English Version
This Site Is Available In English

دلنوشته

دلنوشته

سلام دوستان زهرا هستم یک همسفر 

یک هفته به گلریزان بود و دلم می‌خواست نوشتاری در باب آن، به نگاره درآورم. اما چون هنوز درک آن را نداشتم، مشقم نمی‌آمد، از حال خراب روزهایی که پیش رو داشتم، فقط زار و پریشانی و دیگر هیچ......

همیشه لفظ خانواده بودن از کنگره بر می‌آمد و دقیقاً آن روزها در چشم تک‌تک اعضای خانواده کنگره و خواهر لژیونی‌هایم به سبب، جویای احوال شدن‌هایشان که مرهم زخم و زجه دلتنگی‌های منجر به فغانم می‌شد را، از عمق وجودم حس می‌کردم و پشتم گرم می‌شد به این خانواده و نگاه‌های زنجیروار پر مهرشان که مانع هبوطم شد تا روز گلریزان فرا رسید و گویی تکه گمشده‌ی پازل دولت خوش نام کنگره شصت، برای من، همین فصل دوست‌ داشتنی گلریزان بود،

حال مسافرم را مسیحایی دگرگون نمود، آری عضو سرداری و همراهی دوستان خوب، بذر بذل سخاوت را بر جان مسافرم پاشانده بود و مهربانی‌ها یک به یک از وجود مبتلایش، همچون جوانه‌هایی به فصل رویش در آمده و حال خوب را ارمغان روزهای سردخانه‌ی وجودمان نمود.

دل از دلشوره‌هایش دست برداشت. مسافرم، نگاهش مهربان‌تر، عزمش راسخ‌تر، قصدش قوی‌تر و افق پیش رویش متعالی‌تر شده بود،

گذر از باتلاق منیت‌ها، کج خلقی‌ها، بی‌نظمی‌ها، یخبندان ناباوری‌هایمان را به باور رسانید و اولین کسانی که جشن شادی چشمانم را خواندند، اعضا کنگره و هم لژیونی‌هایم بودند، که برایم ثابت شد حال خوشی‌هایمان زیر سقف کنگره مسری است و حال بدی‌هایمان هم نیز.....

 این رزق بی بدیل را برای تمامی اهالی کنگره از عمق وجود خواهانم.

 باشد که برکت آن بر همگان، سرآغاز فصل خدمتی پایدار را رقم بزند.

آمین

تایپ: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر ملیحه لژیون پنجم
ارسال مطلب: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر مرضیه لژیون اول
همسفران نمایندگی رضوی 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .