English Version
This Site Is Available In English

تفکر منفی یعنی ایمان و توکل نداشتن

تفکر منفی یعنی ایمان و توکل نداشتن

محبثی که می‌خواهم برایتان صحبت کنم مربوط به تاریخ 75/10/23 تحت عنوان رفتن و رنج بردن است. استاد می‌‌گویند: از همه انسان‌های متحد می‌خواهیم که خود را در محضر اصلاح الهی قرار بدهند. انسان در هر مقطع از زندگی و حیات خویش همیشه یک قدری عقب مانده است، امیدوارم این قدم را قدری جلوتر قرار دهید، البته تقدیر بر هیچ کس پوشیده و پنهان نیست؛ اما در اندیشه نیکو تأثیر بسیار وسیعی می‌نهد. ما غرق در کار و عمل خویش بودیم‌، تقدیر هم در خواسته ما آن عمل را انجام داد و در نتیجه جهت یکی شد. نمی‌گوییم؛ عمل ما بهترین بود؛ اما بدون شک راه‌هایی بود که در این جا به آن رسیدیم و در آن هنگام به تفکر ما خطور نمی‌نمود و اکنون هم باید راه خود را به مقصد همچنان بی‌وقفه ادامه بدهیم و به دانش و خیلی از مجهولات دیگر پی ببریم و به کار ببندیم و یا ابلاغ نماییم. انسان‌هایی که عقیده دارند خدا باور هستند؛ اگر خدا باور نیستند به انسانیت، به اصول، به هر چه معتقد هستند، فرقی نمی‌کند خودشان را در اصلاح الهی قرار بدهند، یعنی دوری از ضدارزش‌ها، پاک شدن از ضدارزش‌ها، زدوده شدن از ضدارزش‌ها، ضدارزش‌ها چه هستند؟ دروغ، کلک، احتکار کردن، فساد، مصرف مواد مخدر، الکل و سیگار و ...
وقتی می‌گوییم اصلاح الهی چیز عجیب و غریبی نیست منظور این نیست صبح تا شب عبادت کنیم عبادت و نماز خواندن سر جای خودش نیکو است؛ ولی منظور از اصلاح الهی یعنی فاصله گرفتن از ضدارزش‌ها است. جهان‌بینی یعنی فرا گرفتن اصول و قوانین که انسان به خودش ضرر نزند؛ چون ما دائماً به خودمان ضرر می‌زنیم هر حرفی یا هر عملی انجام می‌دهیم به ضرر خودمان است؛ اگر حرف ما نابجا باشد به خودمان ضرر می‌زنیم باید کوتاه و خلاصه باشد. بعضی‌ها زیاد حرف می‌زنند، در تاکسی می‌خواهند خودشان را معرفی کنند، پدرم کی بود، مادرم کی بود، چکار کردم، چکار نکردم. لازم‌ نیست این‌ها همه پوئن منفی است. دست خودتان نیست یک‌مرتبه سینه شما خالی می‌شود، یک‌مرتبه احساس خفگی و ناامنی می‌کنید.

در اثر یکسری مواد شیمیایی یا هورمون‌ها که در شما قابل آسیب دیدن است شروع به رشد کردن‌ می‌کند؛ پس این‌ها همه به ضرر خود انسان است. در جهان‌بینی همه ادیان می‌گویند: انجام عمل ضدارزش به خود انسان آسیب می‌زند ما همیشه خیال می‌کنیم در زندگی عقب هستیم؛ مثلاً در درس فکر می‌کنیم عقب هستیم در زمینه پول و کار احساس می‌کنیم همیشه عقب هستیم؛ اگر از ضدارزش‌ها دوری کنیم و به طرف اصلاح برویم این‌ها همه عقب افتادگی می‌شود‌ تا زمانی که به طرف اصلاح حرکت نکنیم این عقب افتادگی روز به روز بیشتر می‌شود؛ باید حرکت کنیم و قدم‌های بلند برداریم که پیش برویم تقدیر، نامه پیشین ما است. کاری به قبل و بعد تولد نداریم، به همین جهان امروز نگاه می‌کنیم.

حالا نامه پیشین یعنی چه؟ مثلاً آخر مدرسه، دبیرستان، کارنامه و نمرات مشخص است که چند گرفتی این نامه پیشین تقدیر می‌شود. تقدیر؛ یعنی امتحان دادی و نتیجه‌ آن این شده است؛ یعنی سرنوشت‌ و تقدیر چیز عجیبی نیست و گاهی اوقات هم یادمان نیست. در همه جا تقدیر وجود دارد. در کل از تولد تا حال تقدیر کارهایی که کردیم. فقط تورم پول نداریم تورم مهندس هم داریم، این که الان مهندس شده، تقدیر آن شخص مهندسی بوده است. نامه پیشین کلی درس خوانده است، کلی مطالعات کرده است نامه پیشین؛ یعنی الان لیسانس گرفته نامه پیشین است، درس‌هایی که خوانده کارهای که انجام  داده می‌باشد. تقدیر یعنی اندازه و قدر است به اندازه‌ای که کار کرده مزدش را می‌گیرد. تقدیر را می‌توان از روز الست و ازل هم بگیریم هر کجا که هستیم این تقدیر ما بوده است به خاطر کارهایی که کرده‌ایم بعضی‌ها فکر می‌کنند هر چه اتفاق افتاده سرنوشت بوده فکر می‌کنند که از قبل برایشان تعیین شده است. از روز اول در سرنوشت آن‌ها شکست خورده یا بازنده نوشته شده است؛ ولی این‌طور نیست. بر مبنای سه چیز است یکی خواست ما، تقدیر و فرمان الهی است، مجموعه این‌ها‌ می‌باشد که تقدیر ما رقم می‌خورد؛ مثل عقل، عشق و ایمان که هر سه با هم لازم هستند.

تقدیر بر کسی پوشیده نیست؛ ولی اندیشه نیکو بر تقدیر اثر بسیار بسیار نیکویی می‌گذارد و بر عکس اگر درست عمل نکنیم می‌تواند اثر مخرب بگذارد. تقدیر که به عقیده اساتید؛ مثل تیری است که از چله کمان رها شده است؛ مثلاً تقدیر ما بود که پایمان بشکند حالا ما چگونه برخورد می‌کنیم؟ با شکستن پا، صبح تا شب ماتم می‌گیریم، گریه می‌کنیم که چرا من؟ چرا پای من؟ یک رقم دیگر است می‌گوید خدا خواسته، خدا را شکر آن یکی پایم سالم است به زندگی و کارش می‌رسد. باید اندیشه را عوض کنیم تا روی ما اثر مثبت بگذارد،باید بتوانی یک راه دیگر پیدا کنی نه اینکه بخواهد در آن مسیر تا ابد بمانیم. باید از آن فاصله بگیریم تا عبور کنیم. ممکن است اتفاقاتی در زندگی رخ بدهد که تقدیر ما است.

نباید ناراحت باشی، نعمت‌های دیگری خداوند به انسان داده، از آ‌ن‌ها استفاده کنیم. روی آن قضیه نباید متمرکز شد، باید بتوانید چگونه با آن اتفاق برخورد کنید، صبر کنید؛ مثلاً تقدیر توست که بچه‌دار نشوید با ماتم و گریه درست نمی‌شود. می‌توانید یک دیدگاه دیگر و دید مثبت داشته باشید. اندیشه ما روی همه چیز اثر می‌گذارد ما باید کار خودمان را بکنیم تقدیر هم کار خودش را می‌کند، تلاش و کوشش خودمان را بکنیم هرچه پیش آید، خوش آید. هر چه اندیشه مثبت‌تر باشد تقدیر هم بهتر خواهد شد. هیچ وقت نمی‌توانیم بگوییم که کاری که کردم بهترین بوده است. ممکن است از این بهتر هم بشود؛ ولی این توان ما بود که انجام دادیم. بعضی وقت‌ها کاری انجام می‌دهیم و بعد متوجه بشویم اگر این کار را می‌کردیم بهتر است ممکن است صد قدم برداریم که پنج تا از این قدم‌ها سالم بوده است، ما از اول نمی‌دانیم قدمی که برمی‌داریم سالم است یا سالم نیست.

بعضی مواقع تشخیص مشکل است. قدم‌هایی بر می‌داریم بعد متوجه می‌شویم، که چندتایی سالم بوده؛ ولی باز هم کارمان را ادامه می‌دهیم به تلاش خود بی وقفه ادامه می‌دهیم. همه ما باید یک هدف اصلی و چند تا هدف فرعی داشته باشیم همان‌طور در دعا می‌گوییم فقط یک خواسته و یک دعا، چون باید هدفت نهایی باشد فقط باید روی یک موضوع متمرکز باشید که ببینید چه می‌خواهید در صدر قرار دهید. بعضی‌ها فقط دعا می‌کنند؛ مثلاً خدایا همه مریض‌ها را شفا بده، دکترها، پرستارها بیکار می‌شوند؛ پس دعایی که می‌کنید باید ببینید چه چیزی از خداوند می‌خواهید باید بدانید چیزی که می‌خواهید باید دائم و بی‌وقفه تلاش بکنید؛ مثلاً می‌خواهید کمک راهنما بشوید باید بی‌وقفه درس بخوانید و خدمت انجام بدهید .

