ششمین جلسه از دوره سی و نهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰ ، نمایندگی صالحی، به استادی راهنمای محترم مسافر مسعود و نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر کیانوش با دستور جلسه "سیستم ایکس" در روز شنبه ۱۹ آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
در ابتدا خداوند را شاکر هستم به خاطر این جایگاه. دستور جلسه امروز دو بخش است، بخش اول در مورد سیستم ایکس و بخش دوم تولد یکسال رهایی مسافر فرید.
سیستم ایکس از یک فرضیه شروع شد. الان ما به آن میگوییم سیستم ایکس، اما در گذشته فرضیه ایکس بود. یعنی یک فرضی بر این بود که یک سیستمی در بدن ما هست که تمام بیماریهای ما، حالات روحی و روانی ما را تحت کنترل دارد.
این را جناب آقای مهندس، زمانی که خودشان درمان شدند به جامعه پزشکان و دانشمندان گفتند که، شمایی که میگویید اعتیاد درمان ندارد، من آن را درمان کردم، حالا اگر میتوانید بیایید بگویید چگونه این اتفاق افتاد.
هرچه این سیستم بیشتر جلو آمد، بیشتر آن را شناختند، و به این دلیل نامش را سیستم ایکس گذاشتند که، هرچه بیشتر جلو رفتند ابعاد جدیدتری برایشان باز شد. سیستم ایکس یعنی یک سیستم مجهول و شاید هنوز هم یک فرضیه باشد.
هرچه زمان جلوتر رفت این تئوری کاملتر شد. مجموعه ناقلهای عصبی، نوروترانسمیترها، غدد درون ریز و برون ریز، مدیاتورها و تاثیر آنها بر یکدیگر و تاثیر آنها بر اعضا و جوارح بدن و الگوی اپی ژنتیک.
یک بحثی که اینجا پیش میآید، این است که سیستم ایکس، تمام حالات روحی و روانی ما را تحت تاثیر دارد، چه از طریق باسیم که به جسم ما مرتبط میشود، مانند مواد مخدر، یا انواع خوراکی و یا هر چیز دیگری، و چه از طریق بیسیم.
یک مصرف کننده زمانی که مواد مخدر مصرف میکند انرژی میگیرد، یک انسانی هم با شنیدن خبر خوب انرژی میگیرد، یک زمانی میخواهی بروی پارک طالقانی و از شوق و ذوق آن شب تا صبح خوابت نمیبرد، اینها در چیزی نیست که با مواد مخدر بالا و پایین شود.
این سیستم ایکس تمام افکار ما را، حالات و روانی ما را، اینکه ما چقدر از زندگی لذت میبریم، سبک زندگی ما را تحت الشعاع قرار میدهد. همان گونه که سیستم ایکس، سبک زندگی ما را تحت شعاع قرار میدهد، سبک زندگی ما نیز سیستم ایکس مان را تحت شعاع قرار میدهد.
شما اگر حساب بانکیتان پر از پول باشد سبک راه رفتنتان و سبک سیستم ایکس تان فرق میکند. میخواهم بگویم این سیستم ایکس یک چیزی فراتر از جسم و ماده است. در کنگره ۶۰ ما میآییم از طریق شربت تریاک اینها را بازسازی میکنیم.
در این فرضیه ایکس، ناقلهای عصبی یا نوروترانسمیترها: پیامهایی هستند که از طریق مغز به بدن انسان داده میشوند، مثل حرکت دادن دست و پاهایمان.
غدد درون ریز و برون ریز: مانند امواج رادیویی در تمام بدن پخش میشوند، مثل هورمون شادی، دوپامین، انکفالین، آدرنالین، سیستم ضد درد بدن و... که همه جا پخش میشوند و هر کجا که نیاز داشته باشد از اینها استفاده میشود.
مدیاتورها: ارتباط بین اعضای بدن، از مرکز کنترل بدن که مغز میباشد نیست، ارتباط بین دو عضو بدن است.
الگوی اپی ژنتیک: در الگوی اپی ژنتیک، مثلاً میگویند، اگر میزان دوپامین بدن را درست کنید میتوان اعتیاد را درمان کرد، اما نه تنها فقط بحث دوپامین نیست، بحث این است که خود دوپامین در بالای ۵۰۰ مسیر مختلف در حال جریان است، یعنی هم خود دوپامین باید درست شود و هم آن ۵۰۰ مسیری که طی میشود. وقتی بحث الگوی اپی ژنتیک میشود، یعنی شاخههای تمام رشتههای عصبی بدن، در کل باید ترمیم شود و این اتفاق فقط با متد DST میافتد.
الان در دستگاههای مایکرواری یک الگوی کامل و ثابتی از انسان دارند، دریافتند که متد DST نزدیکترین و بهترین حالتی است که با آن الگو مطابقت دارد، فقط بحث یک ژن نیست، میلیونها ژن در میلیونها مسیر مختلف که تمام حالات روحی روانی و جسم انسان را تحت تاثیر قرار میدهد. دیگر بحث پرسشنامه نیست، که آن نفری که ترک کرده است، بیاید پرسشنامه پر کند تا ببینیم حالش خوب است یا نه.
در گذشته یک فردی دارویی کشف کرد برای درمان اسکیزوفرنی، که حتی جایزه نوبل هم برد و اسکیزوفرنی را درمان میکرد، اما بعد از گذشته چند سال آن فرد بیمار دیابت میگرفت، انواع و اقسام بیماریها را میگرفت و میمرد. بعدها فهمیدند که این دارو چه فاجعهای به بار آورده است با این حال که اسکیزوفرنی درمان میشد.
