English Version
This Site Is Available In English

زندگی من در واقع بعد از کنگره۶۰ شروع شد

زندگی من در واقع بعد از کنگره۶۰ شروع شد

آنگاه که روشنایی‌ها آبستن تاریکی بود، اهریمن از فرمان سرپیچی کرد؛ گویی نقطه‌ای سیاه و تاریک از دل روشنایی‌ها زاده شد و حرکت خود را آرام و خزنده برای تاختن به جهان روشنایی‌ها آغاز کرد تا ظلمت و تاریکی‌ها را گسترش دهد و برتری خود را نسب به انسان در مقابل قدرت مطلق به اثبات برساند.

روزی در زندگی من نیز روشنایی آبستن تاریکی بود و من فقط آن نقطه سیاه و تاریک را در دل آن همه سفیدی و روشنایی می‌دیدم و از دیدن روشنایی‌ها محروم بودم. آنجا بود که من به انجمادی به نام شصت درجه زیر صفر رسیدم و از درون یخ زدم و بی‌حس شدم؛ هیچ موردی من را خوشحال نمی‌کرد و از درون لذتی به من نمی‌داد و تمام زندگیم ناامیدی، خشم از مسافر، از خودم، از خدا و هزاران حس منفی شده بود و من تا جایی در تاریکی فرو‌ رفتم که توانایی‌هایی را که قبل آن داشتم، کم‌کم از دست دادم و خودم نیز جزئی از آن تاریکی‌ها شدم.

دوست نداشتم از خانه بیرون بیایم و شب‌های زیادی من تا صبح بیدار بودم و نمی‌توانستم بخوابم و برعکس روزها برای فرار از حس‌های بد و منفی، خواب را انتخاب می‌کردم؛ حتی من از وجود فرزندی که خدا بعد از سال‌ها به من بخشیده بود، آن‌طوری که باید لذت نمی‌بردم و گاهی پیش می‌آمد که بچه هشت ماهه را دعوا می‌کردم و سرش داد میزدم که چرا ساکت نمی‌شوی.

زندگی من در واقع بعد از کنگره۶۰ شروع شد و من آموزش گرفتم تا حتی کوچک‌ترین نعمت‌هایی که خداوند به من داده است را ببینم و یاد بگیرم از آن‌ همه نعمت لذت ببرم و این‌ها کم‌کم باعث شد به وسیله کنگره۶۰ نور و گرمای خداوند بر من بتابد و آن انجماد ذره‌ ذره از بین برود و آنجا بود که دنیای من شروع به تغییر کردن، نمود و من تازه آن ویرانه‌ها را در زندگی خود دیدم.

متوجه شدم چقدر راه برای شروع به تعمیر این خرابه‌ها، احتیاج دارم و این دیدن آغازی بود برای اینکه خودم را ببخشم و شروع به خدمت کردن در جهت مثبت نمایم؛ البته ابتدا برای آبادانی خودم انجام دادم تا این بخشش شروعی باشد و بستری از آن گسترش پیدا کند و به بقیه نیز برسد تا جبران خسارتی از خودم و بقیه آدم‌ها باشد. امسال به لطف خداوند پسرم را سردار لژیون موسیقی اعلام کردم تا قسمتی را بتوانم برای او جبران کنم و در جهان ارتعاش مثبتی را برای فرزندم خلق نمایم.

مشکلات و سختی‌ها هستند و ادامه دارند و این جزو جدا نشدنی از انسان برای رشد شخصیتی وجودیش است؛ اما این انتخاب مهم است که من کدام راه را برگزینم و چگونه به مشکلات نگاه کنم، اگر دیدگاه من این باشد که رنج، رحمت خداوند است و برای رشد من لازم می‌باشد، آنجا که من آگاهانه نگاه کردن را یاد گرفتم، می‌توانم عبور نمایم و آن رنج را به گنج وجودی تبدیل کنم و سرمایه‌ای برای رشدهای بزرگ‌تر و صعود به پله‌های بالاتر شناخت خودم باشد.

در انتها هم با شعر قشنگ جناب مولانا به مطلبم خاتمه می‌دهم: «معشوقه به‌سامان شد تا باد چنین بادا، کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا»

نویسنده: راهنمای تازه‌واردین همسفر آرزو
ویرایش: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون چهارم) دبیر سایت
ارسال: همسفر آتنا رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون دهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی بنیان مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .