اولین جلسه از دور اول کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه گلریزان نمایندگی امیر اراک با استادی پهلوان همسفر سمیه، نگهبانی مسافر ابوالفضل و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه«گلریزان» پنجشنبه 17 آبان ماه 1403 ساعت 17 آغاز به کار نمود
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان سمیه هستم یک همسفر: خیلی خوشحال هستم امروز در این جایگاه قرار دارم از آقای مهندس و خانواده محترمشان خیلی تشکر می کنم که این بستر را برای ما فراهم کردند که بیایم در این جا به حال خوش برسیم از راهنمای عزیزم خانم ژاله و خانم مهری عزیزم تشکر می کنم که هر چیزی که دارم از وجود این عزیزان و آموزش های ناب شان هست و یک تشکر از مسافرم می کنم که همیشه همراه من بوده و هر تصمیمی که گرفتم حمایتم کرده است.
امروز دستور جلسه گلریزان است این هفته قشنگ را به آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک می گویم بعد به خودمان به همه کسانی که عضو کنگره 60 هستیم تبریک می گویم امیدوار هستم گلریزان خیلی خوبی را گذرانده باشیم و این که اصلا گلریزان چه هست؟ در قدیم طوری بوده است که در زور خانه ها پهلوان ها جمع می شدند و پول گلریزان می کردند برای کسی که حالا احتیاج داشته است یا بیماری چیزی بوده است گلریزان انجام می دادند و مبلغی را جمع می نمودند و مشکل آن فرد را حل می کردند گلریزان در کنگره به نظرم خیلی می شود در موردش صحبت کرد در این جامعه ای که می بینیم هیچ کس به هیچ کس رحم نمی کند و هیچ کس به هیچ کس کمک نمی کند ولی ما آمدیم کنگره و آقای مهندس همه آن چیز هایی که باید آموزش بگیریم و برای زندگی مهم می باشد به ما آموزش داده است و دارد آموزش می دهد و گلریزان هم یکی از همان آموزش ها است که ما می آموزیم که بخشیدن چیست و برای چه باید ببخشیم گیریزان را انجام می دهیم چون بالاخره کنگره 60 روی پاهای خودش ایستاده و از هیچ نهادی و جایی کمک نمی گیرد با کمک خود اعضا هست که می تواند کنگره را بچرخاند دیگران کاشتند و ما خوردیم ما بکاریم تا دیگران هم استفاده بکنند
ما می آییم در این جا گلریزان را انجام می دهیم به خاطر کسانی که خیلی از زندگی ناامید هستند مثل خودمان که روز اول نشستیم این جا و واقعا از همه چیز بریده بودیم با یک عالمه تاریکی و کارهای ضد ارزشی که به انتهای خط رسیده بودیم ولی امدیم اینجا درمان شدیم و کنگره با آغوش باز ما را پذیرفت پس ما هم باید حمایت کنیم تا این چراغ روشن باشد که یک تازه وارد از درب می آید داخل امید داشته باشد بنشیند ببیند و درست سفر بکند و گلریزان چیز دیگری که به ما یاد می دهد این است که از بهترین چیزهایمان ببخشیم پول خودش معادل انرژی است و هر کسی نمی تواند ازش بگذرد ولی ما این جا یاد گرفتیم که باید ببخشیم اگر بخشیدی و رد شدی آن وعده ای که خداوند داده هیچ وقت دروغ نیست اگر دنبال حال خوب هستیم و در سفر دوم حال مان خوب باشد و همه آن چیزهایی که از زندگی ایده آل می خواهیم باید بیاییم در اینجا ببخشیم و دین مان را ادا کنیم این جا نمی شود بیایی به حال خوش برسی درمان شوی و بروی باید بمانی و خدمت کنی،بهای حال خوبت را بدهی، هرکس در هر قسمتی دارد خدمت می کند
در گذشته کسانی بودند که این جا خدمت کردند تا بتوانیم بیاییم اینجا و به حال خوب برسیم، در کتاب ۶۰ درجه آقای مهندس می فرمایند؛ سوار اسب شدن خیلی مهم است ولی پیاده شدن از اسب خیلی مهم تر است، حالا هرکس می تواند این موضوع را به یک چیز ربط دهد من به این ربط می دهم که ما داریم مال و ثروت جمع می کنیم برای چه؟ آخرش که چه؟ وقتی نتوانستیم کمک یکی بکنیم یکی را نجات بدهیم چه فایده ای دارد، حالا من هر چقدر هم مال جمع بکنم آن مال جمع کردن نه این که حال خوب برای من می آورد بلکه تخریب هم برای من ایجاد می کند، همه اش باید مراقب باشم کسی از من دزدی نکند مالم کم نشود با این و آن قهر بکنم و رفت و آمد نکنم که نخواهم به کسی ببخشم، من چند وقت پیش به واسطه این شالی که می اندازیم گردنمان این نیست که آموزش دیده ایم، انداخته ایم که آموزش بگیریم و به واسطه این شال من خیلی آموزش گرفتم در این چند وقت، جایی دعوت بودیم رفتیم بعد یک خانم مسن مشارکت کردند در لژیون سردار گفتند؛ من اولین بارم است در لژیون سردار دارم شرکت می کنم اصلا نمی دانم این جا چه هست، فقط می دانم پارسال آمدم گلریزان بود و تمام دارایی من سیصد هزار تومان بود و فردایش هم مهمان داشتم، من دویست و پنجاه می خواستم بدهم و دوستم گفت سیصد تومان بده که رند بشود و سیصد تومان را کشیدم، حتی کرایه ماشین که می خواستم تا خانه بروم نداشتم پیاده رفتم تا خانه و جلوی درب نشستم گفتم خدایا من چه کار کنم فردا مهمان دارم، در همین لحظه ها که داشتم فکر می کردم دیدم یک آقایی با کیسه زباله مشکی آمد و گفت؛ این برای شماست، گفتم چیست؟ گفت؛ گوشت قربانی است برای شما، و من گرفتم دیدم چقدر سنگین است رفتم مغازه وزنش کردم دیدم چهار کیلو است، گفتم خدایا من دو کیلو می خواستم، رفتم خانه دو کیلو ازش جدا کردم و به همسایه بغلی ام دادم، می خواهم بگویم؛ آموزش هایی که این جا می بینیم خیلی با بیرون فرق دارد، چند وقت بعدش رفتم دادگاه دیدم یک آقایی دارد با یک آقای دیگر بحث می کند می گوید؛ برو خجالت بکش دخترت است، متوجه شدم که دارد حکم جلب دخترش را می گیرد که بازداشتش بکند، این بخشیدنی که ما در کنگره یاد گرفتیم هیچ جا و هیچ سازمان آموزشی به ما یاد نمی دهند باید قدرش را بدانیم قدر این ثانیه ثانیه نشستن بر روی صندلی ها را بدانیم، همه ما مانند چرخ دنده های ساعت هستیم چرخ دنده می چرخد و بقیه را هم می چرخاند، همه ما باید در کنگره پویا و فعال باشیم و بعد ها آینده بیایند اینجا و در این محیط مثل ما حالشان خوب بشود
یک روز مسافرم من را آورد کنگره و بنا به دلایلی از کنگره رفت ولی من ماندم، ماندم آموزش گرفتم اوایل که با مسافرم آمدم سی دی می نوشتم می گفتم اینجایش را با من نیست دارد با مسافرم حرف می زند هر چیزی می نوشتم هر آموزشی می گرفتم می گفتم من مشکلی ندارم با مسافرم هست وقتی آن اتفاق برای من افتاد بنا به دلایلی تنها آمدم کنگره شروع کردم فقط آموزش دیدن آموزش دیدن برای خودم و برای خودم که حالم خوب شود فقط یاد گرفتم که بگویم چشم هر کس هرچیزی به من می گوید بگویم چشم چشم نگویم به خودم ضرر زده ام و شروع کردم به سی دی نوشتن دیدم همه سی دی ها برای من است برای مسافرم نیست و همین باعث شد که مسافرم نبود توی کنگره ولی من همه جا خدمت کردم بدون این که نق بزنم و اعتراض بکنم و هر خدمتی بود با عشق انجام می دادم، قبل از این که جلسه شروع شود توی لژیون سردار جز اولین ها بودیم و همیشه به من خدمت اسفند دود کردن را می دادند البته خودم می رفتم اسفند را می گرفتم دود می کردم، دنبال این نبودم که جایگاه بالاتر به من بدهند همین را با عشق انجام می دادم و لذت می بردم، اگر دارم این جایگاه ها را تجربه می کنم به پاس آن صبر و تحملی بود که خودم برای خودم داشتم و ارزشی که برای خودم قائل بودم و آموزشی که خودم دیدم، هیچ وقت با آن حالی که وارد لژیون خانم ژاله شدم یادم نمی رود و فکر می کردم هیچ وقت زندگی ام درست نمی شود ولی خدا را شکر که این اتفاق افتاد، و آخر؛ اگر که می آیم بر روی این صندلی ها می نشینیم خدمت کردن شاید یک بار به ما فرصتش داده شود ولی پول و چیزهای دیگر در زندگی می رود و میاید و سعی کنیم هر خدمتی که همان لحظه به ما می دهند انجام بدهیم و شاید دیگر فرصت خدمت کردن را نداشته باشیم شاید یک روزی دیگر به ما اجازه ندهند که بنشینیم این جا و آن موقع است که می فهمیم جایی را از دست دادیم و باید برایش بدویم تا به آن جایگاه برسیم، این ها را شاید الان همه متوجه نشوند ولی رفته رفته بروند و خیلی اتفاق ها در زندگی بیفتد متوجه می شوند که کجا آمدند و خیلی سر سری خیلی ها از کنارش گذشته اند و فکر می کنند همیشه هست، نه همیشه نیست، وخدمت کردن توی کنگره هم جایگاه های مختلف همان لحظه است باید روی هوا آن را بزنی و انجام بدهی برای حال خوب خودت برای این که انرژی خودت را به دیگران هم منتقل کنی و آموزشی که گرفتی به دیگران هم بدهی، مرسی از اینکه به صحبت های من گوش کردید.
تایپ: مسافر صادق
عکاس: همسفر یاسین
تنظیم: همسفر میلاد
- تعداد بازدید از این مطلب :
596