بحث اینکه به هر روشی و به هر قیمتی بخواهیم که شخص دیگر مواد مصرف نکند نیست، بحث این است که جوری سیستم بدن درمان بشود که حتی دهها سال بعد هم هیچ عوارضی از آن بروز نکند و متد DST بهترین روش برای انجام این کار است.
ما در کنگره ۶۰ به گونهای مواد مصرف نمیکنیم که سبک زندگیمان، تفکرمان، مدل زندگیمان، خواستههایمان تغییر میکند، چون اگر این تغییرها نباشد دوباره به همان نقطه قبل برمیگردیم.
در مورد قسمت دوم دستور جلسه، یعنی تولد فرید هم کمی صحبت بنمایم.
اوایل راه اندازی لژیون من بود که فرید وارد لژیون شد، بحث پارک طالقانی میشد صبح میرفت دنبال تمام بچهها و همه را جمع میکرد و میآورد، بحث استخر بود میرفت دنبال تمام بچهها و همه را جمع میکرد و میآورد استخر، به تمام بچهها زنگ میزد، هم حواسش به قدیمیتر از خودش بود و هم به جدیدترها، به همین دلیل است که میگویم حضور یک نفر مثل فرید در هر لژیونی لازم است.
رهجوی بسیار خوب و مرتب و منظمی بود. معمولاً در تولدها، راهنماها از آزار و اذیت رهجوهایشان میگویند، اما من از فرید هیچ آزار و اذیتی ندیدم که بخواهم آن را بگویم، و فکر میکنم که در رهایی تک تک بچهها نقشه پررنگی داشت.
راهنمای من آقای اردلان بود، اما برادر لژیونیام آقای مجید عبداللهی و سایر برادر لژیونیهای من نقش بسیار پررنگی در رهایی من داشتند، فکر میکنم همین نقش را فرید برای بقیه بازی کرد.
یک خاطره هم از فرید بگویم، فکر میکنم اولین جلسه پارک طالقانی بود که میآمد و از من اجازه گرفت تا برود و فوتبال بازی کند، من هم اجازه دادم و گفتم زیاد به خودت فشار نیاور، رفت داخل زمین، یک خطایی رویش انجام دادند و مصدوم شد و آمد بیرون، گفتم اشکال ندارد، استاد امین میفرمایند درد شکافنده فهم است، آمدیم کنار زمین تا پینگ پنگ بازی کنیم، زمستان بود و همه جا یخبندان بود، میخواست یک ضربهای بزند که پایش سر خورد و خورد زمین، بلند شد و من گفتم اشکال ندارد، مولانا از شمس پرسید پس زخمهایمان چه، شمس گفت نور از همین زخمها وارد میشود، بعد برگشتم و کمی نگاهش کردم و گفتم، تو رو خدا دیگر زمین نخور چون دیگر چیزی بلد نیستم.
برایش آرزوی موفقیت میکنم
در ادامه جشن تولد یک سال رهایی مسافر فرید انجام شد که در ادامه نظر شما را به صحبتهای ایشان جلب میکنم:
در ابتدا از بنیان کنگره ۶۰ جناب آقای مهندس و راهنمای عزیزم آقا مسعود تشکر میکنم، از تمام دوستان و راهنمایان که از من تعریف کردند نیز سپاسگزار هستم.
از دوست عزیزم آقا نیما تشکر میکنم که راه را به من نشان داد. چندین سال تخریب داشتیم با هم، نیما وارد کنگره ۶۰ شد و سه سال در گوش من میخواند که وارد کنگره ۶۰ شوم اما من میگفتم مواد را دوست دارم و میخواهم همین مسیر را ادامه بدهم. بعد از سه سال ندیدن و کمتر دیدنش، دوباره در جمع آن دوستانی حاضر شد که یک زمانی با هم مصرف میکردیم. دیدم حالش خوب است بدون اینکه مواد مصرف کند و سیگار بکشد و دیگر به من هم نمیگفت وارد کنگره ۶۰ شوم، حدود یک ماه هر شب در جمع دوستان ما میآمد و من واقعاً میدیدم که حالش و رفتار و گفتارش بسیار تغییر کرده و خوب شده است. هیچ وقت با گفتنش وارد کنگره ۶۰ نشدم، اما با دیدن حالش تصمیم گرفتم وارد کنگره ۶۰ شوم. یک روز بهش زنگ زدم و گفتم آدرس اینجایی که میروی را به من بده، بعد از اینکه آمدم فهمیدم که مواد بهانه بود، اینجا به من درس زندگی یاد داد، به من انسانیت یاد داد و مواد را هم به راحتی و جوری که حتی در خوابم هم نمیدیدم از من گرفت.
روزهای اول که آمده بودم خیلی کلافه بودم، اصلاً نمیتوانستم سر جایم بنشینم و همش در اتاق سیگار بودم، ولی الان با گذشت زمان، هیچ وقت نمیخواهم دیگر این صندلی را رها کنم. همسفرم قرار بود امروز اینجا باشد اما نیامد، روز اول که میخواستم وارد کنگره ۶۰ شوم از من پرسید کجا میروی و من گفتم میروم تا سیگارم را ترک کنم، گفت خودت شروع کردهای و خودت میدانی، امروز هم نیامد تا این را بیشتر به من بفهماند، ولی اینجا خیلی همسفر پیدا کردم و بابت داشتن تک تک شما خداوند را شاکرم. خدا را شکر میکنم که کنگره ۶۰ را پیدا کردم و در عصری حضور دارم که جناب آقای مهندس حسین دژاکام حضور دارد.
تایپ، ویرایش و بارگذاری خبر: مسافر هادی لژیون نهم
آبان ماه ۱۴۰۳ شعبه صالحی
- تعداد بازدید از این مطلب :
171