ادامه حیات می‌دهیم تا به یکسری مجهولات پی ببریم و شاید خودمان هم متوجه نباشیم؛ ولی کار ما این است که به مجهولات پی ببریم وقتی به مجهولات رسیدیم به کار ببندیم؛ مثلاً با تفکر و اندیشه مسئله مواد مخدر و درمان آن که مجهول بود، برای ما روشن شد یا کاهش وزن جز مجهول‌ها بود؛ ولی در کنگره به چه راحتی این کار انجام می‌شود. بعضی از کارها به ما ربطی ندارد و نباید دخالت کنیم باید در حوزه مسئولیت خودمان عمل کنیم و وارد بازی نشویم. مثل دو نفر دعوا می‌کنند به ما ربطی ندارد که برویم میانجی‌گری کنیم که خیلی در میانجی‌گری زخمی شدند یا چاقو خوردند؛ پس این تفکراتی است که ما پی به مجهولات ببریم‌. سفر از حرکت است، حرکت از یک نقطه به نقطه دیگر و از یک جایگاه به جایگاه دیگر می‌تواند باشد؛ مثلاً از جایگاه شاگردی به جایگاه استادی ما به طور کلی سه سفر داریم: یک سفر در زمین، یک سفر سماء و یک سفر درونی است این سفرها کلید بعضی از مطالب زمینی هستند سفر در زمین که بعضی‌ها می‌گویند: دنیا را بگردی بهتر از دنیا خوردن است. خیلی از بزرگان ما سفر می‌کردند که حتی حضرت رسول فرمودند: اگر علم آن سر دنیا هم باشد بروید، یا همچنین گفتند: زگهواره تا گور دانش بجوی.
بزرگانی چون سعدی، سهروردی سفر کردند تا مطالبی را آموختند، الان هم همین‌طور است خیلی‌ها در کشورهای دیگر درس می‌خوانند بعضی‌ها بر می‌گردند بعضی‌ها می‌مانند. سفر برای تکامل و پیشرفت انسان بسیار مفید و مؤثر است. یک سفر سماوی داریم که برای کشف و شهود است که برای عرفا و بزرگان است. کسی که در علم الهی آگاهی دارد پنج حس بیرونش کار می‌کند چون ما پنج حس ظاهر و پنج حس باطن داریم زمانی که بیدار هستیم، پنج حس ظاهر کار می‌کند و زمانی که خواب هستیم پنج حس باطن کار می‌کند. کسانی که به اسکیزوفرنی، دچار می‌شوند، پنج حس ظاهر و باطن با هم ادغام می‌شود. بعضی‌ها با کشیدن ال اس دی و حشیش سفر سماوی دارند؛ ولی سر از جهنم در می‌آورند. عارفان این کار را انجام می‌دادند و از جسم خود خارج می‌شدند. شیخ شهاب‌الدین می‌گفتند: پیر تله آن کسی است که همین‌گونه لباس از تنش در می‌آورد، خلع کالبد کند و به عالم بالا درآید. یعنی سفر سماوی بکند این سفر برای عارفان و بزرگان است. که برای کشف و شهود است که این هم یک نوع سفر است.
سفر سوم سفر درونی است یعنی از یک جایگاه به جایگاه دیگر حرکت کنیم از یک شخصیت به شخصیت دیگر حرکت کنیم. از ترس به شجاعت، از ظلمت به نور، از قهر به مهر، از نفرت به عشق این‌ها هم یک نوع سفر است. بیشترین کار ما در کنگره همین سفر درونی است.
رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است، یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت می‌کند. برای حل مسئله درصدد آن باشید. کشف حقیقت در سفر درونی انجام می‌گیرد برای کشف حقیقت باید راه آن را پیدا کنیم که با تفکر می‌توانیم خیلی راهها را پیدا کرد، تفکر نمی‌کنیم یا تفکر منفی انجام می‌دهیم و قدرت ما را می‌گیرد، تفکر منفی یعنی ایمان و توکل نداشتن است. لحظه دشواری دشوار نیست یادآوری دشواری، دشوار است. وقتی یاد دشواری می‌افتیم سخت است؛ ولی در لحظه دشواری باشیم، سخت نیست؛ مثلاً می‌خواهند کسی را اعدام کنند؛ اگر بداند که اعدام می‌شود هر شب کابوس می‌بیند ولی اگر نداند و در لحظه متوجه بشود یک لحظه است.
برای هر کاری باید بهترین راه را پیدا کنیم که با تفکر می‌توانیم بهترین راه را پیدا کنیم. برای تفکر باید کاملاً روی آن موضوع متمرکز شد تا بهترین راه را پیدا کنیم. چشم‌هایتان را روی جهان ماوراء ببندید به جهان فکر فرو بروید و ارتباط خود را با جهان فیزیکی قطع کنید. سفر در سفر زمینی به انسان مطالب زیادی می‌دهد؛ ولی یکجا در یک مکان بمانی هم مفهوم و هم نامفهوم است. مفهوم ماندن؛ یعنی بسته شدن درهای علم مثلاً همان جا دارید تریاک مصرف می‌کنید می‌مانید؛ یعنی درهای علم بسته شدند وقتی بمانید درهای همه چیز بسته می‌شود؛ باید جایگاه خود  را تغییر بدهید.
در نامفهوم بودن؛ یعنی در ماندن هیچ چیزی وجود ندارد؛ اما حرکت می‌کنید و می‌روید و رنج می‌برید. یافتن راه غیر ممکن است؛ یعنی آن چیزی که برای تو غیر ممکن است با رفتن و رنج بردن می‌توان آن را ممکن کرد؛ مثلاً مصرف مواد یک چیز غیر ممکن است ولی با آمدن، رفتن و شرکت در جلسات، رنج بردن و زحمت کشیدن آن موقع غیرممکن، ممکن می‌شود.

در علم کهن باید چیزهای جدید را پیدا کرد و یاد گرفت. نیروی خودتان را کم نشمارید. شما می‌توانید خیلی کارهای بسیار مهم انجام بدهید، خود را در یکسری چیزهای کهنه غرق کردیم، هیچ جایی را نمی‌بینیم و همیشه در تاریکی هستیم، این‌ها را بیرون بریزید، خرافات را دور کنید تا به روشنایی دست پیدا کنید و مطالب جدید به دست بیاورید. آن بندهایی که به ما خورده است، باید مثل فولاد بود و آن‌ها را پاره کنیم. مثل پاره کردن بند تریاک و هروئین که این بندها از هر زنجیری و از هر سیم قوی‌تر و پاره کردن آن‌ها به این راحتی نیست. وقتی آن بندها را پاره کردید و دور انداختید، بندهای جدید ایجاد می‌شود، این بندها بندهای عشق و محبت است که هم به درد دنیا و هم آخرت می‌خورد باعث می‌شود در کارتان توفیق حاصل شود.
نتیجه‌ای که از این سی‌‌دی گرفتم برای پاک کردن ضدارزش‌ها باید در راستای اصلاح امور الهی قرار بگیرم تا بتوانم از ضدارزش‌ها دوری کنم. دوم این‌ که تقدیر کار خودش را می‌کند ما هم باید کار خودمان را انجام دهم. سوم این‌ که باید جایگاه خودم را تغییر بدهم، روی سفر درونی خودم کار کنم از تاریکی بیرون بیایم، به طرف روشنایی‌ها حرکت کنم، بندهای زیادی به خود وصل کرده‌ام که باید آن را پاره کنم و پاره کردن آن‌ها به راحتی نیست، خودم را  دست کم نگیرم، درست تفکر کنم و کاملاً متمرکز شوم تا راه درست را پیدا کنم، اگر مشکل در زندگی‌ به وجود آمده است؛ نباید ناامید شوم، باید حرکت کنم رنج و سختی را تحمل کنم آن وقت، غیر ممکن برای من ممکن می‌شود، همان‌طور خداوند فرمودند بعد از هر سختی آسانی است، ایمان دارم که وعده خداوند دروغ نیست.

نویسنده: همسفر فاطمه.(ز) رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون اول)
ویراستاری و رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون اول)
ارسال: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر مهدیه (لژیون اول)
همسفران نمایندگی کریمان 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .