English Version
This Site Is Available In English

اگر به کسی مسئولیتی بدهی و قدرتش را ندهی؛ یعنی سر کارش گذاشته‌ای

اگر به کسی مسئولیتی بدهی و قدرتش را ندهی؛ یعنی سر کارش گذاشته‌ای

پنجمین جلسه از دور دوم لژیون هماهنگی خدمتگزاران کنگره ۶۰؛ ویژه آقایان همسفر در نمایندگی آکادمی، با استادی راهنمای محترم همسفر ماجد، نگهبانی راهنمای محترم همسفر علی رضا و دبیری راهنمای محترم همسفر مصطفی، با دستور جلسه «سی‌دی گره قدرت 1 و 2»، پنجشنبه 17 آبان ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۱:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

از نگهبان جلسه تشکر می‌کنم که استادی جلسه را به من واگذار نمودند تا خدمت کنم.

این سی دی را من چند بار گوش داده و نوشته‌ام. خیلی سی دی جالبی است هر دفعه هم که گوش می‌دهم طبق آموزش‌های کنگره چیز جدیدی را می‌آموزم.
الان هم مجدد در مسیر آمدن داشتم گوش می‌کردم و به آن فکر می‌کردم. در بخشی از سی دی استاد امین می‌فرمایند که اگر به کسی مسئولیتی بدهی و قدرتش را ندهی؛ یعنی سر کارش گذاشته‌ای.
این تقریباً ۶ یا ۷ سال وضعیت من در مغازه بود. یعنی من مسئولیت رو کامل داشتم؛ چون بابا بیشتر از روزی نیم ساعت یا یک ساعت نمی‌توانست به مغازه بیاید، به دو دلیل، یکی به‌خاطر مصرف مواد و دیگری هم به‌خاطر حکم جلب‌های متعددی که داشت.
به‌خاطر همین تمام روز من در مغاره بودم. ولی قدرت انجام هیچ کاری به‌جز نظافت مغازه را نداشتم. یعنی باید با ۱۰ نفر صحبت می‌کردم و حساب و کتاب آنها را انجام می‌دادم و کارهایشان را انجام می‌دادم؛ ولی اصلاٌ حق نداشتم به آنها ایرادی بگیرم. بگویم چرا صبح دیر آمدی؟
چرا؟ چون مثلاً سه روز هفته که من به دانشگاه می‌رفتم و اینها می‌آمدند، بابا ساعت یازده می‌آمد و درب مغازه را باز می‌کرد. اینها دو ساعت پشت درب مغازه می‌نشستند.
در نتیجه آن سه یا چهار روز دیگر هفته هم اگر من می‌خواستم به آنها بگویم که آقا روی نظمی بیایید، ۹ شب تعطیل کنیم و برویم، ۱۲ شب به خانه مشتری نروید. چون همه هم مصرف‌کننده بودند دیگر این سیستم را نمی‌شد کاری کرد.
بعداٌ این قضیه دقیقاً برعکس شد؛ یعنی دقیقاً گره قدرت برای خود من به وجود آمد؛ یعنی یک مقدار که آن شرایط بهتر شد و حالا فکر می‌کنم که پس از یک یا دو سال پس از آمدن من به کنگره این‌گونه شد که بدهی‌ها پرداخت شد و طلب کارها رفتند و کمی این وضعیت بهتر شد دقیقاً برعکس شد.
یعنی من دقیقاً دچار گره قدرت شدم، یعنی جوری شده بود که مثلاً من می‌خواستم، البته به‌صورت ناخودآگاه بود، من می‌خواستم تلافی آن کارها را در بیاورم. همان جمله‌ای شد که استاد امین می‌گویند. ایشان می‌فرمایند: سؤال‌کننده را از خودت مران. من جوری شده بودم که می‌گفت اگر جرئت داری از من سؤال بپرس.
دقیقاً این قضیه برای خود من به وجود آمده بود و من داشتم از آن لذت می‌بردم. چون از گره قدرت داشتم انرژی زیادی دریافت می‌کردم و دقیقاً برای من عین مواد بود.
اصلاٌ هم دلم نمی‌خواست از آن خارج شوم. یادم هست که اوایل که به کنگره می‌آمدم شاید حدود ۶ یا ۷ ماه بود که به کنگره می‌آمدم یک روز کاری اداری داشتم و بسیار ناراحت بودم که چرا کار من انجام نمی‌شود.
آمدم درب مغازه و شروع کردم به بدوبیراه گفتن. می‌گفتم که این چه وضعیتی است، کار انجام نمی‌دهند، نگه می‌دارند. یکی از بچه‌ها گفت: عین خودت. خیلی عجیب بود اصلاٌ جا خوردم، گفتم که چگونه می‌گویی عین خودت. من مگر چه‌کار کرده‌ام؟
گفت، ما یک برگه در مقابل شما قرار می‌دهیم و می‌گوییم حساب کن. شما می‌روی و تمام کارهایت را انجام می‌دهی، برای اینکه مثلاًٌ ما را تنبیه کنی، کار ما را انجام نمی‌دهی و می‌گذاری آخر از همه، الان هم عین خودت.

