ای که با نامت جهان آغاز شد؛ دفتر ما هم به نامت باز شد؛ دفتری کز نام تو زیور گرفت؛ کار آن از چرخ بالاتر گرفت.
گاهی خدا با دست تو، دست بندگانش را میگیرد، با زبان تو گره کار بندهای را باز میکند، با انفاق تو گرسنهای را سیر و عریانی را میپوشاند، با قدم تو مشکلی را حل میکند؛ اما بدان وقتی دستی را به یاری میگیری آن زمان دست دیگر تو در دست خدا است. وقتی وارد وادی مقدس خودشناسی شدم و نسخه جدید خودم را شناختم سنگلاخهای وجودم را بیرون کشیدم، دقت کردم به زندگی یک کرم ابریشم که آرام آرام از آن پیله خودش خارج شده و به سمت پروانه شدن در حرکت است. با خود فکر کردم این چه شباهتی با زندگی من دارد؟
این حقیقت نشانهای است که از خودم رونمایی کنم و تا وقتی که خودم را نشناختهام مجبورم در یک پیله تنگ و تاریک عادتهای روزمرهام که (جهل، نفرت، کینه، دروغ، دشمنی، تکبر، غرور، خودخواهی، قدرتطلبی، جمع آوری ثروت، ترس و ...) زندگی کنم و فکر میکنم زندگی همین است که از صبح تا شب تجربهاش میکنم؛ ولی وقتی دستهای خدا روی شانههایم قرار میگیرد و آن ندای الهی که (مهر، بخشش، دوستی، گذشت، صداقت، راستی، از خود گذشتگی، شجاعت، مسئولیت و سرافرازی است را میشنوم که میگوید: از پیله تنگ و تاریک خود بیرون بیا تا یک زندگی زیباتری را لمس کنی و یک حقیقت جدید به نام پروانه شدن منتظر تو است و من این نوا را جدی میگیرم و ادامهاش میدهم و وارد فرکانس جدید میشوم و آنجا متوجه میشوم که زندگی تازه چه معنا و مفهومی دارد.
مقایسه کن زندگی یک پروانه را با زندگی یک کرم ابریشم، ببین از زمین تا آسمان بین این دو زندگی فاصله وجود دارد؛ ولی میلیاردها میلیارد کرم ابریشم هستند که برای پروانه شدن خودشان هیچ کاری نمیکنند. آنها باور کردند که کرم ابریشم به دنیا آمدهاند، کرم ابریشم زندگی میکنند و کرم ابریشم از دنیا میروند؛ ولی عدهای از این کرم ابریشمها متوجه شدند که نه، ما کرم ابریشم به دنیا آمدهایم؛ ولی میتوانیم وارد یک حقیقت بسیار زیباتری به نام پروانه شدن بشویم. این تبدیل شدن و این کیمیاگری امروز برای من و تو در کنگره۶۰ مهیا است.
امروز خداوند به وضعیت ما نگاه میکند و میگوید: «تو قابلیت این را داری که از پیله تنگ و تاریک خودت بیرون بیایی و من خداوند این قابلیت را در تو قرار دادم». پس چرا حرکت نمیکنی؟ چرا به سمت آن من الهی خودت که هر لحظه منتظر تو است حرکت نمیکنی؟ بیا و پروانه شو و ببین قدرت پرواز چه لذتی دارد. به بالهای قشنگ خودت نگاه کن؛ این بالهای (بخشش، گذشت، محبت، عشق و ...) در درون تو بودند؛ ولی تو باور نمیکردی و فکر میکردی همیشه یک کرم ابریشم میمانی.
این داستان انسانهایی است که به فرموده استاد امین: «تا از یک پنجم مال و یا مواد خود چشم پوشی نکنید و یا نبخشید تغییر و جهش در ما اتفاق نخواهد افتاد». انجامها انجام میگیرد، در حرکت خود هیچ تردیدی راه ندهید که مسافرین دیگر، در تکمیل سقفهای مرفوع، با شما همنوا خواهند شد؛ فر انسانهای بر باد رفته و در خاکسترها مدفون شده مانند گنجی به صاحبان اصلی آن پس داده خواهد شد، مشروط بر اینکه خود را طلب کنیم.
نویسنده: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون پنجم)
رابطخبری: همسفر رضوان رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون هفتم)
ویراستار: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون پانزدهم)
عکاسخبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مهشید(لژیون پانزدهم)
ارسال: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم)
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
121