English Version
This Site Is Available In English

اکنون عینک بدبینی را از چشمانم برداشته‌ام

اکنون عینک بدبینی را از چشمانم برداشته‌ام

از پای منشین؛ زندگی، سخت، ساده است. به نظرم بزرگ‌ترین تراژدی زندگی تلاش بی‌ثمراست، وقتی بارها و بارها به هر دری میزنی تا مشکل فلج کننده زندگی‌ات را حل کنی و هر بار با شکست مواجه می‌شوی، وقتی هر صبح از خواب بلند می‌شوی و به خداوند گله می‌کنی چرا من؟ چرا صدایم را نمی‌شنوی، مگر نه اینکه تو سمیع و عادلی ... این‌ها دل‌نوشته‌هاییست که از اعماق قلبم بیرون می‌آید و بر روی کاغذ جاری می‌شود.

قصه اعتیاد، قصه پردرد و رنج جامعه است، قصه پر غصه مادران، همسران و فرزندانیست که با تمام وجود دردش را لمس کرده‌اند، دردی که گویا هیچ درمانی برای آن نمی‌یابند. ترک‌های پی‌در‌پی و نافرجام، عدم تعادل ظاهری و درونی، احساس شرمندگی و بدبختی، به دیوار خوردن آرزوها، ناکامی در روابط اجتماعی و... و در یک کلام فرو افتادن در اعماق تاریکی‌ها. قصه‌ای که نه تنها در باور من که در باور هیچ‌کس نمی‌گنجید که قابل درمان باشد، اعتیاد و درمان! محال است... تا اینکه وارد کنگره شدم، جایی که در آن کسانی را دیدم که سال‌ها رهایی داشتند و با شال‌های زرد، نارنجی و سبز خدمت می‌کردند، جایی که در آن اعتقاد داشتند درمان اعتیاد بر سه اصل جسم، روان و جهان‌بینی استوار است.

در آن مکان پر رمز و راز برای اولین بار با صورت مسئله اعتیاد آشنا شدم، مردی از دیار عشق، مهندس حسین دژاکام، کاشف متد DST و همچنین طراح صورت مسئله اعتیاد و در نهایت سیستم ایکس، بنیان‌گذار این مجموعه عظیم بود. آن‌جا بود که فهمیدم در بدن همه انسان‌ها، مواد شبه‌افیونی وجود دارد. مخدرهای طبیعی بدن که بر تمام حالات و روحیات ما تأثیر دارد، سیستمی ناشناخته به نام سیستم ایکس که اگر دچار اختلال شود، جسم تعادل خودش را از دست می‌دهد. به کلیه مواد اعتیادآور که انسان را از حالت طبیعی خارج کند آنتی ایکس می‌گویند، در اثر مصرف آنتی ایکس‌ها سیستم ایکس که اکنون دچار اختلال شده نمی‌تواند مانند سابق کار کند... شگفتا از سیستم کائنات، هستی و مخلوقات خالق یکتا.

حال دیگر علت آن همه نافرجامی در ترک را درک می‌کردم، درک این واقعیت به من فرصت داد تا سازگارشوم، در کنگره بمانم، تجربیات مفید کسب کنم و آموزش بگیرم و با درک بالاتری به زیستن ادامه دهم. کنگره روح و روانم را متحول کرد، گویا به یک‌باره هر مشکلی در زندگی و در درونم داشتم فرو ریخت. در کتاب 60 درجه خواندم، در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن، یعنی سلب مسئولیت از خویش، در این مقوله تکلیف معلوم نیست که چه کسی باید به فرمان برسد آدمی یا الهی.

این جملات انگار جواب تمام شکوه‌های من به خداوند بود. سال‌ها کسی را مقصر می‌دانستم که همیشه و هر جا همراهم بود و روزبه‌روز مرا پخته‌تر از قبل می‌کرد، در نگاهی گذرا به خودم فهمیدم در این سال‌ها چقدر قوی‌تر از قبل شده‌ام، دیگر مسائل پیش پا افتاده زندگی برایم مهم نیستند، با نوشتن سی‌دی‌ها، نگاهم به زندگی و مشکلاتم تغییر کرد، اکنون عینک بدبینی را از چشمانم برداشته‌ام و از خداوند حکیم خواستارم نظر لطفش را شامل حالم کند تا بتوانم همسر، همراه و همسفر خوبی برای مسافرم باشم.

نویسنده و تایپ: همسفر صفورا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون هفدهم)
ویرایش: همسفر مونا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون هفدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما هاجر (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی میرداماد اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .