باشد، هم خودم راهنما داشته باشم.
مسافرم زمانیکه به آن کلاسهامیرفت، حتی نمیتوانست یک قرص سردرد بخورد و آنها اجازه نمیدادند وقتی مریض میشود حتی یکسرم بزند. به مسافرم میگفتم که من NA را باور ندارم؛ اما او میگفت که نه خوب میشوم؛ اما بهمرور زمان مسافرم حالش بدتر میشد. نمیدانم با چه زبانی از آقای مهندس دژاکام تشکر کنم که این بستر را برای ما فراهم کردند. از خانم آنی بزرگ تشکر میکنم، همچنین از خانواده مسافرم تشکر میکنم که زحمتهای زیادی برای ما کشیدند. پدر شوهرم همیشه در تمام سختیها کنارم بودند و میگفتند تنهایت نمیگذارم، هم پدرم و هم پدر شوهرم را دوست دارم. امروز که خانوادههای ما اینجا هستند خیلی خوشحال هستم که پشت ما خالی نیست. از برادر شوهرم نیز خیلی تشکر میکنم ایشان هم خیلی برای ما زحمتکشیدند. برادر شوهرم میگفتند برادر بزرگم باید پشتم باشد و نباید ما را تنها بگذارد اما مسافر من اعتیاد داشت و نمیتوانست برای برادر کوچک خود بزرگی کند. برادر شوهرم خیلی تلاش میکرد مسافرم را به کمپ میبرد و تلاش بسیاری برای ترک مواد او میکرد و از ایشان تشکر میکنم.
ممنون که به صحبتهای من گوش کردید.
مرزبان کشیک: مسافر رحمان
تایپ: مسافر میثم، مسافر علی
تنظیم: مسافر محمدرضا
تهیهشده در سایت مسافران کاسپین
- تعداد بازدید از این مطلب :
402