یکمین جلسه از دوره یکم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره۶۰ هفته گلریزان نمایندگی گنجعلی خان کرمان با استادی همسفر مریم، نگهبانی پهلوان مسافر مجتبی و دبیری پهلوان مسافر جابر با دستور جلسه "گلریزان " پنجشنبه ۱۷ابان ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶آغاز به کارکرد
خلاصه سخنان استاد:
سپاسگزار خداوند بخشنده و بیهمتایی هستم که کنگره۶۰ را در مسیر زندگی من قرار داد تا امروز بهترین حال ممکن را داشته باشم. از آقای مهندس، خانواده محترمشان و از راهنمایان بزرگوارمان آقا محسن، خانم مهری، خانم سلیمه و خانم حمیده بینهایت ممنون و سپاسگزارم. از ایجنت محترم آقا مجید و مرزبانان بخش همسفران و مسافران تشکر میکنم که اجازه خدمت را به من دادند. هفته زیبای گلریزان، هفته شکوه بخشش، قدردانی و سپاسگزاری را به همه عزیزان تبریک میگویم. جشن گلریزان متفاوتتر از دیگر جشنهاست؛ در این جشن طرف حساب ما خداوند است و ما از خالق خودمان قدردانی میکنیم. طبق صحبتهای آقای مهندس در سیدی مثلث تشخیص، ما باید نسبت به هر چیزی شناخت لازم را داشته باشیم. وقتی من معنای بخشش را بدانم خیلی راحتتر میتوانم این کار را انجام بدهم. بخشش یعنی داد و دهش؛ یعنی من از داشتههای خودم، آنچه را دوست دارم به سود دیگران، بهصورت آگاهانه و داوطلبانه عطا میکنم. زمانیکه من برای شاد کردن دیگران کاری را انجام میدهم، احساس رضایت از این عمل به آرامش خودم منتهی میشود.
الگوی تمام عیار ما آقای مهندس هستند با وجود اینکه خود را تمام وقت، وقف کنگره و انسانهای دردمند کردند؛ ولی با اینحال خدمت مالی را بر خودشان واجب میدانند و هر سال اولین نفر در روز گلریزان این کار را انجام میدهند و همیشه با عملکرد زیبای خود به ما درس میدهند. خیلی مهم است که من در مکتب عشق ایشان شاگرد خوبی باشم؛ چون یک شاگرد خوب، مطیع استاد میشود. در کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر میخوانیم؛ سفر هزار فرسنگی با اولین قدم شروع میشود. طبق گفته آقای زرکش؛ تصمیمگیری خیلی سخت است و انجام خیلی راحت؛ زیرا انجام دست ما نیست. زمانی تصمیم میگیرم تا برای حال خوب دیگران خدمتی را انجام بدهم تمام نیروهای الهی در این مسیر مرا یاری میکنند و خیلی راحت از جاییکه حتی فکرش را نمیکنم این کار انجام میشود. اتفاقی که در این چند سال برای خودم و مسافرم افتاد.
زمانیکه من بخششی را انجام میدهم مثل این است که دستم در دست خداست و با دست دیگرم میبخشم، مسلماً وقتی دستم در دست خدا باشد جای هیچ نگرانی، دلهره و ترسی برایم باقی نمیماند و باور و ایمان دارم که خزانه دولت الهی هیچوقت خالی نمیشود.
همه عزیزانی که عضو سردار، دنور یا پهلوان شدند و یا هر خدمت مالی که انجام دادند وادی چهاردهم، وادی عشق را به زیبایی معنا کردند «عشق یعنی مشکلی آسان کنی، دردی از درماندهای درمان کنی، در میان این همه غوغا و شر، عشق یعنی کاهش درد بشر.» درد بشر چیست؟ اعتیاد، سرطان، اماس و ... که همه درد و رنج بشر هستند. امروز من و شما خیلی خوشبخت و سعادتمندیم که میتوانیم در درمان بیماریهای صعبالعلاج، در تحقیقات آقای مهندس و در ساخت شعبات سهیم باشیم تا درماندهای مثل من پشت این در نماند و بتواند به زندگی برگردد.