دقیقاً بیرون هم می‌بینی که همین کار را با خودت انجام می‌دهند. خیلی این جمله به من فشار آورد، خیلی برایم سنگین بود و نمی‌توانستم قبول کنم.
یادم نمی‌آید که آن موقع این سی دی را گوش کرده بودم یا آمدم و به آقا مهراد گفتم و ایشان گفتند برو و این سی دی را گوش کن، چون گره قدرت و گره مسئولیت هم از آن سی‌دی‌هایی بود که قبل از اینکه در لژیون برسد آقا مهراد به من گفتند که باید خودت بروی و این سی دی را گوش کنی.
داشتم الان دوباره مرور می‌کردم، اولین چیزی که به ذهنم آمد این بود که من از این قضیه گذاشته‌ام. یعنی این که برایم حل شده است.
بعد از چند ثانیه گفتم که اتفاقاً از آن نگذشته‌ام و نیروها می‌خواهند که من فکر کنم که حل شده است.
یعنی این اصلاٌ یک حقه است که من فکر کنم که خیلی خب من این سی دی را چند بار گوش داده‌ام و به‌صورت واو به واو نوشته‌ام، چند بار در لژیون کار کرده‌ام، الان هم که استاد جلسه نشسته‌ام پس این قضیه برای من، بین حل شده و در حال حل‌شدن، در مرحله حل شده است.
دقیقاً به یاد یکی از جمله‌های استاد امین افتادم که هر موقع که فکر می‌کنم که یک مسئله‌ای در تعادل است دقیقاً در تعادل نیست و شروع کردم در راه به این موضوع فکرکردن که چند نمونه به یادم آمد که چه جاهایی مثلاً به خانمم می‌گویم که چرا این موضوع را به من نگفتی، می‌گوید به‌خاطر اینکه جرات نکردم از شما بپرسم.
بعد دیدم که اتفاقاً من این را دقیقاً در دیگران می‌بینم؛ یعنی همواره می‌گویم که فلانی چیزی بلد است و طوری برخورد می‌کند که من جرأت نکنم سؤال کنم و من هم باید بروم و از یک غریبه سؤال کنم، بعد متوجه سی دی قضاوت شدم و فهمیدم که این ذره در خود من هم وجود دارد. تا به این نتیجه رسیدم، دیدم که تقریباً در همین زمان کوتاه، چه کسانی این مشکل را با من دارند و به این صراحت افتادم که دوباره بنشینم و موشکافی نمایم و آن جاهایی که گره قدرت دارم را پیدا کنم تا اینکه این مشکل در من حل بشود.

 خیلی ممنون از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید. مرسی.

تایپ و ویراستاری: بهنام (لژیون اول)
تصویربردار: بهنام (لژیون اول)
تهیه و تنظیم: سایت همسفران آقا، نمایندگی آکادمی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .