به نام قدرت مطلق
مقالات دو همسفر عزیز و محترم در مورد گلریزان؛
سلام دوستان فریبا هستم همسفر حسن این روز با شکوه به آقای مهندس وخانواده محترمش و شما راهنمایان عزیز و شما دوستان عزیز تبریک میگویم من روزی که با کنگره ۶۰ آشنا شدم در اولین جلسه حس بسیار زیبایی گرفتم. کنگره به معنای واقعی مکان مقدسی است من با تمام وجود این مکان را ستایش میکنم و هر روز ی کار زیبا و حس خوب از این مکان نصیب من میشود قبل از اینکه وارد کنگره شوم من در تاریکی بودم و الان نور امیدی در من دمیده شده که مدیون این مکان مقدسم جایی که بدون هیچ چشم داشتی به ما آموزش درست زندگی کردن را میدهند. الان که جشن گلریزان است من دوست دارم در این جش شرکت کنم و جبران زحماتی که برای مسافرم و من همسفر کشیدن جبران کنم هر چند که میدانم با این کارها دین من ادا نمیشود امیدوارم بتوانم وارد لژیون سردار شوم بخشیدن را از عصاره جان یاد بگیرم چون آرامشی که در این کار میتوان یافت هیچ جا این حس پیدا نمیشود. نسل گذشته کاشتند و ما برداشت کردیم ما هم میکاریم نسل آینده برداشت کنند .آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری برای آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم و راهنمای مسافرم آقا بهروز و راهنمای عزیز و دوست داشتنی خودم خانم شادی عزیز آرزومندم.
سلام دوستان سارا هستم همسفر
انسانها همیشه تلاش میکنند با هر روشی خاطرات تلخ خود را فراموش کنند، اما به نظر باید این خاطرات جایگزین بشوند، نباید به باده فراموشی سپرده شود بلکه فقط گوشهای از چراغ دل را بگیرد کافی است. فراموش کردن همین گذشته، انسان را لکنود میکند.
.
به یاد دارم که در همین حوالی نه چندان دور، از همه دور بودم مخفی و پنهان، هیچ چیز نمیخواستم، دلم نمیخواست هیچ کجا باشم، دوست نداشتم هیچ آشنایی را ببینم، حول محور خود میچرخیدم.
قلم روانی در دست دارم؛ اما نوشتن سخت و حرکت سختتر.
آمد و تکتک لحظههای تلخ مرا گرفت و جایش لحظههای ناب را هدیه داد مرا با خود برد چه بخواهی چه نخواهی نمیدانم چگونه این کار را میکند. دست میگذارد به دست دلهای بریده و از همهجا رانده شده و با خود میبرد.
اندک اندک نشان میدهد که میشود خوش بود.
میگوید درد و غمت از چیست.
میگوید که درمانش کجاست.
میگوید که میشود حتی با همان درد خوش بود و ادامه داد تا آن درد بتواند نور شود و به بیکران رود.
نمیدانم چگونه اما کاری میکند که از لحظه لحظههای زنده بودنت طعم واقعی زنده بودن و زندگی کردن را بچشی.
درونت را آرام میکند و چراغ امید را به دستت میدهد رویا و آرزوهایت را برمیگرداند.
دوستانی را به تو هدیه میدهد که آرزویت شاد بودن آنها میشود.
تو را وارد چرخه خود میکند و با خود میچرخاند مانند بازیهای کودکانه.
چرخش این چرخ فلک دست من نیست؛ اما من نشسته در این چرخ فلک و با چرخشش مانند کودکی شادم و از ته دل میخندم و میچرخم آنقدر که دوست دارم همه را با خود به این چرخ فلک بیاورم.
خدایا همه را وارد این چرخ و فلک همیشه گردان کن. همه را وارد این بازی کن.
این بار نوبت من است که بگردانم. میخواهم چرخ فلک را با تمام توانم بچرخانم آنقدر که راضی باشم، آنقدر که از خودم مطمئن باشم، آنقدر که صدای خنده عزیزان سوار بر این چرخ فلک به گوش آسمان برسد و لبخند خدا را ببینم.
اجابت خواسته من در دل اجابت خواسته دیگری است این همان رسم پهلوانان سرزمین ایران زمین بوده که در جشن گلریزان کنگره۶۰ در ما احیا میشود. خدا را به پاس این روز بزرگ شکر میکنم.
تنظیم و ویرایش: مسافر سینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
148