داستان خریداران حضرت یوسف درس بزرگی برایم داشت؛ روزی که حضرت یوسف را به بازار بردهفروشان بردند ثروتمندان زیادی برای خرید ایشان آمدند، یک پیرزن که چند کلاف نخ در دست داشت گفت من هم خریدار یوسف هستم. به او گفتند بین این همه ثروتمند جایی برای تو نیست! گفت من با تمام توانم برای خرید یوسف آمدم و شما با بخشی از داراییتان آمدید، من دوست دارم اسمم در بین خریداران یوسف باشد. چقدر خوب است که ما هم در گلریزان با تمام توان شرکت کنیم که در این صورت خدمت مالی ما برابری میکند با نشانی در بینشان. اینجا مبلغ مهم نیست و مهم این است که من تمام توان خودم را به کار بگیرم. این را فقط خودم میدانم و خدای خودم که در چه حد توانایی دارم. مهم آن حس رضایتی است که از عملکرد خودم بهدست میآورم، اگر این حس رضایت همراه با درد باشد برایم لذتبخشتر است، زمانیکه درد را با تمام وجود حس کردم قطعاً فهم و شعور در من ایجاد میشود و من از دورن قوی خواهم شد. چرا آقای مهندس امسال مبلغ سرداری را تغییر ندادند؟!
واقعاً آقای مهندس با تمام وجود دوست دارند همه ما طعم زیبای بخشش را بچشیم. بخشش طراوت خاصی دارد که هر کسی باید خودش آن را حس کند. زمانیکه برای خدمت مالی دستم را بالا گرفته و عضویت خود را اعلام میکنم، چند اتفاق برایم رخ میدهد؛ اول از همه به ترسم غلبه کرده، به شهامت درونیام پی میبرم و اینکه پسانداز را یاد میگیرم؛ زیرا در این مدت فرصتی به من داده میشود تا این مبلغ را بپردازم و همچنین قدرت بخشش در من بهوجود میآید و در آخر وفای به عهد را میآموزم، این نکته بسیار مهمی است که به تعهد خودم وفا کنم. این را میدانم که واقعاً کنگره به پول و به حضور من هیچ نیازی ندارد اگر پولی بود قبل از ورودم میگفتند پنجاه میلیون، صد میلیون بپرداز و بعد وارد شو، ولی خب درست است که یک صندلی رایگان در اختیار من قرار گرفته ولی باید بهای اینصندلی، آموزش و حال خوب را بپردازم. بهنظر من قافله لژیون سردار با سرعت و شتاب پیش میرود و این من هستم که باید سعی کنم از این قافله عشق عقب نمانم و خودم را به آن برسانم. یادآوری گذشته باعث میشود که من قدردان باشم همیشه هر روز به گذشته نگاهی بیندازم و ببینم از کجا آمده و به کجا رسیدهام، اگر هنوز درگیر دنیای تاریک اعتیاد بودم باید چقدر هزینه میدادم، باید چه مبلغی بابت ویزیت پزشک و مراکز مشاوره میپرداختم؟ ولی امروز خیلی راحت روی این صندلی نشستم و استفاده میکنم. باید هر روز به خودم یادآوری کنم و بگویم آیا به آن عهد و پیمانی را که روزی با خدای خودت بستی و گفتی خدایا حاضرم همه زندگیام را بدهم تا اعتیاد از زندگیام بیرون برود، پایبند بودی، آیا در این مسیر قدمی برداشتی؟
امروز به یک موضوعی فکر میکردم دوست داشتم اینجا هم بگویم. خدا پدرم را رحمت کند یک زمینی را برای برادر شهیدم هدیه داده بودند که در آنجا ساختمانی به اسم دارالایتام برای نگهداری بچههای بیسرپرست ساختند، این بچهها خیلی دوستداشتنی و مظلوم هستند، واقعاً تشنه نگاه پرمهر پدر و مادرند. اوایل فکر میکردم این بچهها بچههای سرِ راهی هستند، بعداً متوجه شدم نودونه درصد این بچهها، بچههای مصرفکنندهها هستند که پدر، مادر یا هر دو درگیر اعتیاد شدند، این بچهها هیچ گناهی ندارند. یکی از آنها برای دخترم تعریف میکرد و میگفت: پدر و مادرم معتادند؛ چون با هم زیاد دعوا میکردند، مرا به اینجا آوردند تا دعوای آنها را نبینم و غافل از این است که پدر و مادرش یا در کمپها از بین رفتند یا در بیمارستانهای روانی بستری هستند! درد بزرگی است که با وجود کنگره چنین بچههایی هنوز وجود دارند. امروز این وظیفه من است، وقتی که در کنار یک مصرفکننده زندگی کردم، تمام رنج و سختی زندگی اعتیاد را دیدم، کاری کنم تا تعداد این بچهها روزبهروز کمتر شود و این بچهها بتوانند در آغوش گرم پدر و مادر بزرگ شوند. مسافران بزرگوار که روزی با اعتیاد جنگیدند و با تکتک سلولهای بدنشان اعتیاد را لمس کردند، خیلی خوب حال یک مصرفکننده بیرون را درک میکنند. واقعاً اعتیاد تلخ است؛ در پیام لژیون سردار میخوانیم «چه بسیار زندگیهایی که باید نابود و ویران میشدند اما در کنگره۶۰ شکل گرفتند و به سامان رسیدند.» نمونه بارز زندگی من و مسافرم، که امروز روبهروی شما نشستیم؛ اگر کنگره نبود زندگی ما از هم میپاشید. روزی اعتیاد تلخترین اتفاق زندگی من بود و امروز به لطف آقای مهندس و با وجود کنگره به زیباترین تلخی زندگی من تبدیل شده، همه این حال خوب را مدیون همه عزیزانی هستم که روزی از وقت، انرژی، خواسته و نیاز خودشان گذشتند تا راه برای من باز باشد و حالم خوب شود. پس من هم امروز در قبال این حال خوب، وظیفهای دارم، گذشتگانی بودند که برای من کاری را انجام دادند و من هم امروز باید برای آیندگان کاری انجام دهم. امیدوارم بتوانیم از این سفرهای که خداوند برایمان پهن کرده بهترین برداشتها را داشته باشیم و ظرفیت وجودی خودمان را بالا ببریم. در آخر صحبتهایم بهعنوان نگهبان لژیون سردار، تشکر میکنم از همه همسفرانی که روز دوشنبه به زیبایی بهای حال خوب خودشان را دریافت کردند چون خداوند اینقدر سریعالحساب است که قبل از پرداخت تمام و کمال به ما برمیگرداند و من دریافت میکنم. تشکر میکنم از تمامی مسافران بزرگواری که همسفران را همراهی و حمایت کردند و اجازه خدمت مالی به آنها دادند.
من واقعاً سر تعظیم فرود میآورم در برابر شما بزرگواران که با اجازه خدمت مالی به همسفران خود به نوعی جبران خسارت انجام دادید که برای رسیدن به سلامتی و آرامش باید جبران خسارت را انجام دهیم.
بینهایت ممنون و سپاسگزارم از مسافر عزیزم که لطف کردند، به من اجازه دادند و مرا همراهی کردند تا بتوانم خدمت مالی انجام دهم. از فرزندانم علی عزیزم و فاطمه عزیزم ممنونم که با چشمپوشی از خواستههایشان با آقای مهندس و اهداف ایشان همراه شدند، واقعاً با حرکتشان به من بخشش را یاد دادند وقتی به آنها گفتم من امسال میخواهم برای پهلوانی اقدام کنم آنچنان خوشحال شدند و علی گفت مادر خیلی کار خوبی است حتماً این کار را انجام بده، به وجودشان افتخار میکنم. روزی نگاه مضطرب بچههایم را دیدم و خدا را شکر امروز شاهد خوشحالی آنها هستم. لحظهای که آقای مهندس از من سؤال کردند از کرمان آمدی؟ گفتم بله. لبخند رضایت ایشان برایم یک دنیا ارزش داشت.
- تعداد بازدید از این مطلب :
1358