دوازدهمین جلسه از دوره سیزدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، روزهای پنجشنبه، نمایندگی قائمشهر، با استادی پهلوان مسافر محمدرضا، نگهبانی مسافر حمیدرضا و دبیری مسافر عباس با دستور جلسه "سیستم ایکس" در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳ رأس ساعت 17 آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، محمدرضا هستم یک مسافر.
خداوند را شاکرم که توانستم در جمع شما عزیزان باشم. از ایجنت و همگی شما سپاسگزارم که به من اجازه خدمت دادید.
امروز ساعت ۴صبح بیدار شدم و حدود ساعت ۵:۳۰ با آقای زرکش برای جلسه هماهنگی خطه شمال به سمت مازندران حرکت کردیم. در راه دائم به این موضوع فکر می کردم خداوند چقدر به من لطف کرده که بعد از آن همه تاریکی ای که در این استان تجربه کردم بتوانم درمان شوم و اینبار با فرمان روحم به مازندران بیایم و اگر بتوانم با کلامم حتی روی یک نفر اثر مثبت بگذارم، برای من نعمتی است از جانب خدا. چرا که در گذشته وقتی بصورت تفریحی و مسافرتی می آمدم، به دلیل مصرف ال اس دی، گل یا انواع مواد مخدر اختیارم درواقع دست جنم بود.
دستور جلسه راجع به سیستم ایکس است. امروز یک بخش از صحبت هایم درباره این موضوع است و با اجازه آقای زرکش کمی هم از لژیون سردار صحبت می کنم.
در طول قرن ها یک معمای حل نشده وجود داشت که یک فرد معتاد تنها با مرگ می تواند مسئله اش حل شود. متاسفانه در کشورهای دیگر و حتی در کشور خودمان هنوز به این باور نرسیده اند که اعتیاد درمان دارد.
این معما را آقای مهندس به زیبایی برای ما حل کردند؛ یعنی بازگشت سیستم X با روش DST. این معما امروز برای ما خیلی ساده است، ولی برای کسانی که از چندین هزار سال پیش تا همین ۲۷-۲۸ سال پیش زندگی می کردند، مسئله اعتیاد یک مسئله حل نشده باقی مانده بود.
مصرف من LSD بود. ال اس دی حس های انسان را جابجا می کند و متاسفانه یکی از وحشتناکترین مواد مخدر است. راهنمای من برای درمان من واقعاً زحمت کشیدند. این ها را می گویم به این دلیل که اگر دوستی الان روی این صندلی ها نشسته و خیلی اعتقادی به این راه ندارد بداند اگر من با آن مصرف و تخریب توانستم با روش DST سیستم ایکس و خَمرم را به حالت طبیعی برگردانم پس حتماً او هم می تواند و حتماً این اتفاق برای ایشان هم خواهد افتاد.
خدا را شکر می کنم که نجات پیدا کردم و بعد از آن برای جبران خسارت آمدم و جالب است آقای مهندس به ما می گویند پهلوان. یعنی کسی که هیچکس به او اهمیت نمی دهد، مهندس به او عزت و احترام می گذارد و او را در جامعه صاحب منزلت می کند.
من ۶ ماه سفر بودم که برای اجازه پهلوانی پیش آقای مهندس رفتم. ایشان گفتند شما باید به ما ثابت کنید که به فکر خودتان هستید و اول باید به درمان برسید. سفر اولم تمام شد و برای رهایی و اجازه پهلوانی پیش ایشان رفتم. گفتند باید سی دی هایت را کامل کنی، آنوقت اجازه پهلوانی می دهم. بالاخره در آخر ایشان اجازه پهلوانی را دادند. من آنجا فهمیدم که من برای آقای مهندس مهمتر از پولم هستم و من باید صفتم عوض شود و صفت یک انسان سلامت را داشته باشم و با سی دی نوشتن به دنبال دانایی بروم و دانا شوم.
دیروز مجدد برای اجازه پهلوانی به همراه دو سه نفر از پهلوانان گیلان پیش آقای مهندس رفتم. نوبت من که شد گفتند برو روی ترازو. قد و وزنم را حساب کردند و گفتند نمی توانی پهلوان شوی. گفتم من خواسته دارم و دوست دارم پهلوانی را دوباره تجربه کنم و به این خدمت نیاز دارم تا بتوانم گره های درونی ام را باز کنم. لطفاً یک راهی پیش پای من بگذارید. گفتند برو ۱۰ کیلوگرم کم کن آنوقت اجازه می دهم.
هیچ جای دنیا چنین چیزی نداریم که بگویی می خواهم پانصد میلیون تومان پول بدهم و بگویند برو خوب شو و بعداً بیا.
آقای مهندس بعد از اینکه دیدند من کمی ناراحتم گفتند: هر بازی و هر چیزی که در کنگره است برای رشد خود شماست. این عشق و محبت مهندس باارزشترین چیز است.
من از ایجنت شعبه، آقا محمود تشکر می کنم. ایشان در ساختمان سیمرغ حرف هایی به من زدند که مثل آب روی آتش بود و پیوند و احساس من به ایشان عجیب و غریب است. انشاالله در این راه ثابت قدم و سربلند باشند.
درکل، تغییر صفت ما از هرچیزی برای آقای مهندس و کنگره مهمتر است. پول، OT، آدامس نیکوتین، همه بهانه ای هستند برای اینکه ما به خودمان برسیم و به قول آقای زرکش به خویش خویشتن برسیم.
امیدوارم از ترس خود عبور کنید؛ چون پشت آن ترس بزرگترین پاداش است. پاداشی که نمی شود تجسم کرد. سفر سردار، گره های درونی و بیرونی من را باز کرد.
تنظیم و ارسال: مسافر کاوه،لژیون یکم
- تعداد بازدید از این مطلب :
174